از منزل کفر تا بدين يک نفس است
از عالم شک تا به يقين يک نفس است اين يک نفس عزيز را خوش مي دار
چون حاصل عمر ما همين يک نفس است
××
اي دل زغبار جسم اگر پاک شوي
تو روح مجردي بر افلاک شوي
عرش است نشيمنگه تو شرمت باد
کايي و مقيم خطه خاک شوي
حکيم خيام نيشابوري
خواندم که يکي فضانوردي برگشت زجولاجوردي
مي گفت که درفضا خدانيست رد قدم فرشته هانيست
گشتم همه جا خدا نديدم پرواز فرشته ها نديدم
از من که برد به او پيامي آقاي فضانورد نامي
با چند قدمي هوا پريدن نتوان ملک وخداي ديدن
بر طارم چرخ اگر نشيني هرگزبه خدا،خدا نه بيني
ديدار خدا بود مسيري با ديده دل نه ديده سر
تن در ره عشق ناتوان است اين کار بزرگ کار جان است