mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ در سفر 
دلم خيلي به حالم سوخت، وقتي که ديدم که حتي خودم نسبت به اون حال عجيب يکه داشتم، با ديده شک و ترديد مي نگريستم؛ با خودم فکر مي کردم نکنه نياز به ازدواج دارم که دچار چنين حالي شده ام؛اما حالا مي بينم که نه! اينطور نبوده، اون حالت صرف وجود چنين نيازي نبوده. چرا اينقدر ظالمانه درباره آن حالتم انديشيدم و تحليل نمودمش؛ اوج شکاکيت را براي فهم آن حالتم بکار گرفتم، در حالي که آن حال، در گوشه اي از اثراتش عاعث برآنگيخته شده چنين احساس نيازي شده بود، نه اين که همه آن حال باشد؛ و منشأ آن صرف نياز نبود_چرا که اين نياز چندان ملموس نبود، چون قيدها ي بسياري داشت تا به بروز يافتن رسد_ بلکهبلکه شوقي بود که شريعتي به حق چگونگي ايجادش را به زيبايي توصيف مي کند، که "شناخت و شناخت عشق خودش مي آيد" آري اين در آغاز آشناييم با آن موجود عجيب و غريب، پيدا بود؛ اما قبول دارم که اگر چنين خلأي در زندگيم نبود شايد هيچ گاه اين تأثير از آن حال در من ايجاد نمي شد، بلکه آن شيفتگي به نحوي که شايد براي هيچ کس زيبايي و پاکيش قابل تصور نباشد، راه خود را مي پيمود. اما به هر حال الان فهميده ام در قبال يک خانم مجرد جامعه چه نگاه هايي مي تواند داشته باشد، و الان اين باعث شده که به ازدواج فکر و احساس نياز کنم و اين احساس نياز خيلي خيلي بزرگتر است. و بسيار حياتي به نظر مي رسد چرا که ما از حضور در جامعه ناگزيريم.