دوست بزرگوار و برادر عزيزم سلام .
اجازه بدهيد تمام آنچه را كه مي خواهم بيان كنم با توسل به اشعار بلندي از منظومه ليلي و مجنون نظامي به عرض برسانم . چند بيت كوتاهي كه به بلنداي عشق اوج گرفته و حد فاصل ميان عشق و كالاي تقلبي اي كه امروزه به نام عشق مي فروشند را به خوبي ترسيم مي كند . حق آن است كه نه مي توان عشق پاك زميني را كه انعكاس رحمت و عشق الهي است كه ( و جعل بينكم مودة و رحمة ) يكسر آلوده و مطرود دانست و نه مي توان هر شهوت آلوده اي را عشق ناميد . چون ( المجاز قنطرة الحقيقة ) شايسته آن است كه ميان عشق و شهوت مرزي پديد آورد و آن گاه عشق پاك را مجاز و عشق به ذات اقدس خداوندي را حقيقت ناميد و كوشيد تا اسير مجاز نگشته آن را ابزار ورود به بارگاه عشق الهي ساخت ؛ و همانطور كه از فحواي كلامتان بر مي آيد آنچه غفلت زاست و چشم را نابينا و گوش را ناشنوا و قلب را باتلاق فساد مي سازد شهوت است نه عشق.
-------------------------------------------------------------
عشقي كه ز عصمتش جدايي است
آن عشق نه شهوت هوايي است
عشق آينه بلند نور است
شهوت ز نصاب عشق دور است
عشق غرضي بقا ندارد
كس عشق غرض روا ندارد
با عشق كجا غرض بود راست
عشقي كه غرض نشست برخاست
عشق اين بود آن دگر كدام است ؟
صدق اين بود آن دگر حرام است
--------------
اللهم ارزقنا حبك و حب ما تحبه و حب من يحبك و حب كل عمل يقربني الي حبك . اللهم اجعل حبك احب الاشياء اليّ .
در پناه حق
به نام خدا
سلام بر سرور و دلبندم
آري آن عشق زميني را ميتوان پل رسيدن به عشق آسماني و الهي دانست كه آلوده به شهوت و گناه نباشد. در تجربههاي نيز ملاحظه ميشود كه هرگاه عشقي زميني به شهوت و گناه آلوده نشده و عاشق عفت و پاكي پيشه كردهاست، به عشق الهي سوق پيدا كردهاست. عشق حافظ و شهريار از آن جملهاند.
ممنون از لطفتان و سپاس از قلم زيبا و غنياتان.