ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
   1   2      >
 

سلام

من عشقو تا جايي دوست دارم که انتظار نياره ! و صد البت که در روابط انساني چنين چيزي امکان نداره و فقط با خدا ميشه چنين عشقي داشت . خدا رو عاشقانه خواستن بهتر از هر چيز ديگه اي هست . کاش بازرگان نباشيم ...

يا حق

سلام برادرم

من قبلاً يه وبلاگ داشتم كه به مسأله عشق ميپرداخت . البته نه اين نوعش !‏ از اون نوعش كه هرگز عشق نبوده و من اشتباه ميكردم !

خيلي از مطالب شما لذت ميبرم . اگه اجازه بدين دلم ميخواد بعضي جاها مطالبتون رو كپي كنم . البته اگه بخواين منبع رو هم مينويسم . لطفاً نظر خودتون رو اعلام كنيد . ممنونم

علي يارتون

پاسخ

به نام خدا

سلام بر خواهرم

چنان مي‌نمايد كه آنان كه عشق مجازي را چشيده‌اند، عشق حقيقي را بهتر مزه مي‌كنند. در اين زمينه نمونه‌هاي بسياري را ياد كرده‌اند كه شايد از معروف‌ترين آنها حافظ و شهريار باشد. به همين رو مشهور است كه ‌«المجاز قنطرة الحقيقة؛ عشق مجازي پل عشق حقيقي است».

خواهرم! مطالبم ارزش شما را ندارد. منت مي‌نهيد كه آنها را در وبلاگتان بياوريد.

سلام.

پستتون بسيار زيبا و اميد دهنده بود

وظيفه خود دونستم كه به شما سر بزنم و

ميلاد حضرت عشق. قطب عالم امكان حضرت صاحب الزمان مولانا مهدي موعود گوهر فرزانه محمد مسعود رو تبريك بگم

يا علي . شاد كن وشاد زي

پاسخ

به نام خدا

سلام بر دل مجنون شما

من با اجازه شما آخرين پست شما در پاسخ پيامتان در اينجا مي‌آورم.

چه خوش است در فراقي همه عمر صبــر كردن

به اميد ان كه روزي به كــــف اوفتـــــــد وصالي

سخنــي بگوي با من كه چنـان اسيـــــر عشقــم

كه به خويشتن ندارم ز وجــــودت اشتغـــــالي

همه عمــر در فراقت بگذشت و سهــــــــل باشد

اگر احتمــــــــــــــال دارد به قيامـــت اتصـــــالي

به نام خدا و سلام

عيد ميلاد منتظر مبارک

حقيقتش اينه که چند باره که به وبلاگتون سر زدم ولي به خودم اجازه ندادم راجع به مطلبتون اظهار نظر کنم چون مقوله عشق الهي مقوله اي عظيم و سراسر تخليه نفس وسوختن و عاشق بودنه ، کشته شدن و دوست داشتنه ، آب شدن و منت داشتنه .

در يه حديث قدسي خونده بودم ... و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته .

... کسي که عاشقم بشه عاشقش ميشم و کسي که عاشقش بشم مي کشمش و کسي که بکشمش پس ديه او بر منه و کسي که ديه او بر منه من خود ديه او هستم .

عشق الهي مرد راه ميخواد يه ادعا نيست البته راه هم بسته نيست ولي با افتاد مشکلها ش چه بايد کرد .

شايد صادقانه ترين وجهش اين باشه که ادمي مث من فقط اعتراف کنه که خدايا دوست دارم و راست ميگم ،اما نمي تونم عاشقت باشم و راست ميگم ، چون نمي تونم اين عظيم ترين هدف خلقتت رو با اعمال کاسبکارانم به تمسخر بگيرم و راست مي گم، و تحسين ميکنم اون کساني رو که صادقانه عاشق تو هستن اونا رو هم دوست دارم و راست مي گم .

براي ادمي مث من همه عشق اينه که يه گوشه بشينه و تابلوي زيباي عشاق عاشورا رو خوب خوب نگاه کنه اشک بريزه اما در مقابل اين همه عاشق صادق ، دروغ نگه اين براي من همه عشقه .

در پناه حق

پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

همين‏طور است كه شما اظهار كرديد. يكي از رفقاء از باب مزاح سخن ارزشمندي گفت. او گفت: ديگر زمان عشق و عرفان گذشته است. ما زن و بچه و كار و زندگي داريم. به شهرت و جاه و مقام و ثروت خود خو كرده‏ايم. نمي‏توانيم، از آنها دل ببريم و جدا شويم.

