ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
   1   2      >
 

با سلام به شما و تشكر از حضور شما. من هنوز ايرادي نگرفته ام كه دوستان به من خرده گرفته اند تازه دارم آموزه هاي اساسي اسلام را بيان ميكنم آيا مطلبي را كه گذاشته ام بر خلاف اموزه هاي اسلام است. بعد اينكه اين تحقيقي است علمي جهت معرفي كردن اسلام و مسيحيت ما هيمشه داريم ميگوييم مشتركات پش اين نقاط غير مشترك كي بايد بيان شود؟ بلاخره بايد تفاوتهاي هر دو هم بيان شود غير از اين هست. همانطور كه دوستان مسلمان اين حق را به خودشان داده اند كه كتاب مقدس را نامقدس جلوه بدهند فكر كنم در دنياي آزاد امروز كه داراي آزادي بيان هست من هم اين را حق طبيعي خودم بدانم كه آموزه هاي اسلامي را بيان كنم و اگر ايرادي هم دارند بيان شود. در غير اينصورت دنياي امروز چه فرقي دارد با 1400 سال پيش يا قرون وسطي؟ همه ما آزاد هستيم در چارچوب اين آزادي صحبت كنيم نه اينكه هنوز نگفته ايم بسم بيايند و بگير و ببند داشته باشند. من از 2 روز پيش تا الان چيزي حدود 30 كامنت حذف كرده ام چرا؟ چون به غير از ناسزا و فحاشي چيزي ديگر ننوشته اند.

موفق باشيد

سلام
آقا وبلاگتون چقدر شلوغ پلوغه
نمي دونم از شلوغي وبلاگه يا سنگيني قالب كه دير لود ميشه
محتواتون خيلي زيباست
اتفاقا چيزي كه آدم ها رو خيلي وقت ها شرمنده شون مي كنه و سر راهشون مياره فهميدن اين مساله هست كه اوني كه مخالفتشو كردن همونيه كه از همه بيشتر دوستشون داره
شرمنده ام
پاسخ

با نام خدا و سلام. از شلوغي وبلاگ و سنگيني آن شرمنده ام. فكر مي كنم اجتناب ناپذير است. از لطف شما نيز خيلي ممنون! زيبايي وبلاگ از زيبا ديدن شماست. همين طور است كه فرموديد. اگر بدانيم چقدر خدا ما را دوست دارد، ديگر او را نافرماني نمي كنيم. دشمنتان شرمنده!
+ م 
دوست عزيز سلام
اميدوارم خوب باشي
راستش در متون ديني ما كه نديديم خدا به بندگان كافرش عشق داشته باشه
نمونه هايي رو هم كه فرموديد
نشانه ي لطف خدا و محبت او به بندگان است
اين دليل نمي شه
كه ديگه عينك نزنيم
ما مأمور به وظيفه هستيم
در دوستورات ديني ما امر شده كه با چه كسي چه برخوردي داشته باشيم
من فكر مي كنم اينجا يك خلط مبحثه
يعني كسي نگفته وقتي محبّ كسي مي شوي ديگه عقلت رو تعطيل كن بره
تا اون جايي كه ما فهميديم
محبت لازمه اش شناخت است و شناخت از جنس معرفت
** اگه بخواهيم با عينك شما به مسئله نگاه كنيم
همه بهشتي اند چون خدا دوست نداره كسي به جهنم بره !!!
پاسخ

