تو را شمع و مرا پروانه کردندبه جرم عاشقي ديوانه کردندبه بزم آدم از روز نخستينشراب عشق در پيمانه کردندز بلبل تا بر آيد نغمهي عشقسر زلف چمن را شانه کردندنگاهت مست مستم کرد اي يارمگر چشم تو را ميخانه کردند؟ز من در عشق شيرين کار تر نيستچرا فرهاد را افسانه کردند؟فغان زين آشنايان کز دورنگيبه هر کس خويش را بيگانه کردندمگو فرزانگي از عشق دور استنبي را عاشق و فرزانه کردند