درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

با سلام و تشکر خدمت برادر بزرگوارم و همچنين تبريک عيد سعيد فطر و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و ممنون از اينکه به باغ سايه سار محبت سر زديد .

برادرم:

در کنار دوزخ و بهشت ما چشم انتظار غفرانيم

قصه ي ناپيداي زندگي هستيم و در گناه هيرانيم

چه بسا نيک و بد که نوشته شد به دست خويش

اما باز ما خود را ، بي گناه مي ناميم

قصه ي زندگي رسد به آخر ، واي بر ما که هنوز حيرانيم

چه شيرين باشد آن روزي که دلبر سايه ي مهر بر ما بياندازد

ز پايان خوشش شايد کمي در اين جهان ، آسوده بياسائيم .

در مورد اين پستتان خدمتتان عرضي داشتم برادر خوبم :

من نوشته هاي اين بنده ي خدا را نخوانده ام اما شما هم نوشته هاي ايشان را غرض ورزي نگيريد . ما گاهي اوقات چيزهايي مي گوييم و مي نويسيم كه شايد فكر هم نمي كنيم كه به كسي يا چيزي جسارت باشد و انشااله كه ايشان هم از اين نوشته منظوري نداشته اند و خوب است از خود ايشان بخواهيد كه در اين مورد بيشتر توضيح دهند و انشااله كه نه ايشان به منظور بدي نوشته اند و شما و بقيه ي عزيزان هم از ايشان بگذريد تا نه در اين دنيا و نه در آخرت ايشان نخواهند جوابگو باشند و اي كاش همه ي ما در نوشته هايمان گوشه ي چشمي به محبت و احسان و بخشش و آينده نگري عزيزان خدا داشته باشيم تا نه خود دچار مشكل شويم ونه باعث رنجش خاطر ديگران گرديم .

+ شاهد 

سلام بر شما.

من اون روايات رو ديدم.اون وبلاگي که ازش بد ميگفتيد صاحبش يه وبلاگ ديگه تاسيس کرده.و رواياتي هم که نوشتيد رو بررسي کرده و ظاهرا همه ضعيف هستند.بلکه رواياتي هم در ذم عشق داريم.به وب ايشون سر بزنيد.

پاسخ

به نام خدا

سلام بر شما

از اظهار نظرتان ممنون و چند نكته در پاسخ شما عرض مي‏كنم:

1. بايد توجه داشته باشيد كه بررسي سندي روايات در جايي موجه است كه متن روايت با ادله عقلي و نقلي پشتواني نشود. رواياتي كه عشق به خدا را مدح مي‏كند، هم با عقل و هم با آيات و روايات تأييد مي‏شود. عشق عبارت از حب شديد است و در قرآن حب شديد به خدا از صفات مؤمنان بر شمرده شده است: وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ(سوره بقره، آيه 165)؛ كساني كه ايمان دارند، به خدا حب شديد دارند. عقل نيز حكم مي‏كند كه عشق به وجودي كه مستجمع جميع كمالات است، بسيار ممدوح و ستودني است.

2. عنايت داريد كه عشق واژه‏اي خنثي است كه هم مي‏تواند معناي منفي داشته باشد و براي عشق شهواني و حيواني استعمال شود و هم مي‏تواند معناي مثبت داشته باشد و براي عشق الهي و ملكوتي به كار رود؛ چنان كه «حبّ» نيز همين‏طور است. در قرآن حبّ شهوات مذمت شده است و در حدي حبّ دنيا رأس هر خطا و گناه برشمرده شده است. عشق مانند جهنم و شيطان نيست كه يكسر معناي منفي داشته باشد.

3. در رواياتي كه عشق مذمت شده است، هرگز عشق الهي نيست؛ بلكه عشق به جنس مخالف است و در مقابل عشق الهي قرار گرفته است. رواياتي را كه آن برادر به آنها استشهاد جسته است، ملاحظه فرماييد:

روايت شده از امام صادق(ع) سؤال شد درباره عشق و حضرت(ع) فرمود: دلهايي هستند که از ياد الله -تعالي- تهي و متبرّي شده بنابراين الله -تعالي- حبّ غير خود را به آن ها چشانده است (علل الشرائع ج1 ص140) همچنين از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده فرمود: هرکس عاشق چيزي شود چشمش نابينا و دلش بيمار گردد با ديده اي ناسالم نگاه کرده و با گوشي ناشنوا مي شنود خواهش هاي نفساني عقلش را پاره مي کند و... (نهج البلاغة خطبه108).