با نام خدا و سلام بر دوست عزيزم. من نيز اميدوارم شما خوب و موفق باشي. چند نكته: 1. شما فرموديد: نمونه هايي كه من آورده ام نشانه لطف و محبت خدا به بندگان است. حتماً منظورتان بندگان كافر است؛ چون در اين آيات سياقشان به وضوح حاكي از اين است كه در مورد بندگان كافر است. من نيز مرادم از عشق خدا به بندگان كافر همان چيزي است كه شما فرموديد. 2. من منظور شما را از اين عبارت متوجه نشد كه فرموديد: ‌«اين دليل نمي شه كه ديگه عينك نزنيم.» كاش بيش تر توضيح مي داديد. 3. من هم عرض مي كنم كه «ما مأمور به (انجام) وظيفه هستيم. در دوستورات ديني ما امر شده كه با چه كسي چه برخوردي داشته باشيم ». در آيات قرآن و روايات و سيره معصومان آمده است كه با بندگان كافر خوشرفتاري كنيد و به آنان دشنام ندهيد. به بيچارگان آنان كمك كنيد و .... 4. شما فرموديد: «من فكر مي كنم اينجا يك خلط مبحثه. يعني كسي نگفته وقتي محبّ كسي مي شوي ديگه عقلت رو تعطيل كن بره. تا اون جايي كه ما فهميديم. محبت لازمه اش شناخت است و شناخت از جنس معرفت.» من متوجه نشدم كه كجاي مطلب من خلط مبحث دارد. من هرگز نگفته ام، وقتي محب كسي مي شوي، عقلت را تعطيل كن. من هم نظرم اين است كه لازمه محبت شناخت است. مگر ممكن است به كسي كه او را نمي شناسيم، محبت داشته باشيم؟ 5. من هرگز بر اين نظر نيستم كه همه بهشتي اند و هرگز چنين استدلالي از آن من نيست كه چون خدا دوست ندارد كسي به جهنم برود، همه بهشتي اند. عين عبارت من را ملاحظه فرماييد: «خدا همه بندگانش را اعم از كافر و مؤمن دوست دارد. جهتش روشن است. اگر خدا بنده اي را دوست نداشت، خلقش نمي كرد. منتها اين بنده است كه با لجبازي ها و سركشي هاي آگاهانه و عامدانه اش خشم خدا را برمي انگيزد و مستحق عقوبت و عذاب مي شود.» به تصور من به جنهم بردن لجبازها و سركشان آگاه و عامد هم از محبت و عشق خدا به آنان سرچشمه مي گيرد؛ چون خدا مي خواهد آنان را با عذاب كردن آنها در جهنم پاك كند.

پيام هاي ميان اينجانب و آن برادر دوست داشتني در زمينه پست جاري

من درباره رفتار اين برادر دوست داشتني نامه اي به يكي از دوستانش نوشتم كه در ذيل ملاحظه مي فرماييد:

من مي خواستم يك خواهشي از شما بكنم. اگر صلاح مي دانيد، ايشان را نصيحتي بفرماييد. وي خيلي بداخلاقي و بدزباني مي كند. حرمت هيچ كسي را حتي مردان وارسته اي مثل شيخ نخودكي اصفهاني و سيد هاشم حداد را نگه نمي دارد. با مخاطبانش با اهانت و بدزباني و مسخرگي و اتهام زني برخورد مي كند. براي مثال من هر وقت يك پست جديدي مي نويسم به جاي اين كه با ادب و احترام و با ذكر دليل به نقد پستم بپردازد، با اهانت و اتهام زني با من برخورد مي كند. ابتدا در كامنت ها و اكنون در پيام هاي مستقيم. همين طور در وبلاگش البته بدون تصريح به نام من.

شايد مناسب باشد، پيام ها و پاسخ هاي مربوط به آخرين پست را در ذيل بياورم تا حدي ملاحظه فرماييد كه قصه از چه قرار است. قبل از آن عرض بكنم كه براي خودم هيچ دفاعي نمي خواهم. او هرچه مي خواهد بر ضد من بگويد. من از او مي گذرم. اما فكر مي كنم به عنوان يك حوزوي مناسب نيست كه اين گونه با مخاطبانش برخورد كند.

1. پيام عمومي من:‏با نام خدا و سلام پست جديد من «عشق خدا به بندگان كافر» نام دارد. در صورت تمايل مطالعه فرماييد. با عرض پوزش.
----------------------------------------------------
پيام مستقيم او:‏ به نام خدا ولو ان الناس سکتوا في ما لم يعلموا لم يهلکوا.....
والسلام علي من اتبع الهدي

2. پيام مسقيم من:‏ با نام خدا و سلام. من هميشه از محبت هاي شما ممنونم. خدا شما را از عذاب نيش زدن هايتان نجات دهد!
----------------------------------------------------
پاسخ او: به نام خدا... بر فرض وجود نيش و عذاب منتج از آن، الهي آمين! و بر فرض وجود ثواب، شما را هم شريک اين ثواب گرداند! تعجب نکنيد!! به قول يه بنده خدايي، خدا تنگ نظري هاي ما را ندارد بنابراين ممکن است بر نيش ثواب دهد مخصوصا که ظاهر عمل مهم نيست نيت مهمه ................ خيلي فکرتون رو مشغول نکنيد... من يه چيزي گفتم... حيف ذهن و مغز نيست که به کار شاقّ فکر کردن مشغول شود!؟ والسلام

