ارادتصرف عاقل بودن و از قوه عقل مددگرفتن دليلي بر هدايت شدن و هادي بودن نيست.گذشته از اينكه بنده هم قولا و فعلا به اين نكته اعتقاد دارم كه عقل به تعبير شريعت و قرآن رسول باطني است اما صرف تكيه بر اين موهبت كفايت به موضوع نميكند.تصورش را بفرمائيد كه مخالفان و معاندان پيامبر و ائمه هدي از ديوانگان نبودند و نيستند و تمام اينها از قوه عقل و حتي تمييز دادن امور برخوردارند اما هدايت نشدند و نمي شوند يا اينكه بهتر است بگويي نمي خواهند بشوند.(خدا همه ما را هدايت كند)اما چشم دل را درست در همين نكته اي كه عرض شد ملاحظه بفرمائيد كجاست.كسي كه هدايت ميشود مطلقا به همت دانستن خودش نيست و اين موضوع نسبيت دارد.ما يكطرف قضيه هستيم و همواره تلاش ما بايد (از سر ضرورت نه اجبار) كه در مسير هدايت قدم برداريم.طرف ديگر قضيه خداست.سلوك در تاريكي هم نميشود كرد آنهم با چشم بسته.اين تعبيري است كه من از فرمايش شما دارم كه صرف چشم داشتن مهم نيست(اشاره به صرف عقل داشتن و عاقل بودن).اينكه چه ببينيم و چگونه ببينيم مهم است.در مورد تقريبا ناياب بودن استاد عرض شود كه خب خدا را شكر يك اشتراك نظر حداقل در مورد بودن استاد وارسته موجود هست كه خودش خيلي لطف است.خير مطلق و مطلق خير خداست و هيچكس جز وجود بي مثال او مطلق امر نيست.اينكه شما منتظر كسي باشيد كه وارسته به مفهوم تمام و كمال را شاهد باشيد به تعبير مولانا:گفتند يافت مي نشود جسته ايم ماگفت آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست
و اينكه:آب دريا را اگر نتوان كشيدهم بقدر تشنگي بايد چشيد
اين قضيه سر بي صاحب مفهوم نبود.اگر سر است كه تن مي خواهد و صاحب سر است.و اگر تن نيست و صاحب ندارد اين سر كجا قرار دارد؟