mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ به دنبال رهايي 
عشق تو مست و کف زنانم کرد*مستم و بي خبر چه دانم کرد
غوره بودم کنون شدم انگور*خويشتن را ترش نتانم کرد
شکرين است يار حلوايي*مشت حلوا در اين دهانم کرد
تا گشاد او دکان حلوايي*خانه ام برد و بي دکانم کرد
خلق گويد چنان نمي بايد*من نبودم چنين چنانم کرد
اولا خم شکست و سرکه بريخت*نوحه کردم که او زيانم کرد
صد خم مي بجاي آن يک خم* در خورم داد و شادمانم کرد
چون زليخا زغم شدم من پير* کرد يوسف دعا جوانم کرد
مي پريدم زدست او چون تير* دست در من زد و کمانم کرد
پر کنم شکر آسمان و زمين*چون زمين بودم آسمانم کرد
از ره کهکشان گذشت دلم*زان سوي کهکشان کشانم کرد
نردبانها و بامها ديدم*فارغ از بام و نردبانم کرد
چون جهان پر شد از حکايت من*در جهان همچو جان نهانم کرد
چو مرا نرم يافت همچو زبان*چون زبان زود ترجمانم کرد
چون زبان متصل به دل بودم*راز دل يک به يک بيانم کرد
چون زبانم خون ريزي*همچو شمشير در ميانم کرد
بس کن اي دل که در بيان نايد* آنچه آن يار مهربانم کرد
اين شعر مولانا يک ترسيم زيبايي از عشق بازي خدا با بنده خود است حتي وقتي که به او مصيبتي، حال هر مصيبتي که به او مي رساند؛ اين با دقت در بيت 6 و 7 کاملا پيداست؛ و از بيت 8 معلوم مي شود که فاعل"کرد"در رديف هاي شعر، خداوند است.
کليات شمس شعرشماره971