3. پيام من:‏ با نام خدا و سلام. من كه خدا گواه است، عليرغم همه نامهرباني هايتان به شما دعا مي كنم و سعي مي كنم پاسخ هر نامهرباني را كه مي دهم ابتدا خشم خودم را فرو بخورم و بعد پاسخ دهم. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خير فرمايد.
----------------------------------------------------
پاسخ او: به نام خدا و سلام بازهم همون حرفهاي قديمي و تکراري!؟ بنده صدبار به شما گفتم من به شخص شما هيچ نامهرباني يا توهين يا...نکردم اگر شما از شخصيت خودتون يک بلور شکستني ساختيد که تا دوتا حرف علمي برخلاف افکار متداول تان مي شنويد حمل بر توهين مي کنيد و خشم مياوريد اين مشکل من نيست مشکل عدم آشنايي شما با جو علمي حوزوي است و مباحثات تند طلبگي.. خوب حرف زدن فقط به اين نيست که دوتا قربانت شوم وحرف قشنگ و روبان دار و هاي کلاس بگيم! بلکه خوب حرف زدن يک مهارت است که....... بماند که اين قصه سر دراز دارد.... ياعلي

4. پيام من:‏ با نام خدا و سلام برادر جان! شما كاملاً التفات داريد كه جو علمي غير از جو اهانت است. شما با استفاده ابزاري از آيات و روايات بنده را به ناداني و هلاكت و كافري و عدم هدايت و .... منسوب مي سازيد. تصور من اين است كه اسلام اجازه توهين به برادر ديني را نمي دهد. شما بفرما كه اين مطلبتان به اين آيه و حديث و يا دليل عقلي مخالف است. چرا گزنده سخن مي گوييد؟ آيا تا به حال من با شما اينگونه سخن گفته ام؟ تصور مي فرماييد كه بنده بلد نيستم از آيات و روايات استفاده ابزاري كنم و شما را به ناداني و گمراهي و كفر و .... متهم كنم؟ تلقي من اين است كه اگر در حوزه چنين اخلاقي حاكم است، خيلي اخلاق بدي است. شما مي توانيد بدون اتهام بستن و بدون خشم و با آرامي و مهرباني سخن بگوييد. نمي دانم چرا شما به اين امر بديهي التفات نمي فرماييد. شايد من روزي تمام اين عبارات نامهربانانه شما را در پستي آوردم و قضاوت آن را به مخاطبان سپردم. آنگاه خواهيد ديد كه هيچ كسي موافق اين گونه سخن گفتن نيست. موفق باشيد.
----------------------------------------------------
پاسخ او:‏ به نام خدا و سلام
ديديد که در سطر آخر گفتم: که....بماند اين يعني اين قصه سر دراز دارد! بعضي روحيات نادرست و اخلاقيات غيرمستند شما مجالي نمي دهد در اين زمينه درست بتوانيد تفکر کنيد و درست متوجه بشيد من چي ميگم و مداما مطالب بي ربط و نتيجه گيري هاي بي ربط تر مي کنيد جالب تر اينکه خيالات خود را "بديهي" هم مي ناميد بهرحال باب اين صحبت تا زماني که به اين شکل (پيام مستقيم و کامنت) هست از طرف من مفتوح نخواهد بود و من حوصله توضيح واضحات و تکرار مکررات ندارم خلاصه اينکه من "هيچ" توهيني نکردم و برعکس اين جنابعالي بوديد که با بعضي حرکات ناشي از غرور و شأنيت هاي ساختگي و لجبازي هاي کودکانه (که ضررش فقط متوجه آخرت خودتون شد) به من و ديگران توهين کرديد که البته من از شما گذشتم و کينه شخصي ندارم.. ضمنا اين صحبتها به اين معني نيست که بنده جنابعالي رو ضالّ و مضلّ ندونم بلکه معتقدم خزعبلات و کفريات و بدعاتي که در طول اين يکي دو ماه نشر کرده ايد از مجموع ضلالت هاي چند وبلاگ ديگه که مي شناسم بيشتر بوده که البته به زودي از آن پشيمان خواهيد شد والسلام

