من چيستم؟
افسانه اي خموش در آغوش صد فريب
گرد فريب خورده اي از عشوه نسيم
خشمي که خفته در پس هر درد خنده اي
رازي نهفته در دل شب هاي جنگلي...
من چيستم؟
فريادهاي خشم به زنجير بسته اي...
بهت نگاه خاطره آميز يک جنون
زهري چکيده از بن دندان صد اميد
دشنام پست قحبه ئ بد کار روزگار
من چيستم؟
بر جا ز کاروان سبک بار آرزو
خاکستري به راه
گمکرده مرغ در به دري راه آشيان
اندر شب سياه
من چيستم؟
يک لکه اي ز ننک به دامان زندگي
وز ننگ زندگاني آلوده دامني
يک زجه شکسته به حلقوم بيکسي
راز نگفته اي و سرود نخوانده اي
من چيستم؟
...........
...........
..........
..........
من چيستم؟
لبخند پر ملامت پاييزي غروب
در جستجوي شب....
يک شبنم فتاده به چنگ شب حيات
گمنام و بينشان
در آرزوي سر زدن آفتاب مرگ
***
دکتر علي شريعتي
***
که البته با توجه به توضيحاتي که در کتاب"گفتگوهاي تنهايي" شان بعد از ذکر اين شعر آورده اند، مي توان گفت، عقيده ايشان درباره مصرع آخر اين شعر عوض شده
که درستر ، وحق است، نه آنچه ايشان در ابتدا به آن معتقد بوده؛ شايد تغيير عقيده ايشان را در مصرع آخر اين گونه بتوان گفت
من چيستم؟
يک شبنم فتاده به چنگ شب حيات
گمنام و بي نشان
در آرزوي سر زدن آفتاب عشق