فك كنم.....فقط منجيه كه ميتونه و بايد اين دين اجتماعي سياسي رو شكل بده........ يه جامعه ي ديني!.....
____به اميد آمدنش!.....
باسلام
بنده هم درحدووسع خودم تئوري حكومت مذهبي وجداناپذير بودن دين ازسياست راكاملا پذيرفته وقانع شده ام ودرآن هيچ شكي ندارم .
اما درموردوضعيت امروز جامعه مان فكر مي كنم دردفاع از اين اصل اساسي شيعه فقط پرداختن به تئوري كافي نيست .تاقبل ازانقلاب خيلي راحت بانقدحكومت (وازموضع اپوزيسيون ) وآوردن نمونه هاي فسادموجودحكومت مذهبي تبليغ مي شد كه به خوبي مؤثر واقع شد .مشابه همان امروزنيز ماكه دين راازسياست جدانمي دانيم چه شد كه به صرف اين كه هررييس ومديري وكيلي ظواهر راحفظ مي كند از نظارت وامر به معروف ونهي از منكرش ازخودرفع مسئوليت مي كنيم .چرااگر كسي به صرف اينكه كلمه اي برخلاف يادرنقد ولايت فقيه ((اظهار))نظركرددرچندارگان مرتبط وغيرمرتبط برايش پرونده تشكيل مي شود وبه هرروشي جلوش سد مي شود(كه درحدمعقول ومنطقي اش لازم است) اما اگرهمين آدم منافقانه درظاهر درنقش يك پيغمبرزاده بازي كرد ودم هركدام ازاين باند هاي اقتصادي ،سياسي،خانوادگي و...راديدمي تواندبه راحتي مدارج ترقي وپولدارشدن راطي كند وبدون هيچ لياقت يا شايستگي به مقام وپست برسدوبيت المال را هم غارت كند وازآن مهم تر به خاطربي كفايتي باعث به هدررفتن آن شود.چرا برخي مسئولان مادرظاهر شعارهاي بسيار عالي ونو مي دهند امادرباطن با تمام قوا سعي درحفظ وضع موجود دارند چون همين بلبشو باعث شده كه به رياست برسند.چقدراز اين مسئولان ما به خاطر لياقت وشايستگي ونه به خاطر وابستگي هاي سياسي وجناحي وفاميلي منصوب شده اند.
اگر سيستم اداره مملكت مان واقعا يك سيستم اسلامي (بامعيار هاي حكومت حضرت علي وپيامبر)مي شد ياحداقل به آن سمت حركت چشمگيري مي داشتيم هيچ مسلمان ياانسان آزاده اي باآن مخالف نبود حتي اگر تئوري آن راقبول نداشت.(حكومت با كفر دوام دارد اما باظلم نه).
نتيجه هم هميني هست كه مي بينيم ما كه مخالف نيستيم به خاطر اسلام صبر مي كنيم ومردمي هم كه مخالفند انتظارشان اكثرا يك زندگي انساني بااستانداردهاي متناسب با دنياي روز لااقل منطقه است .مگر همين كشور هاي همسايه جنوبي مان چه چيزي بيشتر ازمادارند؟نفت ؟گاز ؟منابع زيرزميني؟زمين هاي حاصل خيز ؟موقعيت سوق الجيشي وترانزيتي عالي ؟يا موقعيت گردشگري وتنوع اقليمي؟يا نيروي كار فراوان؟يا.......
آن ها بيشتركارمي كننديا ما؟آنها بيشتر ماليات مي دهند يا ما؟....
لااقل صادقانه مشكلات راقبول كنيم وبه فكر حل شان برآييم تااين نسل كه محصول افزايش جمعيت پس از انقلاب بهانه اميدواري اي داشته باشند نه اين كه مثلا در صدا وسيما 24 ساعته درتمام شبكه هااز خودمان تعريف وتمجيد كنيم وازهرچيزي كه مربوط به آمريكا وغرب مي شود مردم را برحذرداريم.
باتشكر
سلام عليكم
از اظهار نظرتان تشكر مي كنم. من هم به اين نابساماني ها و مشكلات اعتراف مي كنم. نقد و به تعبير ديني امر به معروف و نهي از منكر از دو سو مشكل دارد.
از يك سو كساني كه به نقد مي پردازند، با حسن ظن و لحن محترمانه و مؤدبانه و با حفظ حرمت ها همراه نيست. چنان تيغ نقد را بر مي كشند كه گويا با خصم خود سر جنگ دارند و مي خواهند طرف را به خاك مذلت بنشنانند.