هر كس كه تو را شناخت جان را چه كند / فرزند و عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كني. هر دو جهانش بخشي / ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

سلام دوست عزيز

1.اين قالبتون خيلي سنگينه محتورا رو فداي فضا نكنيد ......
2.فكر نمي كنم عشق معناي درستي باشه برا ي محبت هاي كه خدا مطرح كرده يا دوست داشتن خدا عشق يه لفظ دنيوي هست

محبت خدا همون محبت خداست نه عشق .

اگه دقت كني مي بيني كه عشق رو فقظ در داستان هاي دنيوي مي شه پيدا كرد و حداقل مي شه گفت سر منشائش از اوناست

عشق يك تخيله توهم ...

پاسخ

به نام خدا

سلام بر دوست خندانم

از اظهار نظرتان تشكر مي‏كنم. تلقي من چيز ديگري است. شايد در فهم عامه مردم عشق به معناي علاقه مفرط دو جنس مخالف به هم باشد؛ اما در فهم عرفاي ما از جمله حضرت امام كه سراسر اشعارشان سخن از عشق است، به معناي علاقه شديد ميان انسان و خداست. براي نمونه به «عشق در حکمت شعري امام خميني‍‍» مراجعه فرماييد.

سبب اصرار من بر لفظ عشق و اطلاق آن بر عشق الهي اين است كه القاء كنم، عشق حقيقي و اصيل عشق ميان انسان و خداست؛ نه عشق ميان دو جنس مخالف كه با ارضاي شهوت به خاموشي مي‏گرايد.

سلام

دلم ميخواست ميتونستم همه تجربه هاي خودم رو در عرصه عشق به همه ميگفتم . دل بستن ها ، انتظارها ، نرسيدن ها ،‏ سرخوردگي ها ، تحقيرها ....

و در آخر رو به خدا كردن و تنها او را شايسته عشق ديدن ...

علي يارتون

پاسخ

به نام خدا

سلام عليك

همان‏طور است كه شما اظهار مي‏كنيد. خداي تعالي مي‏فرمايد: «يا أَيُّهَا اْلإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ (سوره انشقاق، آيه6)؛ اي انسان تو به سوي پروردگارت مي‏روي تا به ديدار او نايل شوي.» خداوند تمام امور دنيا از جمله علايق و عشق‏هاي دنيوي را به گونه‏اي قرار داده است كه آدمي را به سوي خدا سوق مي‏دهد. وقتي آدمي به هر لذتي در اين دنيا مي‏رسد، واقعيت آن را سرابي بيش نمي‏يابد و كام تشنه او را سيراب نمي‏سازد تا اين كه به سوي درياي وجود و عشق يعني خداي بزرگ بگرايد.

سلام دوست خوبم

از مطالب خوبتون ممنون و سپاسگزارم.اميدوارم خداوند هميشه نيرو و توان به شما عنايت كنه كه بتونين پيوسته بنويسين و دعا كنين كه ما نيز باشيم تا بتونيم از نوشته هاي زيباي شما استفاده كنيم.دوست خوبم با توجه به رشته تحصيلي شما در صورتي كه فرصت كردين به وبلاگي كه آدرس آن را در زير برايتان خواهم نوشت سر بزنيد و به شبهاتي كه اين شخص طرح مي كند در حد مقدورات پاسخ گوييد حقيقت اين است كه من رشته تحصيلي ام به گونه اي نيست كه بتوانم به مباحث طرح شده پاسخ گويم گرچه در حد امكان مطالي را براي ايشان نوشته ام ولي چون در مطالب قرآني مطالعه كافي ندارم نميتوانم دلايل بسيار محكمي ارائه دهم.

http://www.mantehgh3000/.blogfa.com

بدرود

به نام خدا

با سلام به دوست بسيار ارزشمندم .

از اين كه در پاسخ من متن مبسوطي نگاشتيد تشكر و قدر داني مي كنم .

امروز بيش از 5 ساعت را در خصوص بررسي فرمايشات شما و مطالعه تفاسير مختلف و ادبيات عرب سپري كردم ( در شب پر بركت نيمه شعبان اين هم رحمتي و عبادتي است كه بواسطه لطف شما نصيب حقير گرديد ) و به نتايج جالب توجه اي رسيده ام كه انشاء الله پس از تنظيم، از طريق پست الكترونيكي در اختيارتان قرار خواهم داد .