چنان كه ملاحظه مي‌كنيد، در اين روايات از عشقي سخن رفته است كه عبارت است خواهش‌هاي نفساني كه عقل را زايل مي‌كند و دلها را از ياد خدا تهي و بيزار مي‌كند و عبارت از حب غير خداست.

اين برادرمان ميان عشق الهي و عشق حيواني هيچ تميزي قائل نمي‏شود و تمام اشكال ايشان در همينجاست.

نمي خواهم خدايم بي کران باشد

نمي خواهم عظيم و قادر و رحمان

نمي خواهم که باشد اين چنين آخر

خدارا لمس بايد کرد.

نگو کفر است

خدارا مي توان در باوري جا داد

که در احساس و ايمان غوطه ور باشد

خدا را مي توان بوييد

و اين احساس شيرين است

نگو کفر است

که کفر اين است

که ما از بيکران مهرباني ها

براي خود

خدايي لامکان و بي نشان سازيم

خدا را در زمين و آسمان جستن

ندارد سودي اي آدم

تو بايد عاشقش باشي

و بايد گوش بسپاري

به بانگ هستي و عالم

که در هر خانه اي آخر خدايي هست

نگو کفر است

اگر من کافرم , باشد

نمي خواهم خدايا زاهدي چون ديگران باشم

نمي خواهم خدايم را

به قديسي بدل سازم

که ترسي باشد از او در دل و جانم

ساعت از حدود 3 بامداد گذشته است و من مهياي رفتن به حرم هستم کوچه پس کوچه ها را طي مي کنم در حالي که در خلوت کوچه ها و سکوت شب نوراني قم المقدسة به خود و آنچه که بر دوش من است مي انديشم وظيفه اي خطير که دو سال است دنبال «من به الکفاية»اش مي گردم و يافت نمي کنم و همچنان بر دوش من سنگيني مي کند... سر کوچه ممتاز هستم اما هم چنان غرق در افکار خود و با خود زمزمه مي کنم:

خدايا! زمين دين تو را کفّار عرفان مسلک غصب کرده اند و برجي هزار طبقه بر آن بنا کرده اند هزاران پيرايه هم به آن بسته اند و به نام دين در ذهن خلق تو فرو مي کنند چه کسي جز عالِمان به معالم دين ات بايد آن برج شيطاني را خراب کند؟ چه کسي بايد فرياد کند اين، خانه خدا نيست؟ چه کسي بايد زمين ات را پس بگيرد و چنگال اين خوارج عصر جديد را از پيکره رنجور و نحيف دين مظلوم ات بيرون بکشد؟...

شيطان نهيب مي زند که (اين کساني که تو کافرشان خواندي بسيار نماز شب ها خوانده اند و بسيار متقي و پرهيزگار بوده اند) تا مي آيم سخن او را باور کنم و مختصر شکي به دلم راه دهم ناگهان ندايي فرشته گون در گوشم مي خواند: مگر روايت اميرالمؤمنين(ع) را از ياد برده اي؟ يادم مي آيد که در بحارالانوار خوانده ام:

شبي اميرالمؤمنين(ع) همراه با يکي از اصحاب خود از مسجد کوفه خارج شده و به سمت منزل خود حرکت مي کردند در راه به درب خانه اي رسيدند که مردي در آن مشغول تلاوت قرآن با صوتي محزون و عاشقانه بود آن صحابي از حال او خوشش آمد ولي چيزي نگفت ناگهان اميرالمؤمنين(ع) رو به او نموده و فرمودند از آواي اين مرد خوشت نيايد، او از اهل آتش است و به زودي به تو خبر خواهم داد!

