مساله دست دادن
نويسنده : محمدتقي فاضلميبدي
هم ميهن: ... در اينجا با صدق و كذب خبر كاري نيست. ولي ذكر نكاتي براي طرح يك مساله و حل آن ناچار مينمايد. 1- مقدمتا: امام علي(ع) عامل فروپاشي يك نظام را چهار چيز ميداند: الف: تقديم الاراذل – به فرومايگان مسووليت سپردن ب: تاخيرالافاضل – شايستگان را به انزوا بردن ج: تضييع الاصول – مسائل اصلي و حياتي جامعه را رها كردن د: والتمسك بالفروع – و به مسائل فرعي روي آوردن (غررالحكم) 2- مساله حرمت دست دادن با زن در كشوري كه جزو عرف و عادات آن كشور به حساب ميآيد مورد اتفاق فقها نيست و در اين زمان برخي از فقها، آن را بياشكال ميداند. اگر اجماع فقها چنين كاري را به عنوان اولي حرام بدانند ولي براساس مباني فقه شيعه، گاهي ترك چنين كاري كه به توهين به طرف مقابل يا وهن به دين منجر شود، دچار اشكال ميشود. با اين بيان: اگر انجام كاري كه از دستورات شريعت است، باعث وهن به اسلام شود يا عدهاي را از دين فراري دهد، انجام چنين كاري بايد، هر چند به عنوان ثانويه، تعطيل شود. نمونه بارز آن، دستور امام خميني مبني بر ترك اجراي حكم سنگسار به تعبير حجهالاسلام والمسلمين دكتر نوبهار: «انجام هر عملي كه موجب بيزاري و نفرت مردم از دين شود، حرام است. حتي اگر عمل به يك حكم الزامي شرعي هم موجب گريزان شدن مردم از دين شود ميتوان و بلكه بايد از عمل به آن خودداري كرد؛ جز در مورد احكامي كه شارع مقدس در هيچ حالي به ترك آن راضي نيست.» اگر در كشوري، بانويي به عنوان احترام دست بدهد، آيا خودداري كردن از پاسخ به آن، نفرتآور نيست؟ و اين حركت نازيبا باعث وهن به اسلام نميشود؟ در لابهلاي متون ديني، قواعد مهمي وجود دارد كه آدميان را از هر كاري كه باعث تنفير دين شود، بازميدارد. در اينجا مجال ذكر مباحث فقهي و اصولي نيست. دامنه اين بحث در عدم اجراي حدود در جامعه غيراسلامي گسترده است. 3- اينكه امام علي(ع) ميفرمايد: يكي از عوامل نابودي نظامها وانهادن اصول و برگرفتن فروع است، در پارهاي از رسانهها و در برخي سياستهاي ما، بهوضوح ديده ميشود. آيا حمله به يك شخصيتي كه باعث آبروي كشور و نظام است و دستاويز كردن يك مساله جزئي كه اگر حرام باشد، قابل اجتهاد مجدد است، تضييع اصول و تمسك به فروع نيست؟ اگر مبناي امام خميني اين است كه براي حفظ نظام ميتوان پارهاي از احكام را تعطيل كرد و اهم و مهم را منظور داشت، چرا با دادن دست به بانويي كه براي حفظ احترام، دست خود را دراز كرده است، فرياد «واشريعتا» بلند ميشود؟ چرا در جامعه ما، شخصيتها را به اين سادگي تخريب ميكنند. شخصيت كسي را ترور كردن و با آبروي كسي با نيش قلم بازي كردن از گناهان نابخشودني اسلام است. ما در اين سالها چه تعداد افراد از سرمايههاي فكري كشور را در برخي رسانهها با طرح مسائل شگفتآور، ملكوك ساختهايم. اگر در نظر داشتن قاعده عقلي و شرعي اهم و مهم يا به تعبير امام خميني حفظ مصالح كشور و نظام، مقدم بر مسائل جزئي شرعي است، چرا فيالمثل بهخاطر يك تابلو در يكي از خيابانهاي فرعي تهران، نميتوانيم با كشوري چون مصر رابطه داشته باشيم؟ آيا در اينجا اهمي را فداي يك مساله غيرمهم نكردهايم؟ در اين روزگار پارهاي از شخصيتهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي جهان زن ميباشند و در سطح اين مقامات، ملاقاتهايي براي منافع كشور صورت ميگيرد، آيا ميتوان دست دادن را يك حرام ابدي دانست، هر چند به منافع ملي كشور ضربه وارد كند؟ اگرچه در اينجا بحث منافع كشور نيست و ممكن است منافعي تهديد نشود؛ ولي احترام به آداب و رسوم يك جامعه از مسائلي است كه حفظ آن در حفظ روابط ضروري است. همانطور كه ديگران در جامعه ديني شئون آن را احترام ميگذارند. امام علي(ع) به مالك اشتر فرمود: سنتهاي مردم مصر را محترم بشمار. 4- جا دارد فقهاي شيعه در امثال چنين مسائل با در نظر داشتن موضوع و حفظ آداب و رسوم، مجددا بازنگري كنند و به تعبير امام خميني زمان و مكان را در اجتهاد لحاظ كنند. به تعبير يكي از فقهاي معاصر: «بر فقيه و وكلاي وي لازم است از هر كاري كه موجب بدبيني نسبت به اسلام است پرهيز كنند و كارهايي كه ضرر آنها بيش از نفع آن است را ترك كنند.» 5- اصول مهمي چون: اصل بر برائت افراد، اصل در حليت اشيا، اصل طهارت و... و قواعدي چون: الضرورات تبيح المخدورات، عسر و حرج، اهم و مهم، شريعت سمحه سهله، حفظ حقوق افراد و كرامت ذاتي انسان در ادبيات ما كمرنگ شده است. روشن نيست كه اين قواعد و اصول تا كجا كاربرد دارد يا اصلا كاربردي ندارد. ما اگر اين اصول و قواعد را از شريعت اسلام بگيريم، زندگي ديني بيمعنا ميشود. مگر نه اين است كه دين در بعد اجتماعي، صبغه عرفي دارد و آداب و رسوم و قوانين عقلايي را لحاظ ميكند. همانطور كه پيامبر قوانين عرفپسند و عقلايي جامعه خود را كه در منافي با اصل توحيد نبود، امضا كرد و اصل را بر اين قرار داد كه آدميان ميتوانند با عقول جمعي واضع قوانين مفيد باشند. علت اينكه امام خميني دستور تعطيلي رجم را صادر ميكند، زيرا آن را عرفپسند نميدانست يا اگر بازي شطرنج را حلال ميداند، چون موضوع آن را در اين روزگار منتفي. 6- نكتهاي كه در پايان اين يادداشت به نحو احتمال و اجمال ميگويم اين است كه در اسلام روابط زن و مرد از اين جهت محدود گشته است تا زمينه بروز مفاسد اجتماعي فراهم نشود و آنچه در درجه اول اهتمام است، حفظ عفت اجتماعي است كه باعث نگهداري شئون و كرامت آدميان است. اگر مصافحه (دست دادن) با زنان، نه از نگاه جنسي كه از نگاه آداب و رسوم اجتماعي لحاظ شود، چرا بايد حرام دانست؟ علت اينكه در شريعت اسلام، زنهاي يائسه كه اميد ازدواج ندارند و افراد غيربالغ، كنيزكان و باديهنشينان، اوليالاربه (طفيليان) از پوشش استثنا شدهاند، دليل بر اين است كه مفاسد اجتماعي در پي ندارد. منبع