به نام خدا و با سلام به برادر عزيز و دوست ارزشمندم
تلاش مجدّانه تان را ستايش مي كنم و قلم وزين تان را تحسين .
من تعجب مي كنم از جمعي كه متعصبانه با واژه ها نزاع مي كنند و از مغز مفاهيم و ارواح معاني آنها چشم مي پوشند ! براي آنكه عرفا را زمين گير كنند سخيف ترين بهانه را به دست مي گيرند و طرح ( واژه عشق ) را بدعت آنان معرفي مي كنند و با جمود بر لفظ مي كوشند تا خويش را محق و خصمشان را مبدع بنمايانند.
ما با اين عده نزاع لفظي نداريم . اگر آنها عمل بر پايه ( اشد حبا ) را مي پذيرند مي گوئيم بسيار خوب ما هم منظورمان از عشق همين است . حال اگر شما با واژه ها كه وضعي ، جعلي و اعتباري اند مشكلي داريد، ما نداريم .
اقتضاي همزباني با قرآن هم آن نيست كه جز با واژه هاي قرآني سخن نگوئيم وگر نه بسياري از حرفها را نمي شود گفت ؛ جدا از اينكه عترت طاهره ( كه احق به همزباني با قرآن ، بلكه خويش قرآن ناطق اند) هم خود را مقيد به استفاده انحصاري از الفاظ قرآن نكرده اند.
اينان كي مي خواهند بياموزند كه واژه ها و الفاظ، حادث اند و اعتباري و وضعي، و اگر روح معنا در الفاظي مشترك باشد نزاع بر سر واژه ها بيهوده است .
ديگر آنكه تحليل مرحوم دكتر شريعتي در تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است نيز بيشتر جنبه جامعه شناسانه دارد نه فيلسوفانه و عارفانه كه نه ايشان از آن زمره بود و نه خود چنين ادعايي داشت در حالي كه موضوع عشق الهي و مسئله موجوديتش ، چگونگي اش و سنخيتش موضوعي حكيمانه و عرفاني است.
و جريان سنخيت هم همين طور است . گروهي كه عشق را در معني ميل دو جنس مخالف به يكديگر حقيقت و در غير آن مجاز مي پندارند و بر سر چنين پنداري و به دغدغه تنزيه حق سبحانه از تشبه به خلق او را از اينكه معشوق بندگان باشد دور مي دانند. آنچه مَجاز است تشبيه است نه عشق . ميان سنخيت و تشبيه فاصله طولاني به وسعت عرش تا فرش است. عشق در معني ( حب شديد و گرايش ذاتي ) حقيقت است و اين معني هم در عشق انسان به انسان يافت مي شود و هم در عشق بنده به خداي خويش . مضاف بر آنكه آنچه ما به الامتياز اين دو مرتبه از عشق است همان ما به الاشتراك آنهاست نه چيز ديگري . يعني آنچه عشق ميان خداو بندهاش را از عشق بنده خدا به بنه اي ديگر جدا ميكند خود شدت و ضعف درجه و مرتبه عشق است . تمثيل اين معني نور خورشيد است و نور شمع ، اين هر دو در اصل نور بودن يك چيزند اما يكي نوري به غايت ضعيف و ديگري نوري به غايت قوي . نه اين كه نور شمع چيزي و نور خورشيد چيز ديگري و از سنخ ديگري باشد.
اما نكته اي كه به نظرم رسيد اگر بررسي بيشتري بفرمائيد بهتر است آن كه :
استشهاد به آيه مباركه 23 سوره شوري در خصوص معني تقرب به خداوند تامّ نيست چه اينكه اين آيه امر الهي به پيامبر خدا براي بيان مزد رسالت نقل گرديده است و لفظ ( قربي) به اتفاق قريب به اتفاق مفسرين به نزديكان پيامبر اشاره داد؛ گر چه در تفسير نزديكان ميان مفسرين عامه و خاصه اختلاف است اما در اين كه اين واژه به معني نزديكان است اختلافي نيست .مضاف بر آنكه اگر اين واژه به معني تقرب به خداي سبحان بود مي بايست به اين صورت مي آمد ( ... اجرا الا التقرب ... يا الا المودة في التقرب ...) چرا كه تقرب مصدر و به معني نزديكي است و قربي مشتق و به معني صاحبان نزديكي .
مرا بر اين جسارت ببخشيد ، غرض نه خرده گيري بر حضرتتان كه خدمت به توقيت متن متينتان در برابر خرده گيران بود كه فكر مي كنم متن شما آنقدر غني هست كه اگر اين استشهاد را هم ناديده بگيريم آنچه شما در پي آن بوديد حاصل شده باشد.
از اين كه اطاله كلام كردم و شما و خوانندگان محترمتان را بدين سبب آزردم عميقا پوزش مي طلبم.
پيروزي و سربلندي تان آرزوي من است .