صحابي از اين کلام مولا(ع) و حال معنوي و عرفاني آن مرد، شگفت زده شد اما صبر کرد تا اينکه روزي که جنگ بين حضرت علي(ع) و خوارج به وقوع پيوست اميرالمؤمنين(ع) پس از پايان جنگ يکي از سرهاي خوارج را با شمشير خود از زمين برداشتند و به او نشان دادند... آن سر مال همان فرد بود که آن شب بر سجاده رو به خدا نشسته بود و عاشقانه اشک مي ريخت! بحارالانوار ج33 ص399

در همين افکارم که به خيابان ارم مي رسم همان خيابان که مسمّي است به نام عالم کبير و مرجع اعلي حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي(ره) که هنوز قلم سترگ او در «احقاق الحق» در رد اباطيل عرفاني، الهام بخش اهل «حقائق» دين مبين است بتخانه مخروبه شياطين صوفيه گنابادي را رد مي کنم در حالي که زبانم مترنم به لعن صوفيه است اما هنوز به کتابخانه مرحوم مرعشي نجفي نرسيده ام که پارچه نوشته اي جلب توجهم مي کند: شهادت مولاي متقيان، سرور عاشقان(!)، حضرت علي(ع) را تسليت مي گوييم!

تلخندي مي زنم و رد مي شوم... با خود مي گويم کسي که اين پارچه را نوشته آيا روزه اش را بخاطر دروغ بستن به معصوم(ع) قضا خواهد کرد يا نه!؟ و چه سؤال نابجايي و چه توقع نابجاتري از اين جماعت توهم زده عرفان پرست مستور در حجاب تبليغات!... ياد روايت امام صادق(ع) مي افتم همان که شيخ صدوق(ره) در امالي خود روايت کرده که کسي از حضرت صادق(ع) درباره عشق پرسيد حضرت(ع) فرمود دلهايي هستند که از ياد الله {تعالي} خالي شده است و به همين علت، الله {تعالي} دوستي غير خود را به آنها چشانده است

به عبارت (غير خود) عميق مي شوم... همه کس غير از الله {تعالي} را در آن مي يابم! از عشق زميني و مجازي (كه به قول عرفا، پلي است به عشق حقيقي و قطام هم يك مصداق اش است) و شاخ نبات و... گرفته تا خدايان خيالي و ساخته ذهن که در آغوش کشيده مي شوند و لب از لب شان برداشته نمي شود و...! خداي ابن ملجم را هم آنجا مي يابم خداي اشک و عشق و سجده هاي چند ساعته و پيشاني هاي پينه بسته که از شدت عشق به او بايد در لشگر چهارهزار الاغ عاشق در نهروان روبروي مولاي متقيان(ع) صف آرايي کرد و حتي اگر لازم شد از شدت عشق به او بايد فرق علي(ع) را هم (براي خدا) شکافت!

وقتي مي گويم مولاي متقيان به ياد اوصاف متقين از زبان امير غريب کوفه مي افتم مگر نه اينکه او مولاي متقين است و واضح ترين نشانه هاي متقين در خطبه متقين اش مذكور؟ ...و خطبه هاي توحيديه مولا(ع) که نهيب مي زند بر عارفان اهل تشبيه و اينجاست که به حرم کريمه اهل بيت(س) مي رسم و نگاهم به ضريح دوخته مي شود: خانم! به حق آباء و اجداد طاهرين ات عنايتي کن خطب اميرالمؤمنين(ع) در نفي اباطيل عرفاني را به گوش مردم برسانم تا بدانند علي مرتضي(ع) حقيقي کيست و علي جعلي ساختگي کدام است؟ ...
آه که امير کوفيان چه غريب است! مفاتيح را مي گشايم و با اهل احياء هم نوا مي شوم
اللهم العن قتلة اميرالمؤمنين اللهم العن قتلة اميرالمؤمنين اللهم العن قتلة اميرالمؤمنين
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلک
.........و آخر تابع له علي ذلک........... و آخر تابع له علي ذلک

پاسخ

به نام خدا

با سلام به اطلاع مي‏رساند كه به مناسبت همين پست بود كه وبلاگ مربوط مسدود شد.

چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، صاحب وبلاگ در اين پست افراد وارسته را «كفار عرفان مسلك»، «خوارج عصر جديد» و «الاغ‏هاي عاشق» خوانده و روزه‏ كساني كه خود را عاشق امام علي(ع) خوانده‏اند، باطل دانسته‏است.

