تسبیح دیجیتال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ مريد نور 

ارادت.خب حالا شد يك موضوع مشخص.اينكه عرفان و تصوف يكي هستند يا نه عرض شود كه تصوف مشخصه عرفان ايراني-اسلامي است.هرچند شمول اين واژه از دايره انحصار ايران خارج شده و عام گرديده.عرفان منحصر به ايران و اسلام نيست و حتما در مطالعات خودتان به تعابيري چون عرفان هندي-چيني-سرخپوستي برخورد كرده ايد كه فعلا كاري به استعمال درست يا غلط اينها ندارم.در يك تعبير كلي (بازهم كلي عرض كنم!) طريق معرفت و شناخت منحصرا در اسلام خلاصه نميشود و هر كدام از اين شيوه ها تا يك مرزي از شناخت و معرفت جلو ميروند.ويژگي اسلام آنست كه ضمن جمع كردن آراء صحيح و درست از آغاز بشريت تا رسول اكرم كه مطابق با فطرت سليم انساني است مكتبي را عرضه كرد كه با وجود اشتراكات متعدد هيچ شباهتي به سايرين نداشت و ندارد.
در اين بين بيشترين بهره را از اسلام ايرانيان بردند و ضمن آن خدمات ارزنده اي هم به اين آئين نمودند كه اين حسن نظر و ملاطفت بر ميگردد به پيوندهاي عميق ارزشهاي اسلامي با اعتقادات ايرانيان باستان.در هر حال اسلام توانست يك حركت رو به رشد و سرعت فزاينده اي را در ايرانيان ايجاد كند.بحث تصوف در نوع خاص خودش كه مترادف با زهد و رياضت است مربوط به يك مقطع زماني است كه خود صوفيه هم در بعد تا حد زيادي به اصلاح نظر و شيوه عملي پرداختند.از موضوع خارج نشوم تا اطاله كلام نشود.در بعد نظري تصوف مبتني بر آيات و روايات است و بسيار هم متقن.جالب اينجاست كه برخي از بزرگان تصوف كه صوفيه وامدار آنها هستنداز همين دسته علماءشرع و فلسفه و كلام و حديث بودند(اينكه مكرر عرض ميكنم بيشتر بگرديد همين نكات است).در بعد عملي هم بنده هيچ مخالفتي با نظر شما درخصوص افراط و تفريطهاي صوفي نمايان ندارم.تسليم!
اينكه يك عده اي مي آيند به نام تصوف و عرفان چه ها كه نميكنند براي خود اهل تصوف و عرفان(من مرزش را برداشتم شما خواستيد بگذاريد) جاي تاسف است.
هرچند قلبا مايل به طرح اين مثال و مقايسه آن نبودم چون اين دو را در مقابل هم قرار مي دهد لفظا اما من چنين قصدي ندارم.شما اسلام را در نظر بگيريد و مسلمان را و مومن را.آيا همه به نوع واحد خدا را مي شناسند و مي پرستند و به احكام و اصول در واجب و مستحب پايبندند؟در عرفان و تصوف هم همينطور است.بعنوان مثال همين نماز را در نظر بگيريم.برخي بنام صوفيگري و درويشي نماز نميخوانند!رك و راست عرض كنم حرف مفت ميزنند كه مولا خواند و يا اينكه من از كفر و دين رهايم و نماز براي مبتديان است و من به جايي رسيده ام كه نماز بر من وارد و واجب نيست.اين نمونه اش.در حالي كه تصوف حقيقي نماز را براي همه از مريد تا شيخ امري واجب و بعنوان ذكر يوميه ميشناسد.
اما باز هم آمديد سر اين نكته كه من نديدم و چون نديدم اين را ميگويم.من مثلا در مجالس مذهبي و در مساجد متعددي براي مناسبتهاي مختلف حاضر شده ام و در بيشتر آنها هيچ معنويتي نديده ام .آنوقت چه؟بيايم بگويم اين مجالس صحيح نيست.اين سخن و نظر درستي نيست.اين نه نقد است و نه مبناي استدلال.
چون من نديده ام و دركش نكرده ام پس نبوده و نيست كه نميشود دليل.بهرحال نوع مطالب و نوشته هاي شما گوياي آگاهي به منطق و فلسفه است و خودتان بياييد يك قياسي بكنيد ببينيد درست است يا نه.اينرا اصطلاحا ميگويند استقراء ناقص.
در ضمن وارد شدن به بحث مستندات و مقايسه اي و جرح و تعديل گفته ها و شنيده ها بيشتر در كلام و حديث است.شما اگر مايل باشيد مورد به مورد از آنچه علاقمند هستيد در مورد نظر صوفيه و مطابقت آن با اسلام بدانيد بفرماييد من با ذكر منابع عرض خواهم كرد.
ببخشيد از اينكه خيلي طولاني شد.

پاسخ

با نام خدا و سلام. چند نكته: 1. اگر مراد شما از تصوف عرفاني است كه به آيات و روايات مستند است، ميان من و شما اختلاف نظري نيست، جز اختلاف لفظي از قبيل عنب و انگور. به خصوص آن كه شما تصوف مبتني بر بدعت و اباحه محرمات و ترك واجبات را مردود مي شماريد. 2. من عرض كردم در طول تاريخ كساني به صوفي مشهور بودند و پايبندي به اسلام نداشتند. از زمان ائمه تا كنون بوده اند و ائمه و بسياري از علماي منصف اين گروه را به درستي معرفي كرده و ردّ كرده اند كه از آن جمله فيلسوف عارف متشرع جناب ملاصدرا در كسر الاصنام الجاهليه است. به نظر مي رسد كه شما در اين نكته نيز با من هم نظريد. 3. من عرض كردم، در حسينيه شريعت چنين ديدم كه افراد ملا و باسوادي در آن عرض اندام نكردند و مجلسشان هيچ حس و حالي نداشت و من از چنين مجلسي خوشم نيامد. به طور طبيعي هر مجلسي كه چنين باشد ولو مجالسي كه در مساجد برگزار مي شود، براي من چنين است. تفاوتي كه اين مجلس با مجلس نوع مساجد ما دارد، اين است كه در مساجد آيات و روايات خوانده مي شود، اما در حسينيه شريعت از آن خبري نبود. نيز در مساجد اغلب افرادي سخنراني مي كنند كه سواد بيش تري دارند؛ اما در اين حسينيه چنين چيزي مشاهده نشد. من توقع داشتم در اين حسينيه يك شخص باسوادي سخني بگويد كه نبود. نيز در مساجد نماز به جماعت خوانده مي شود و نماز جماعت مورد تأكيد اسلام است؛ اما در اين حسينيه اين سنت اسلامي و نبوي وجود نداشت. من نمي خواهم تعميم بدهم كه در تمام حسينيه ها يا خانقاه هاي صوفيان چنين است؛ اما به طور طبيعي هر حسينيه اي كه چنين باشد، آنچه گفته شد، داراي نقص است و بايد آنها برطرف شود. به هر حال ما بايد به هر كسي كه به خدا و اولياي الهي عشق مي ورزد و از اوامر الهي و سنت نبوي تبعيت مي كنند، عشق بورزيم، مي خواهد نام او شيعه باشد يا سني، يا صوفي باشد يا عارف. خدا همه ما را عاشق خودش كند و به آنچه كه مرضي اوست، رهنمون سازد. عاشق باشيد.