به نام خدا و سلام
عيد ميلاد منتظر مبارک
حقيقتش اينه که چند باره که به وبلاگتون سر زدم ولي به خودم اجازه ندادم راجع به مطلبتون اظهار نظر کنم چون مقوله عشق الهي مقوله اي عظيم و سراسر تخليه نفس وسوختن و عاشق بودنه ، کشته شدن و دوست داشتنه ، آب شدن و منت داشتنه .
در يه حديث قدسي خونده بودم ... و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته .
... کسي که عاشقم بشه عاشقش ميشم و کسي که عاشقش بشم مي کشمش و کسي که بکشمش پس ديه او بر منه و کسي که ديه او بر منه من خود ديه او هستم .
عشق الهي مرد راه ميخواد يه ادعا نيست البته راه هم بسته نيست ولي با افتاد مشکلها ش چه بايد کرد .
شايد صادقانه ترين وجهش اين باشه که ادمي مث من فقط اعتراف کنه که خدايا دوست دارم و راست ميگم ،اما نمي تونم عاشقت باشم و راست ميگم ، چون نمي تونم اين عظيم ترين هدف خلقتت رو با اعمال کاسبکارانم به تمسخر بگيرم و راست مي گم، و تحسين ميکنم اون کساني رو که صادقانه عاشق تو هستن اونا رو هم دوست دارم و راست مي گم .
براي ادمي مث من همه عشق اينه که يه گوشه بشينه و تابلوي زيباي عشاق عاشورا رو خوب خوب نگاه کنه اشک بريزه اما در مقابل اين همه عاشق صادق ، دروغ نگه اين براي من همه عشقه .
در پناه حق
به نام خدا
سلام عليكم
همينطور است كه شما اظهار كرديد. يكي از رفقاء از باب مزاح سخن ارزشمندي گفت. او گفت: ديگر زمان عشق و عرفان گذشته است. ما زن و بچه و كار و زندگي داريم. به شهرت و جاه و مقام و ثروت خود خو كردهايم. نميتوانيم، از آنها دل ببريم و جدا شويم.
هر كس كه تو را شناخت جان را چه كند / فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني. هر دو جهانش بخشي / ديوانه تو هر دو جهان را چه كند