قاضي رو که مي شناسيد؟ همون سر سلسله عرفاي معاصر که درباره اش گفته اند "کوهي بود از عظمت و مقام توحيد"!! البته لابد از شدت توحيدش بوده که پاسداران حقيقي توحيد -علماي شيعه- او رو در نجف مطرود و منفور کرده و با تعاليم او به عنوان انحراف و شرک مخالفت مي کردند و مراجع طراز اول عالم اسلام هم «مثل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني» شهريه او و دار و دسته اش رو قطع فرموده بودند (شدت توحيد رو درک مي کني!؟)

جايي خوندم نوشته بود بعضي شاگردان او که فعاليت بيشتري در نشر مطالب عرفاني داشتند به امر مرجع وقت (مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني) از نجف تبعيد شدند و البته احتمالاً مرجعيت شيعه از نشر توحيد! مي ترسيده که چنين امري کرده و... اصلاً الان رها کنيد اين حرفها رو...

در کتاب "فريادگر توحيد" صفحه125 چنين آمده است:
مرحوم قاضي "من حيث لايحتسب" روزي داده مي شد ايشان چهار زن داشت و فرزندان زيادي و از طرفي به حساب اينکه در راه سير و سلوک و تربيت شاگرد بود کسي به او شهريه نمي داد و با او مخالفت مي کردند و جايز نمي دانستند سهم امام به او داده شود...

خب؟ ايشون با اين همه زن و بچه چه کار مي کرده؟ شهريه که به حساب عقائدش نمي دادند از طرفي هم عائله اش زياد بوده با اين حساب چه مي کرده براي معاش؟ البته اگر او را -معاذالله- هم طراز مريم مقدس ندانيم که از غيب به او روزي مي رسيد بايد بگوييم احتمالات مختلفي در اين مورد مطرحه اما من روي يک احتمال خيلي مشکوکم! کتاب خاطرات مسترهمفر رو که خونديد؟ مسترهمفر همون مأمور مخفي انگليس در کشورهاي اسلامي که کشف و رشد "ابن عبدالوهاب" (بنيان گذار مکتب وهابيت) يکي از شاهکارهاي اوست

مستر همفر انگليسي در کتاب خود خاطره اش را از جلسه اي که در وزارت مستعمرات انگلستان تشکيل شده و او براي کسب دستورهاي بعدي به آنجا رفته بوده چنين گزارش مي کند:

...سپس منشي مخصوص، کتاب قطوري در هزار صفحه به دستم داد که در آن نتايج بررسي ها و نقشه ها... در خصوص مسائل نظامي و اقتصادي و فرهنگي و ديني... ثبت شده بود کتاب را با خود به خانه بردم... آن کتاب را با دقت و تأمل خواندم آفاق تازه اي از شناخت اوضاع مسلمين و نيز کيفيت انديشه آنها... پيش رويم گشوده شد همچنين با مطالعه اين کتاب به نقاط قوت مسلمين و اينکه چطور بايد آنها را خراب و تبديل به نقاط ضعف کرد پي بردم... کتاب مي گويد در جهت تلاش براي گسترش نقاط ضعف {مسلمين} بايد دست به اقدامات زير زد: 1.... 2.... 3.... 4. با گسترش حلقه هاي تصوف و ترويج و نشر کتابهايي... نظير احياءالعلوم غزالي و مثنوي {مولوي} و کتاب هاي ابن عربي، مي توان مسلمين را در ناآگاهي نگاه داشت {خاطرات مستر همفر ص59-66}

آيا وزارت مستعمرات انگلستان، اثر تخريبي نشر افکار عاشقانه و بلاهت هاي عارفانه بر عقائد مسلمين را بهتر از ما فهميده بود؟
آيا جلسات مقرون به نشر افکار ابن عربي و مثنوي و... در بيت قاضي را سفارت انگليس کشف کرده و حمايت مالي مي نمود؟
آيا منظور از کلمه "من حيث لايحتسب" همان مأموران آشکار و پنهان اداره ماليه سفارت انگلستان است!؟
آيا.........................................................................!؟

پاسخ

به نام خدا

با سلام همان‏طور كه ملاحظه مي‏فرماييد، مطالب پست جاري اينجانب در نقد اين پست از آن صاحب وبلاگ است كه از او سخن رفت.