لازم است خاطر نشان كنم منظور برادرتان از اين تحقيق و مباحثه اشكال تراشي و مجادله در نظر شريفتان نيست چرا كه آنكه اهل مجادله است از مسير نوراني قرآن و عترت دور مي شود و ان كه اشكال تراشي مي كند جز در پي هواي نفس نيست و من به خداي بزرگ پناه مي برم از اينكه در زمره هر يك از آنان باشم بلكه اميد دارم كه اين تضارب انديشه كه در فضايي آكنده از عشق، عقلانيت و سلامت صورت مي گيرد موجب تنوير انديشه و كسب نتايج پر بركت تري باشد .

از اين كه در اين فضاي مجازي ( به لطف حق ) دوستاني حقيقي و ارزشمند همچون شما دارم خداي را شاكرم و به خويش مي بالم .

هميشه در پناه خداوند بزرگ باشيد .

پاسخ

به نام خدا

سلام بر سرور و دلبندم

من اگر جز سعه صدر و مشي عقلاني و عاشقانه و محبت‏آميز شما نبود، در اين زمينه سخني نمي‏گفتم. من اساساً اين وبلاگ را براي بيان مطالب عمومي و غير تخصصي ايجاد كرده‏ام و حتي‏الامكان سعي دارم از طرح مسائل اختلافي در آن خودداري كنم. حال نمي‏دانم در اين مورد كار درستي انجام دادم يا نه؛ اما به هرحال احساس مي‏كنم، تفسيري كه به دست دادم، با تفسير مشهور علماي شيعه منافاتي ندارد و قابل جمع است و در عين حال تحميل آراء بر قرآن هم صورت نگرفته‏است. ترديدي نيست كه تلاش من و شما اين است كه مراد الهي را به درستي فهم كنيم و هيچ نظري را ولو آن كه منتسب به ائمه(ع) باشد، بر قرآن تحميل نكنيم؛ چرا كه خود ايشان فرموده‏اند:‏ احاديث ما را بر قرآن عرضه كنيد. اگر مخالف قرآن بود، دور بياندازيد.

من در خصوص اين آيه مطالعات گسترده‏اي دارم و يادداشت‏هاي قابل توجهي را فراهم كرده‏ام و لذا دلايلم به آنچه آمد منحصر نيست. اقوال و آراء مخالف را هم به اندازه كافي كاويده‏ام و براي هريك از آنها نقدي دارم.

مع الوصف از محبتي كه خواهيد فرمود، پيشاپيش تشكر فراوان مي‏كنم.

به نام خدا و با سلام به برادر عزيز و دوست ارزشمندم

تلاش مجدّانه تان را ستايش مي كنم و قلم وزين تان را تحسين .

من تعجب مي كنم از جمعي كه متعصبانه با واژه ها نزاع مي كنند و از مغز مفاهيم و ارواح معاني آنها چشم مي پوشند ! براي آنكه عرفا را زمين گير كنند سخيف ترين بهانه را به دست مي گيرند و طرح ( واژه عشق ) را بدعت آنان معرفي مي كنند و با جمود بر لفظ مي كوشند تا خويش را محق و خصمشان را مبدع بنمايانند.

ما با اين عده نزاع لفظي نداريم . اگر آنها عمل بر پايه ( اشد حبا ) را مي پذيرند مي گوئيم بسيار خوب ما هم منظورمان از عشق همين است . حال اگر شما با واژه ها كه وضعي ، جعلي و اعتباري اند مشكلي داريد، ما نداريم .

اقتضاي همزباني با قرآن هم آن نيست كه جز با واژه هاي قرآني سخن نگوئيم وگر نه بسياري از حرفها را نمي شود گفت ؛ جدا از اينكه عترت طاهره ( كه احق به همزباني با قرآن ، بلكه خويش قرآن ناطق اند) هم خود را مقيد به استفاده انحصاري از الفاظ قرآن نكرده اند.

اينان كي مي خواهند بياموزند كه واژه ها و الفاظ، حادث اند و اعتباري و وضعي، و اگر روح معنا در الفاظي مشترك باشد نزاع بر سر واژه ها بيهوده است .

ديگر آنكه تحليل مرحوم دكتر شريعتي در تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است نيز بيشتر جنبه جامعه شناسانه دارد نه فيلسوفانه و عارفانه كه نه ايشان از آن زمره بود و نه خود چنين ادعايي داشت در حالي كه موضوع عشق الهي و مسئله موجوديتش ، چگونگي اش و سنخيتش موضوعي حكيمانه و عرفاني است.