نقد يكي از منتقدين به آن برادر دوست داشتني و پاسخ او

با سلام خدمت دوستان عزيزم
ميروم سر اصل مطلب
اين درست نيست كه در مورد مطالب هم اين چنين موضع گيري كنيم و همديگر را اينچنين خطاب كنيم،والبته اگر نقدي هست در كمال ادب بايد عنوان شود اما موضوع مهمتر آنكه در وبلاگ شما اين عبارت نوشته شده(اين داستان (مثل اکثر داستانهاي عرفاني) کذب محض و جعلي است!) خوب اين توهين بزرگيست كه حتي مطالبي از اين وبلاگ رو هم زير سوال ميبره .ما به اين قاطعيت نمي توانيم كلمه اكثر را در هر جايي استفاده كنيم از شما تقاضا دارم در اين باره تجديد نظر كنيد.
موفق باشيد.

پاسخ( يكشنبه 9/2/1386 - 12:29 ص )
سلام و ممنون.. مجددا تأکيد مي کنم اين پست، موضع گيري و خطاب نسبت به کسي يا متني نبوده است اگه منظورتون مطالب وبلاگ اون بنده خداست بايد عرض کنم که حقير مطالب ايشون رو در حد و اندازه نقد نمي بينم همين مقدار بهتون بگم که بعضي از عزيزان (حتي از متمايلان به عرفان) شکايت مطالب بي پايه ايشون رو به من کرده اند و خواستار نقد بر ايشون شده اند لکن بنده آزموده رو دوباره نمي آزمايم و از تذکر به کسي که چشم بر حقيقت بسته است و در حجاب غرور گرفتار است جدا اجتناب دارم درباره نکته دوم هم من اون چيزي رو گفتم که اعتقاد دارم بله بنده اعتقاد دارم که اکثر داستان هاي عرفاني، جعلي و کذب و بي پايه است و بر اثبات اين ادعا، ادله فراواني وجود دارد که فعلا بعضي اش بيان شده (مثلا پست "موسي؟ و شبان" واقع در آرشيو) و در آينده هم مطالبي بيان خواهد شد به فضل و توفيق الهي.. ممنونم و موفق باشيد

همان طور كه ملاحظه مي فرماييد، باز در اينجا نيز توهين كرده است. عبارت هاي توهين آميز او عبارت است از:‏ «مطالب ايشون رو در حد و اندازه نقد نمي بينم.»؛ «مطالب بي پايه ايشون»؛ «از تذکر به کسي که چشم بر حقيقت بسته است و در حجاب غرور گرفتار است.»

پاسخي كه اين برادر دوست داشتني به نقد اينجانب داده، به اين قرار است:

سلام.. مطلب بنده در جواب مطلب شما نبوده و مطلبي مستقل است مطالب اخير شما در وبلاگتون آن چنان خالي از دقت و نگاه تحقيقي است که اصلا جايي براي نقد نمي ماند چيدن يکسري مطالب بي ربط و نتيجه گرفتن هاي عجيب و عدم دقت به قيود و برداشت هاي سليقه اي و... در مطالب شما بيش از حد شده بنابراين نقد آن در يک کتاب ممکن است نه چند پست و کامنت! خداوند همه ما را مفتخر به تفقه و موفق به دقت کرده و شخصيت و جنبه بحثهاي علمي را عنايت فرمايد.. ياعلي

چنان كه ملاحظه مي كنيد، باز در اين پاسخ وي عبارات گزنده و توهين آميز به چشم مي خورد‍؛ نظير: «مطالب اخير شما در وبلاگتون آن چنان خالي از دقت و نگاه تحقيقي است که اصلا جايي براي نقد نمي ماند چيدن يکسري مطالب بي ربط و نتيجه گرفتن هاي عجيب و عدم دقت به قيود و برداشت هاي سليقه اي و...»؛ «خداوند همه ما را مفتخر به تفقه و موفق به دقت کرده و شخصيت و جنبه بحثهاي علمي را عنايت فرمايد.»

