ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

بازم سلام

داداش ممنون كه پاسخم دادي ولي خط آخرش الفاظ حسي را با انضمام قرينه

صارفه بر موجودات غير حسي اطلاق كنيم را متوجه نمي شوم

لطف مي كنيد به مني كه هنوز دانشجو هستم رحم كنيد و با زبان دكترا باهام حرف نزيند

البته با عرض پوزش

پاسخ

سلام عليک

استعمال الفاظ بر معاني دو قسم است: حقيقت و مجاز. حقيقت مثل اين به «حيوان درنده» گفته شود: شير، و مجاز مثل اين كه به «آدم شجاع» گفته شود:‏ شير.
در علوم بلاغت بيان شده است كه اگر ما بخواهيم لفظ شير را براي آدم شجاع به كار ببريم، بايد با يك قرينه‏اي باشد تا ذهن مخاطب را از حيوان درنده به آدم شجاع منصرف كند. مانند «تير مي‏انداخت». به اين عبارت اضافي براي كلمه شير مي‏گويند: قرينه صارفه يعني كلمه يا عبارتي كه ذهن را از معناي حقيقي به معناي مجازي برمي‏گرداند.
استعمال الفاظ حسي درباره موجودات غير حسي مانند خدا و فرشته و عرش و بهشت و نعمت‏هاي آن به معناي حقيقي يعني حسي نيست؛ بلكه به معناي مجازي يعني غير حسي است. براي مثال در قرآن آمده است كه در بهشت «شراب» هست؛ اما با اين قرينه كه «آن مست نمي كند و سردرد نمي‏آورد.» از اين قرينه ما مي‏فهميم كه شراب بهشتي مانند شراب حسي دنيوي نيست.
درباره خدا نيز همين‏طور است. وقتي گفته مي‏شود، خدا بصير(بينا) است، به قرينه اين كه بصير به خدا اسناد داده شده و در قرآن آمده است كه خدا مانند اشياء مادي نيست(ليس كمثله شيء)، مي‏فهميم كه خدا بدون چشم مي‏بيند. به تعبير علما خدا مبصرات(ديدني‏ها) را درك مي‏كند.
نيز وقتي گفته مي‏شود، خدايا براي من خانه‏اي نزد خود بساز، چون به خدا اسناد داده مي‏شود، منظور اين نيست كه خدا جسم است و خانه‏اي دارد و ما مي‏خواهيم خانه‏امان كنار خانه خدا باشد. بلكه منظور نزديكي معنوي و روحي است و ما مي‏خواهيم از آثار نزديكي معنوي به خدا بهره‏مند شويم. همان بهره‏هايي كه يك عاشق از معشوق خودش مي‏برد، وقتي كه در كنار او به سر مي‏برد.
در شعر موسي و شبان نيز اگر ما به معناي مجازي يعني غير حسي‏اش توجه كنيم، هيچ كفرگويي صورت نگرفته است. بلكه اوج علاقه‏مندي را به خدا نشان مي‏دهد. من گاهي همين شعر را مي‏خوانم و مي‏گريم. در عين حالي كه خدا را حسي نمي‏دانم. شما چطور؟