و جريان سنخيت هم همين طور است . گروهي كه عشق را در معني ميل دو جنس مخالف به يكديگر حقيقت و در غير آن مجاز مي پندارند و بر سر چنين پنداري و به دغدغه تنزيه حق سبحانه از تشبه به خلق او را از اينكه معشوق بندگان باشد دور مي دانند. آنچه مَجاز است تشبيه است نه عشق . ميان سنخيت و تشبيه فاصله طولاني به وسعت عرش تا فرش است. عشق در معني ( حب شديد و گرايش ذاتي ) حقيقت است و اين معني هم در عشق انسان به انسان يافت مي شود و هم در عشق بنده به خداي خويش . مضاف بر آنكه آنچه ما به الامتياز اين دو مرتبه از عشق است همان ما به الاشتراك آنهاست نه چيز ديگري . يعني آنچه عشق ميان خداو بندهاش را از عشق بنده خدا به بنه اي ديگر جدا ميكند خود شدت و ضعف درجه و مرتبه عشق است . تمثيل اين معني نور خورشيد است و نور شمع ، اين هر دو در اصل نور بودن يك چيزند اما يكي نوري به غايت ضعيف و ديگري نوري به غايت قوي . نه اين كه نور شمع چيزي و نور خورشيد چيز ديگري و از سنخ ديگري باشد.

اما نكته اي كه به نظرم رسيد اگر بررسي بيشتري بفرمائيد بهتر است آن كه :

استشهاد به آيه مباركه 23 سوره شوري در خصوص معني تقرب به خداوند تامّ نيست چه اينكه اين آيه امر الهي به پيامبر خدا براي بيان مزد رسالت نقل گرديده است و لفظ ( قربي) به اتفاق قريب به اتفاق مفسرين به نزديكان پيامبر اشاره داد؛ گر چه در تفسير نزديكان ميان مفسرين عامه و خاصه اختلاف است اما در اين كه اين واژه به معني نزديكان است اختلافي نيست .مضاف بر آنكه اگر اين واژه به معني تقرب به خداي سبحان بود مي بايست به اين صورت مي آمد ( ... اجرا الا التقرب ... يا الا المودة في التقرب ...) چرا كه تقرب مصدر و به معني نزديكي است و قربي مشتق و به معني صاحبان نزديكي .

مرا بر اين جسارت ببخشيد ، غرض نه خرده گيري بر حضرتتان كه خدمت به توقيت متن متينتان در برابر خرده گيران بود كه فكر مي كنم متن شما آنقدر غني هست كه اگر اين استشهاد را هم ناديده بگيريم آنچه شما در پي آن بوديد حاصل شده باشد.

از اين كه اطاله كلام كردم و شما و خوانندگان محترمتان را بدين سبب آزردم عميقا پوزش مي طلبم.

پيروزي و سربلندي تان آرزوي من است .

پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

از اين كه اين همه وقت گذاشتيد و علاوه بر مطالعه اظهار نظر فرموديد، بسيار تشكر مي‏كنم.

اما درباره آيه موده من بر نظر ديگري هستم. به نظر من معناي آيه همان است كه در پست جاري آمده است؛ به همين رو بايد آنچه را كه در روايات آمده است، مبني بر اين كه اهل بيت «قربي» هستند، از قبيل شأن نزول و تفسير ظاهر و بيان معناي منطوق آيه ندانست؛ بلكه از قبيل تفسير باطن و بيان مفهوم التزامي آن به شمار آورد. با اين توضيح كه هر كه قرب الهي را دوست دارد، لازم است، پيامبر(ص) و اهل بيت او را نيز كه مقرّب درگاه الهي هستند، دوست داشته باشد.