من در يك جمله تاييد مي كنم و مي گوييم اين سخن معروف ار امام ما حاوي بسياري از حرف هاي نگفته اي است كه شايد هيچ قلمي قادر بر بيان كامل آن نباشد كه : هر چه براي خود مي پسندي .....

البته در قسمتهايي از مطالب با شما موافق نيستم گاهي بيان اين كه ديگران تهمت زدهاند و... چندان درست نيست زيرا ضرب المثل معروف يك طرفه به قاضي رفتن است و هر قدر هم كه از قدرت درك بالايي برخودار باشيم نمي توانيم منظور وهدف شخص را و دلايل بيان را درك كنيم . از طرفي يادمان نرود كه درشتي ونرمي ..... و كنار آمدن بيش ازحد عواقبي بدتر دارد بخصوص در شرايطي كه شخص مورد اتهام هنوز خود به اشتباه خود پي نبرده و حتي اصرار بر تكرار آن را دارد . وتهمت بر تهمت عين تهمت است .

در يك كلمه بيايم آن باشيم كه هستيم نه آن كه فكر مي كنيم و در خيالهاي خوش خود براي خود مي پرورانيم . (از به هم ريختگي نوشته ها عذر مي خواهم . )

پاسخ

به نام خدا
سلام عليكم

عنايت داشته باشيد كه من در اينجا به طور عمده در صدد بوده‌ام، سوء ظن به مؤمنان و اتهام‌زني به ايشان و نيز سوء استفاده از آيات قرآن را با استناد به آيات و روايات ردّ كنم. در عين حال خواسته‌ام از حرمت يك مؤمن كه به تعبير روايات مانند حرمت كعبه است، دفاع كرده‌باشم.
من تهمتي به كسي نزده‌ام. اگر موردي را سراغ داريد، راهنمايي بفرماييد.
احساس نمي‌كنم كه در نرمي يا درشتي بر كسي افراط كرده‌باشم. اگر موردي را مشاهده فرموده‌ايد، به طور مشخص بفرماييد.
خداوند مي فرمايد: فذكر فان الذكري تنفع المؤمنين. بي‌ترديد مطالب من تذكر است و تذكر به تصريح قرآن و البته عقل هم سودمند است.
به هر حال از لطف شما ممنون.

+ شاهد 

سلام.ببخشيد من دو سه بار ديدم شما در مورد يه صاحب وبلاگي مينوشتيد.منظورتان همين شخص بوده؟

مگه گناه ايشون چيه که هميشه عليهشون مينويسيد؟البته فقط دارم سوال ميکنم.و فقط ميخوام بدونم.

ضمنا خواهش ميکنم اگر ممکنه دو سه تا روايت معرفي کنين،که عينا لفظ عشق توش به کار برده شده باشه.ممنون ميشم.

پاسخ

سلام

بله. من در نقد ديدگاه‏هاي وي پست‏هاي متعددي نوشته‏ام. ايراد بزرگ ايشان اين است كه با فحاشي و اتهام‌زني و طعن و لعن با مخالفان فكري خود مواجه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و به توصيه‌هاي دلسوزانه ديگران هم براي اصلاح رفتارشان توجه نمي‌كند و كار به جايي كشيده است كه روز شنبه همين هفته از سوي مدير محترم پارسي بلاگ به او اعلام شده است كه به زودي وبلاگش مسدود خواهد شد. خاطر نشان مي‌سازم كه آن صاحب وبلاگ خود را طلبه و پاسدار حريم ديانت مي‌خواند و در عين حال اين رفتارهاي غير اسلامي را دارد.
من در پست ‌« مقام حضرت عشق عليه السلام» برخي از اين روايات را آورده‌ام.
موفق باشيد.

سلام دوست عزيز ...

از آشنايي با شما خوشحالم .

شعر بالا خيلي بهم حال داد . قبلا هم شنيده بودم ولي نه كاملشو . شاعرشو ميشناسيد ؟ هر كي بوده آدم با حالي بوده .

وبلاگ جالب و مفيدي داريد .