سلام واقعا خسته نباشين انشااله كه بتونيم در راه اون عزيزان باشيم و همواره در جاده صاف و بي پيچ و خم اون عزيزان قدم نهيم هرچند دشوار است اما ممكن

به ما هم سر بزن كلبه فقيرانه اي داريم

يا علي

+ محمد رضا 

بسمه تعالي

چرا در زمان پيامبر بيش از 80 جنگ رخ داد

يا پيامبر مستقيما آن را رهبري ميكرد يا از طرف خودش جانشين تعين ميكرد

چرا حضرت علي در زمان حكومت داري ايشان سه جنگ تمام عيار با مسلمين بر كرد؟

محمد وعلي از حق شخصي خودشان ميگذشتند ولي در دفاع از دين ومكتب ومبارزه با معاندين دين ودزدان بيت المال لحظه درنگ نمي كردند

باشبيخون فرهنگي دشمن چه بايد كرد

با ستون پنجم دشمن چه بايد كرد/

پاسخ

با نام خدا و سلامما از انبياء و اولياء مي آموزيم، تا حدي كه احتمال تأثير و هدايت كافران را مي دهيم با ادب و مدارا و مهرورزي رفتار كنيم؛ اما وقتي براي ما احراز شد كه هدايت نمي پذيرند، آنان را به خود وانهيم و هرگاه به مسلمانان و حتي غير مسلمانان حمله كردند، در صدصد دفاع از آنان برآييم؛ ولي در عين حال از مدار ادب و عدالت خارج نشويم.

باز هم سلام
من نمي دونم ايا نوشته هايي كه از اون دوست نقل كرديد واقعا براي نقد مطلب شما نوشته شده يا نه؟ اما در داستان حضرت نوح نقل شده از اين دوست خيلي فرق هست تا داستاني كه مولانا به شعر اورده. در داستان اصلا اين رو نشون نمي ده كه خدا به نوح گفت پس چطور من دعاي تو را در حق مخلوقاتم كه نافرماني كردند استجابت كردم و اونها رو غرق كردم! اصلا مگه خدا همون وقت كه عذاب رو نازل مي كرد اون حس افريدگار به مخلوقش رو نداشت و اومد فقط به خاطر دعاي پيامبرش اون همه ادم رو غرق كرد بدون اينكه ببينه اين كار درسته يا نه! و بعد به اين احساس رسيد؟!

برداشتي كه من از شعر مولانا كردم اينه كه خدا مي خواست ميزان فرمانبرداري حضرت نوح رو بسنجه و نشونش بده همونطور كه به همه مخلوقاتش اعم از بد و خوبشون محبت داره اما اين احساس رو فداي حقيقت نمي كنه و عدالتش رو اجرا مي كنه! اما براي نوح خيلي سخت بود كوزه هاي ساخت دستش رو بشكنه! گرچه ساخت كوزه در برابر خلق انسان هيچه! حضرت نو ح هم به كوچكيه خودش در برابر خدا و عدالتش پي برد و از شدت ناراحتي كوزه هاش رو شكست.
در اين شعر اصلا نيومده كه بعد از اين ماجرا اين پيامبر ‍‍، نوح خوانده شد!

ولي با خوندن اين داستان كه براي من تازگي داشت يك سوال پيش اومد برام كه چرا خدا مي خواست دوباره نوح رو ازمايش كنه! چون در روز نازل شدن عذاب نوح همسر و پسرش رو رها كرد و سوار كشتي شد. يعني شكستن كوزه هاي ساخت دستش براش سختتر از غرق شدن فرزندش بود! و يا چون فرزندش كافر بود باز پذيرفتن عذاب براي پدرش قابل قبولتر بود تا شكستن كوزه هايي كه هيچ گناهي نداشتن!

بهر حال اين مطلب قشنگ و درست شما و نقل نقد اون دوست براي من خيلي مفيد بود.
ممنون از دعوتتون و منتظر مطالب ديگه تون هستم
.


قراري بسته ام با مي فروشان

كه روز غم بجز ساغر نگيرم

سلام عليكم .واقعا زيبا بود .احساس خوبي از خواندن مطلبتون بهم دست داده .به همين دليل دوباره خواندمش .اميدوارم هميشه موفق باشيد .سري بزنيد خوشحال ميشم .خدانگهدار

سلام

بحث قشنگي بود. اوردن شعر كامل مولانا هم كار به جايي بود كه براي من خيلي مفيد بود. الان نمي تونم بيشتر بنويسم. سر فرصت نظرم رو مي گم .