من براي اين نظر دلايل فراواني دارم كه برخي از مهم‏ترين آنها به اين قرار است:

1. عبارت «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى(سوره شوري، آيه 23)» بخشي از آيه 23 سوره شوري است كه مكي است و ناظر به مشركان مكه نازل شده است. تمام آيه اين‏چنين است: «ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ». اين آيه همان‏طور كه آشكار است، متصل به آيات قبل است و ضمير «ذلك» به «رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ » در آيه قبل بر مي‏گردد. اين آيه نيز ناظر به مشركان مكه است. اصل آيه چنين است: «تَرَى الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ(سوره شوري، آيه 22» مراد از «ظالمين» در اين آيه همان ظالميني است كه در آيه قبل آمده كه عبارت از مشركان مكه باشند. آن آيه چنين است: «أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (سوره شوري، آيه21)

آيه موده نه تنها به آيات قبل متصل است كه ناظر به مشركان مكه است، بلكه به آيات بعد نيز اتصال دارد كه آن آيات نيز مربوط به مشركان مكه است. آيه بعد آن چنين است: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (سوره شوري، آيه24). ملاحظه مي‏كنيد كه واژه «أَمْ» در اين آيه گوياي اين معناست كه آن همانند آيه 21 همين سوره بيان‏كننده مطلب ديگر درباره مشركان مكه است.

بنابراين بايد گفت كه آيه موده در مكه و خطاب به مشركان مكه نازل شده است و بديهي است كه خطاب به مشركان مكه معنا ندارد كه پيامبر اسلام(ص) بفرمايد:‏ من از شما مزدي نمي‏خواهم جز اين كه خويشانم را دوست داشته باشيد؛ چون مشركان مكه خود آن حضرت را دوست نداشتند و با اين وضع هرگز حكيمانه و خردمندانه نيست كه آن حضرت از آنان بخواهد كه خويشانش را دوست داشته باشد.

2. در سياق اين آيه هرگز از خويشان پيامبر اسلام(ص) سخن نرفته‏است تا قرينه‏اي براي دلالت آيه بر آنان باشد.

3. «قربي» مصدر است و در هيچ آيه‏اي از آيات قرآن «قربي» به تنهايي به معناي خويشان به كار نرفته‏است. تنها در مواردي به اين معناست كه قبل از آن «ذو» و مانند آن آمده باشد. «قربي» بر وزن «زلفي» و به معناي آن است؛ چنان كه در آيه ديگري آمده است: «وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (سوره سبأ، آيه37)»

4. هيچ‏يك از آياتي كه در آنها درخواست مزد از سوي پيامبر(ص) منتفي اعلان شده است، در سوره‏هاي مدني نيامده است؛ بلكه همگي در سوره‏هاي مكي به چشم مي‏خورند. اين قرينه ديگري است بر اين كه آيه موده نيز مكي است.

5. آيه موده در معنا نظير آيه فرقان است كه بر حسب ترتيب نزول چند سوره قبل از سوره شوري نازل شده است. آيه فرقان چنين است: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً (سوره فرقان

سلام

مطالبتن جالبه.گذشته ازآياتي كه شما ذكر كرده ايد بسياري از لطايف عاشقانه قرآن براي عموم مردم كه زياد در مسايل عرفاني قرآن ريز نمي شوند،ملموس نيست اما عرفا به خوبي با آن لطايف عشق مي كنند.نكته ها هست بسي محرم اسرار كجاست؟آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند.وعرفا اشارت هاي ابروي معشوق راهم در مي يابندوفقط به خود ابرو خيره نمي شوندكه ازاشارت هاي آن بمانند.

پاسخ

سلام عليكم

همين‏طور است كه شما مي‏فرماييد. براي مثال حجت الاسلام خانگل‏زاده در وبلاگش در پستي با نام « عشق از منظر قرآن كريم »به نمونه‏اي از اين آيات پرداخته است. او در اين پست ماجراي عاشقي حضرت موسي(ع) با خدا و شتاب او براي رفتن به كوه طور براي گفتگوي او با خدا را گزارش كرده‏است.

سلام.

متن شماحاوي مطالب هرچندکوتاه ،ولي جامعي بود.

کساني که ازترس جهنم ياشوق بهشت عبادت مي کنندعبادت تجاروکساني که بامعرفت وعشق الهي عبادت مي کنندعبادت احرار رودارند.البته اين مضمون يک حديث ازمعصوم است که اصل آن دقيقا يدم نيست.ان شاءالله ماجزءدسته دومش باشيم. علي يارتون

پاسخ

من اصل اين روايت را در پست «مقام حضرت عشق عليه السلام» آورده‏ام.

خيلي قشنگ

عشق به خدا رو مي گم

هيچ كدوم از اين عشق هاي زميني و چند روزه دنيائي جاش رو نمي گيره

شايد آغازي باشه ولي دائمي نيست...