التماس دعا

يا علي

پاسخ

سلام عليكم. از لطف شما ممنون. اشعار متحرك سه قسمت است. قسمت اول كه با تغييراتي از خودم هست، نمي دانم از كيست. در وبلاگ ها بسيار ديده مي شود و معمولاً هركسي از خودش چيزهايي را مي افزايد. قسمت دوم از حميد سبزواري است و قسمت سوم از ناصرالدين شاه. خدا ما را عاشق خودش كند.

به نام خدا

با عرض سلام

دوست عزيز ايا شما فكر نمي كنيد كه عملا در اين نوشته خود اقدام به ترويج افكار ان صاحب وبلاگ نموده ايد .

يا حق

پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

خير! تلقي من اين است كه من با اين پستي كه نوشتم، چند كار مثبت كرده‏ام:

1. از طريق لينكي كه داده‏ام، موجب شده‏ام، حضرت آيت‏الله سيد علي قاضي را مورد توجه خوانندگان قرار داده‏ام و سبب شده‏ام كه با اين مجتهد وارسته آشنايي پيدا كنند.

2. درباره پاره‏اي از گناهان رايج در اين وبلاگ و احياناً ساير وبلاگ‏ها اطلاع‏رساني و آگاهي‏بخشي كرده‏ام و هشدار داده‏ام. به خصوص با آيات و روايات ارزشمندي كه نقل كرده‏ام. گفتني است كه توصيه‏هاي دوستانه من و ديگر دوستان به ايشان مبني بر پرهيز از اهانت به بندگان وارسته خدا و اجتناب از فحاشي و طعن و لعن به ايشان هرگز تأثير نداشته و ندارد و ما ناگزيريم كه در وبلاگ به نقد محترمانه و مستدل ديدگاه صاحب آن وبلاگ بپردازيم.

3. من با نوشتن اين پست، در حد توان خود از جوهر و گوهر دين كه عبارت از محبت و عشق به خدا و اولياي الهي است، دفاع كرده‏ام.

پنهان نيست كه انتشار مطالب سوء نامبرده به صورت يكطرفه و بي‏پاسخ موجب مي‏شود، در افراد خالي‏الذهن تأثيرات سوئي دارد و ما موظف هستيم، در برابر اين مطالب كه چهره اسلام و روحانيت اصيل را مخدوش مي‏سازد، موضع بگيريم.

موفق باشيد و عاشق

سلام

امام به فرزندشان فرموده اند مقام عرفا را اگر درك نميكني انكار نكن

واقعاً عرصه خطرناكي است و بايد پناه به خدا برد بايد اضافه كرد آقاي قاضي با پول انگليسيها چشمش به حقايق عالم باز شده بود و اين شاگردان را تربيت كرده است؟

التماس دعا

در ديداري كه با علامه عسگري داشتم ايشان به نكته ظريفي اشاره كرده بود.گاهي تنگ نظري وگاهي نا آگاهي انسانها را به جان هم مي اندازد .ونسلي را نابود ميكند .البته مثال هم زدند كه جاي بيان آن اينجا نيست.
دوست گرامي شما با توضيحات خود کاملا به نظر من اين قضيه رو تاييد کردين.منم فقط نظر شخصي مو دارم ميدم واون اينه که همه ميدونن غيبت و افترا بد و درست ولي شما کهبه شخص قاضي زاده اعتقاد داري بايد ثابت کني که ان جريان درست نبوده نه اين که حديث وايه در مورد قضيه سو استفاده بيارين در ضمن دارم مبرم روي وب ببينم در مورد قاضي زاده چي گير ميارم در ضمن اگه ادرس وبلاگ ميدي بريم ببينيم جريان چي بوده
پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

گويند كه البينة علي المدعي: يعني آوردن دليل بر عهده مدعي است. بايد كسي كه به ديگري اتهامي را وارد مي‏كند، دليل بياورد. اين در حالي است كه صاحب آن وبلاگ هيچ دليل محكمه‏پسندي براي مدعاي خود نياورده است و با سوء ظن خود مجتهدي وارسته را كه استاد حضرت آيت الله بهجت و علامه طباطبايي بوده است، به نحو احتمال متهم به مزدوري انگليس كرده است. فقط به اين جهت كه به او شهريه نمي‏دادند و عارف بوده است و پاره‏اي از كتاب‏هاي عرفاني را تدريس مي‏كرده است.

موفق باشيد و عاشق