وبلاگ :
عشق الهي: نگاه به دين با عينك محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمين
يادداشت :
حزن و عشق
نظرات :
4
خصوصي ،
29
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
به دنبال رهايي
به نام خدا
پست " نگاه هوس آلود تير زهر آگين شيطان به قلب عاشق" در اين وبلاگ واقعا خواندني است. بيشتر مطالب آن دقيق و ظريف بيان شده، اما من خود به عينه از نزديک شاهد ماجرايي در مورد کسي بودم؛ که در ادامه بيان خواهم کرد؛ و در اين بيان اينکه او که بود؟ و چه به سرش آمد؟جاي تأمل دارد، و با اين تأمل روشن مي شود نحوه عمل کرد متفاوت شيطان که مي گويند درباره هر کسي خاص است و از راهي وارد مي شود.
درسته واقعا بايد مواظب چشم و دل هر دو بود؛ حالا از کسي براتون مي گم شايد به کارتون بياد؛ اون کسي رو که مي گم به خوبي مي شناسم؛ خيلي ادعاش مي شد، و واقعا هم محکم بود، دلش پي خيلي چيزها که دل ديگران مي رفت نمي رفت؛ خيلي چيزهايي که براي ديگران باعث به هول و ولا افتادن مي شد در او اثري نداشت؛ به خيلي ها که به او متمايل بودند و دل هر کسي را با خود مي بردند حتي به گوشه چشم هم به سختي پيش مي آمد که بخواهد به آنها نگاهي کند. با خودش فکر مي کرد به مرحله بگذار و بگذر رسيده است؛ همه دوستان و اقوام و آشنايان، تغريبا در هر محيطي قبولش داشتند به درايت و نجابت و وقار؛ هر کسي طوري به خوبي وصفش مي کردند، خيلي اوقات مرکز توجه ها بود اما زره اي برايش اهميت نداشت؛ از محافلي که در کلاس ها بود بگذريم در اجتماع مي گفتند؛ اگر يک دختر نجيب باشد در اين شهر فلاني است، خردمند و فهميده است، همه ازش مشاوره مي گرفتن در زمينه هاي مختلف از تربيت بچه تا حل اختلافات زن و شوهري حتي پسرهاي جوان فاميلشان نيز اگر دوست دختري را زير سر داشتند براي انديشيدن به او با ديده ازدواج قبل از اين که به مادرشان بگويند با او مشورت مي کردند و به او مي گفتند تو استاد خوبي هستي؛ او اقعا مي توانست بر خيلي چيزها مسلط باشد از اوضاع دروني خود، و عقلاني بيانديشد؛ خلاصه مورد مدح کوچک و بزرگ بود؛ حتي وقتي راه ميرفت مي گفتند، ببينيد دختر فلاني چقدر سر به زير است الان از کنار ما رد مي شود هيچ کدام از ما را نمي بيند! آقايون دربارش مي گفتند وقتي فلاني راه مي رود زمين زير پايش مي لرزد؛ خانم ها مي گفتن فلاني پنج ريالي گم کرده. خلاصه همون؛ همون آدم هواسش پرت شد و لغزيد با اون همه اعتببار، بد لغزيد و محکم زمين خورد نه با نگاه با خود دل، با ديده دل نه با هوس به اين بهانه که اين معشوق من عاشق خداست، از چه راهي! چنان شده بود که نمي دانست با خود چه کند؟! حيران مانده بود!
حقيقتا بايد مواظب بود مواظب هر دو هم ديده و هم دل و همه چيز را خط کشيد محکم تر در درون، و در خود، نه در اجتماع و نه به زور. راست مي گن که شيطان براي هر کسي از راهي ورد مي شود.