ممنون از دعوتتون

به نام خدا و با سلام

اي دوست گرامي كه مطلب اين وبلاگ را با توهين نقد كرده اي! از خدا مي خواهم كه به همه فحاشان ما ادب عنايت فرمايد! به ويژه آن كه اين ناسزاها را نثار كساني كرده باشند كه در دانايي و باورمندي آنان به بنيادهاي دين هيچ ترديدي روا نباشد. ما از قرآن آموخته ايم كه حتي به غير مؤمنان دشنام داده نشود و با ادب با آنان سخن گفته شود( لاتسبوا الذين يدعون من دون الله و در جايي ديگر لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن) و از امام علي(ع) خطاب به يارانش در واكنش به اصحاب معاويه كه آنان ناسزا سرداده بودند، فرمود:‏ اني اكره ان تكون سبابين ... و امام سجاد(ع) در رساله الحقوق مي فرمايد:‏ و اما حق خصمك عليك... چه رسد به افراد مؤمن. بنابراين بهترين راه دعوت دين پايبندي به اصول جاودان اخلاقي است كه پيامبر(ص) فرمود:‏ اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق. فرض كنيم:‏ موضع شما حق باشد، آيا گمان نمي بريد، با آلودن آن به اين ناسزاها و آزردن مؤمني دانشمند كه ده ها رساله دكتري و كارشناسي ارشد را راهنمايي كرده و ايذاء‏ مؤمن سخن خود را از تأثير بازداشته و شائبه ناآشنايي با منش و سيره معصومان(ع) را به مخاطبان القا كرده ايد؟ اميدوارم اين چند جمله شما را نيازرده باشد و راه پيوستگي گفتگو را در اين گونه موضوعات نبندد.

در ضمن من مطلب صاحب وبلاگ و پاسخ وي را به اين دوست گرامي حاوي هيچ گونه نادرستي و انكار عصمت انبياء‏ نيافتم و پاسخ وي را كافي مي دانم.

با نام خدا و سلام

من از اهانت هاي اين برادر دوست داشتني مي گذارم و تنها به نقدهاي علمي او مي پردازم.

1. به فرض اين كه داستان منقول شما دروغ و جعلي باشد. من كه داستان شما را به آن شكل جعلي اش نقل نكرده ام؛ بلكه به شكلي نقل كرده ام كه آن را آيات و روايات تأييد مي كند. گفته من اين است كه:‏ «هركسي ساخته اش را دوست دارد. ما هم ساخته خدا هستيم و لذا خدا ما را دوست دارد. گويند: كسي كوزه هاي گوزه گري را مي خريد و پيش رويش بر زمين مي زند و مي شكست. گوزه گر به فرياد آمد كه چرا كوزه هاي مرا مي شكني؟ درست است كه تو آنها را خريدي. اما به هر حال من آنها را ساخته ام و دوست ندارم، ساخته ام را بشكنند.» جالب آن كه من اين قصه را بسياري از بزرگان نظير شيخ حسين انصاري و شهيد دستقيب نيز را نقل كرده اند. آيا مي فرماييد كه آنها هم جاهل و نادان هستند و شما دانا؟ به علاوه آيا مي فرماييد، مخلوقات از اول بد بودند و خداوند در عين بد بودنشان آنها را خلق كرده است؟ يا همان چيزي را مي فرماييد كه من عرض كردم؟ گفته من اين است:‏ «خدا همه بندگانش را اعم از كافر و مؤمن دوست دارد. جهتش روشن است. اگر خدا بنده اي را دوست نداشت، خلقش نمي كرد. منتها اين بنده است كه با لجبازي ها و سركشي هاي آگاهانه و عامدانه اش خشم خدا را برمي انگيزد و مستحق عقوبت و عذاب مي شود.» شما بفرماييد: اگر خدا بندگان كافرش را دوست نداشت، چرا پيامبرانش را فرستاد؟ همين طور مي گذاشت كه بندگانش در گمراهي به سر برند.