پاسخ

هركه تو را داشت، چه را نداشت؟ / و هركه تو را نداشت، چه را داشت؟

*********

هركس كه تو را شناخت جان را چه كند؟ / فرزند و عيال و خانمان را چه كند؟

ديوانه كني، هر دو جهانش بخشي / ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟

سلام عليكم .نميدونم چرا باز هم كسي به موضوع عشق الهي اونم برا بهشت وجهنم كه خيلي مهمه ترديد حاصل ميكنن .

به نظر من جدا ازين دلايل عقلي خود دل واحساسات قلبيمون گواه بر اين حالتند .

كاش بهتر فكر كنيم .

يازهرا

پاسخ

به نام خدا

سلام بر شما

همين‏طور است كه شما مي‏فرماييد. قرآن كريم نيز دين اسلام را فطري خوانده‏است. فطري بودن دين عبارت اخراي عاشقانه بودن آن است. فطري بودن دين به اين معناست كه آموزه‏هاي ديني با گوشت و خون آدمي آميخته است و بدون تحميل و اجبار گرايش به دين‏داري وجود دارد و گناه‏كاري و بي‏ديني عصياني بر ضد فطرت و وجدان آدمي است. انبياء نيز نيامدند كه دين را به عنوان يك امر خارجي به انسان تزريق كنند؛ بلكه آمدند كه فطريات آدمي را تحريك و فعّال سازند.

سلام عليكم و عليكم السلام .

اول ممنون كه براي اين ( بنده ) وقت گذاشتيد .

خير بنده در كاربرد كلمه اي كه معني داشته باشد مانعي نمي بينم .

ولي اين چيه عشق ظاهرش عربيست و مي خواستم معني آن را بدانم و معادلش را در فارسي ببينم چيست ؟

چراكه دوست داشتن معادل حب در عربيست و نه معادل اين چيه عشق عربي .

اين مقصود اولي بنده است .

ممنون .

سلام عليكم .

دوست عزيز بنده كه معادلي نديدم كه آورده باشيد ، معادل اين چيه عشق را عرض مي كنم .

ببينم ، حالا شما چه اصراري داريد كه محبت و اين دوست داشتن خودمان را كه در ترجمه ي آيات هم همين را بكار برده ايد ! و نه اين چيه عشق را ؟ بكار نبريد ؟

خب قرآن هم كه حب و مشتقاتش را بكار برده ، پس چرا همزبان با قرآن نباشيم ؟

پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

چند نكته را در پاسخ شما عرض مي‏كنم:

1. چنان كه در پست جاري آمده است، معادل معناي كامل عشق «حب شديد» است و آيه مربوط نيز ذكر شده است: وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ(سوره بقره، آيه 165). معادل‏هاي معناي ناقص آن كه مطلق حب و دوستي باشد، هم ذكر شد و آن عبارت است از: حبّ و ودّ و ولايت.

2. غرض من از كاربرد لفظ عشق به جاي حبّ و ودّ و ولايت، اين است كه به طريق مبالغه القاء كنم كه دوست داشتن خدا و اولياء خدا بسيار لذت‏بخش و دلنواز است و از اين رهگذر آنان را كه در پي عشق‏هاي مجازي و غير الهي هستند، به سمت بكشانم و به آنها عرض كنم كه عشق اين است، نه آن كه شما در پي آن هستيد.

3. عنايت داشته باشيد كه هر لفظي ممكن است، در يك زماني شيوع داشته باشد و در زمان ديگر چنين نباشد؛ به علاوه ممكن است، معناي لفظي از زماني به زمان ديگر تغيير كند و لذا در يك زمان كاربرد آن فصاحت و بلاغت نداشته باشد؛ اما در زماني ديگر فصاحت و بلاغت داشته باشد؛ از اين رو نمي‏توان انتظار داشت لفظ يا الفاظي را كه در يك زماني كاربرد داشته است، در زمان‏هاي ديگر نيز به كاربرده شود.

4. شما پاسخ دهيد كه چه اشكالي دارد كه ما لفظ عشق را به جاي حبّ‏ و مانند آن به كار ببريم؟ مگر عشق به خدا داشتن عيب دارد؟ به نظر من نه تنها عيب ندارد كه نداشتن آن عيب است و هر كه از آن برخوردار باشد، خير دنيا و آخرت را دارد و هركه نداشته باشد، خسران دنيا و آخرت را.

5. ما كه نبايد جمود در لفظ داشته باشيم؛ بلكه بايد به مفاد و مضمون توجه كنيم. آيا حب شديد كه مفاد و مضمون عشق است، چيز مذمومي است كه از كاربرد آن پرهيز داشته باشيم؟

   1   2      >