از سوي ديگر طرف ظرفيت پذيرش انتقاد را ندارد و چنانچه دريابد، كسي بر او خرده مي گيرد، مي خواهد، صدايش را گلو خفه كند. تصور مي كند، او خصمش است؛ حال آن كه به تعبير امام صادق(ع) احب اخواني من اهدي الي عيوبي: بهترين برادران ديني من كسي است كه عيب هايم را به من هديه كند.
مع الوصف نمي توان به انتظار روزي نشست كه امور بر وفق مراد شود. هركسي به هر روشي كه مي تواند بايد بكوشد، نابساماني ها را گوشزد كند و در صدد رفع آنها بر آيد. مگر آن كه احتمال تأثير در نقد وجود نداشته باشد و منجر شود، منتقد از نان خوردن هم بيافتد كه در اين صورت چاره اي جز سكوت نيست.
موفق باشيد.
سلام
روش آموزش جالبي دارين .
خوشحال ميشم شما رو توي دنياي دوست داشتني خودم ببينم
به نام خدا و با سلام
خانم آزاد يادداشت مفصلي را برايم فرستاده كه جهت اطلاع خوانندگان و اظهار نظر ايشان به معرض گذاشته شود كه اينك خلاصه آن و نيز لينك اصل آن نهاده مي شود:
از ان جا که اصطلاح سکولاريسم در موارد مختلفي استفاده ميشود، معني دقيق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفه سکولاريسم بر اين پايه بنا شده است که زندگي با در نظر گرفتن ارزشها پسنديدهاست و دنيا را با استفاده از دليل و منطق و فکر و استدلال، بدون استفاده از تعاريفي مانند خدا يا خدايان و يا هر نيروي ماوراي طبيعي ديگري، بهتر ميتوان توضيح داد. در حکومت معني سکولاريسم، عدم دخالت باورهاي مذهبي در امر حکومت و برتري دادن اصول حقوق بشر بر ساير ارزشهاي متصور هر گروه و دستهاي است. در مفاهيم جامعهشناسي، سکولاريسم به هر موقعيتي که در آن، جامعه مفاهيم مذهبي را در تصميمگيريهاي خود کمتر دخالت دهد و يا اين مفاهيم، کمتر موجب بروز اختلاف و يا درگيري گردد اطلاق ميگردد.
.....
اصول سکولاريسم عبارت است از:
- بهبود وضعيت رفاهي زندگي با توجه به مفاهيم مادي زندگي
- دانش تنها وسيله در دسترس انسان است
- اينکه خير در نيکي کردن است. چه خير جهان ديگر درکار باشد و چه نباشد.
- نيکي کردن در اين جهان، و پيجويي اين نيکي، خير است.
....
جداييناپذير بودن دين از سياست در حقيقت از ارکان کنوني نظام حاکم بر ايران است. امروزه، از ميان192عضو سازمان ملل متحد، ايران تنها کشوري در جهان است که بنا و اساس آن بر مبناي دينسالاري مي باشد. ولي آيا ايران در طي سي سال گذشته توانسته با اين بنا و اساس دين سالاري، تجربه اي موفق از حکومت داري و نگرشي نوين در امر حکومت داري و مردم داري به دنيا ارائه بدهد تا الگويي براي پيروي کردن و پياده سازي براي ديگر کشورها باشد؟ در صورت مثبت يا منفي بودن جواب به اين سوال لطفا مثال عملي ارائه گردد. اميدوارم خوانندگان اين پست در زمينه ارتباط يا جدايي دين از سياست که مديريت وبلاگ آن را آغاز نموده با توجه به تعاريف ارائه شده در بالا و تجربه هاي عملي موجود در ايران که نظامي دين سالار داشته و موافق عدم جدايي دين از دولت و سياست مي باشد، نظرات مفيدي ارائه دهند.
اصل مطلب خانم آزاد
ضمن تشكر از خانم آزاد براي ارسال اين مطلب، من ان شاء الله تمام مطلب نامبرده و پاسخ آن را در پست بعدي خواهم آورد؛ اما آنچه به اختصار در اينجا مي توانم بگويم، اين است كه اين كه نظام دينسالار ما نسبت به ساير نظامها چقدر برتري داشتهاست، در بضاعت ما نيست كه بررسي كنيم. منتها شايد پاسخ به سؤال اساسي ذيل بتواند، تا حدودي موضوع را روشن كند: آيا اگر صاحب منصبان حكومتي كشور ما در اين سي سال، افرادي بيدين و بياعتنا به خدا و قيامت و سيره انبياء و صلحا بودند، چه دستاوردهايي ميتوانسته داشته باشند كه صاحب منصبان مذهبي و روحاني از دستيابي به آنها بازماندهاند؟