2. همان طور كه ملاحظه كرديد، من عرض نكردم، خدا كافران و مشركاني را كه در برابر دعوت انبياء مي ايستند و لجبازي مي كنند و از پذيرش دعوت آنان سرپيچي مي كنند، دوست دارد. عين عبارت من را يكبار ديگر ملاحظه فرماييد: «منتها اين بنده است كه با لجبازي ها و سركشي هاي آگاهانه و عامدانه اش خشم خدا را برمي انگيزد و مستحق عقوبت و عذاب مي شود.» آن آياتي كه شما به آنها استناد كرديد، ناظر به آن دسته از كافران و مشركاني است كه آگاهانه و عامدانه از اوامر الهي سرپيچي مي كنند و كفر و شرك مي ورزند؛ نه آناني كه از روي ناداني و اشتباهي كفر و شرك مي ورزند. در قرآن آمده است:‏ «ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ (نحل/119)؛ به راستي پروردگارت كساني را كه از روي ناداني كار بد كردند، سپس بعد از آن توبه كردند و صالح شدند، مي آمرزد و به آنان مهربان است.»

3. من محبت خدا به بندگان كافر را به آيات قرآن مستند كرده ام. شما بفرماييد، كدام آيه اي كه من آورده ام، چنين دلالتي ندارد.

4. من با استناد به آيه قرآن گفته ام كه حضرت يونس كاري كه نبايد انجام مي داد، انجام داده است. علماي ما براي اين كه اين عمل حضرت يونس را منافي عصمت نشمارند، از آن به «ترك اولي» تعبير كرده اند؛ يعني بهتر بود، اين كار انجام نمي داد. اما به هر حال آيا شما منكر اين هستيد كه خدا حضرت يونس را به سبب آن كره اش مجازات كرد و حضرت يونس از كرده خود پشيمان بود؟

5. قضاوت درباره تعابير گزنده اين برادر خوبمان را به خوانندگان محترم مي سپاريم. به اين تعابير عنايت بفرماييد: «اينکه خداوند، همه مخلوقاتش رو دوست داره از اباطيل مسخره ايه که توسط بعضي افراد نادان، تبليغ شده»؛ «حبّ خدا به همه نيست! حساب و کتاب داره و ملاک، ملاکش هم با گشادانديشي هاي جاهلانه و شهودهاي عارفانه تعيين نميشه»؛ «چرا کساني براي ترويج تفکرات شيطاني تا اون جا پيش ميرن که عده اي کافر نجس رو محبوب خدا معرفي کرده و نبي اولوالعزم رو خطاکار؟ چرا عصمت انبياء(ع) بازيچه افکار کودکانه بعضي افراد نادان ميشه؟»؛ «يادشون رفته بود قصه رو دقيق جعل کنند که آبروي هرچي عرفان و عشق الهي و... بر باد نره!»

خوانندگان محترم! بفرماييد: آيا اين تعابير توهين آميز هست يا نه؟ آيا در بحث علمي رواست كه ما به كسي كه به سخنش انتقاد داريم، به شخص او توهين كنيم؟ آيا شما به من حق مي دهيد كه همين تعابير را در مورد خود ايشان به كار ببرم؟

اسم حضرت نوح پيامبر عبدالغفار يا سكن بوده است . بعد از طوفان و بالا آمدن آب و غرق شدن خلايق ، جبرئيل ملك مقرب نزدش آمد و گفت : چندى پيش شغل تو نجارى بوده است حالا كوزه بساز.!
او كوزه زيادى ساخت ، جبرئيل گفت : خدا مى فرمايد: كوزه ها را بشكن ، او هم چند عدد از كوزه ها را بر زمين زد و شكست . بعضيها را آهسته و بعضى را با اكراه شكست ، جبرئيل ديد او ديگر نمى شكند.
گفت : چرا نمى شكنى ؟ فرمود: دلم راضى نمى شود، من زحمت كشيده ام اينها را ساخته ام .
جبرئيل گفت : اى نوح مگر اين كوزه ها هيچ كدام جان دارند، پدر و مادر دارند و...؟!
آب و گلش از خداست ، همين قدر تو زحمتش را كشيده اى و ساختى ، چطور راضى به شكستن آنها نمى شوى ، چگونه راضى شدى خلقى كه خالق آنها خدا بود، و جان و پدر و مادر و... داشتند را نفرين كردى و همه را به هلاكت رساندى ؛ از اينجا او گريه بسيار كرد و لقبش نوح شد.

(جامع النورين ص 122)

   1   2      >