درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

سلام و تشكر از حضور سبزتان در سايه سار محبت و تشكر از اينكه خبرم كرديد كه بيايم و پست جديدتان را ببينم .

از خدا گفتن بسي افتخار است افتخار

هر كه در راهش نهد پا جان نثار است جان نثار

قصه ي اين دل همي شيدايي است

ره به در گاه خدا طي كردن است

من كيم ؟ اي با وفاي مهربان ؟

دست من گير و ببر از اين ميان

اين جهان عشقش همه بر باطل است

ور نه اين عشق خدايي كامل است

من تو را بشناختم اي با وفا

تو بگير دستم كه نيفتم به چاه .

باسلام

الهي! مخلصان به محبت تو مي نازند و عاشقان به سوي تو مي تازند. کار ايشان تو بسز که ديگران نسازند، ايشان را تو نواز که ديگران ننوازند.

«انسجام اسلامي »

باتشكر

سلام

مونده تا دريابم عشق الهي چيه برام دعا كنيد

خوب تو مسيري كه گام برداشتم نياز به كمكتون هم دارم معرفي كتاب خوب

شاد باشيند

پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

آدمي وقتي رفتن‌ها را مي‌بيند، به فكر رفتن خودش مي‌افتد. بي‌حكمت نيست كه خدا مرگ و مريضي را براي آدمي قرار داده است. ما وقتي ساخته مي‌شويم كه به ياد رفتنمان باشيم و وقتي باخته مي‌شويم كه فكر كنيم، هميشه مي‌مانيم. در روايت است كه: كن لدنياك كانك تعيش ابدا و كن لاخرتك كانك تموت غدا؛ يعني براي دنيايت چنان باشد كه گويا تا ابد مي‌ماني؛ يعني خيلي وقت داري كه به دنيا بپردازي و براي آخرتت چنان باش كه گويا فراد مي‌خواهي بميري؛ يعني وقت كمي داري. خوب! اگر آدمي دو تا كار داشته باشد: يكي كاري كه وقت انجامش بسيار است و ديگر كاري كه وقت انجامش تنگ است، به كدام كار مي‌پردازد؟

وقت ما تنگ است. عمر ما رفت و هيچ كاري نكرديم؛ جز گناهكاري و سيه‌روي. خدايا به ما توفيق بده كه بيش از اين خود را آلوده به گناه نكنيم! خدايا از گناهانمان درگذر! خدايا ما را عاشق خود كن تا ديگر گناه نكنيم!

ما بايد اول كتاب نفس خودمان را بخوانيم، قبل از آن از ما بخواهند كه ما آن را بخوانيم و ديگر هيچ كاري نتوانيم بكنيم. با اشك سياهي‌هايش را پاك كنيم. خواندن كتاب هاي اخلاقي و عرفاني بهترين راهنماست. البته اول قرآن و بعد ادعيه خوب مثل مناجات خمسه عشر و دعاي كميل. پس از آن كتاب‌هايي مثل گناهان كبيره آيت الله دستغيب؛ معراج السعاده نراقي؛ كتاب هاي آيت الله حسن زاده؛ زندگي‌نامه‌هاي عرفا.

هركه نتواند در شبانه روز وقتي را به گريه به درگاه خدا اختصاص بدهد، در دنيا و آخرت زيانكار است. گريه اكسير كمال است. گريه چشمه عشق است. گريه قوت قلب است. گريه كليد رحمت الهي است. گريه همه چيز است. بهترين زمان گريه نيمه شب است. وقتي خواب و استراحت كافي كرده‌ايم. خلوت است. از افكار روزانه فاصله گرفته‌ايم. پيرامونمان سر و صد و مشغوليات نيست. در نماز شب يا در فاصله ميان آنها به زبان خود با آه و ناله و حتي بر سر و روي زدن و به خاطر آوردن گناهان و گذر عمر و روياروي مرگ سعي كنيم اشكي بريزيم.

التماس دعا

سلام

مطلب جالبي بود

موفق باشيد

لينك يكي از دوستان بنام توحيد و عرفان در وبلاگ من هست كه مطالب عرفاني و فلسفي مينويسد سر بزنيد

يا علي

پاسخ

سلام

از لطف شما ممنون. حتماً سر مي‏زنم.

درود

دوست عزيز فكر نميكنم كسي باشه كه بين عشق خدايي و زميني فرق نذاره و بهتر بگم من كه اصلا جزو او دسته از آدما نيشتم هميشه ژيش خودم ميگم چرا خداوند اين غريزه اي كه من ازش خيلي بدم مياد رو در وجود ما قرار داده حتما حكمتي داشته

از طرفي نبايد عشق زميني رو هم انقدر خار و ذليل نشون داد خيلي ها از عشق زميني به عشق خدايي ميرسند نمونه اين آدما تو تاريخ زياده

در هر صورت مطلب جالب و پرمحتوايي بود

به ما هم سري بزنيد

پاسخ

سلام

اما برخي همواره بوده‏اند كه عشق را به طور مطلق بد مي‏دانند و مي‏گويند كه آن نوعي شرك و بت‏پرستي است. آري عشق زميني را اگر مانع ياد خدا نباشد، نبايد خوار كرد كه با خوار كردن آن بنيان خانواده از هم مي‏پاشد.

با سلام

البته در مقوله عشق و معناي آن و موارد و تقسيمات آن بحث و سخن بسيار است كه اگر مجالش بود به گفتگو مي‏نشستيم خوب بود لكن اجمالا با اصل مسئله باشما موافقم يعني اينكه عشق اولا حقيقت دارد ثانياً در مورد خداي سبحان مصداق دارد بلكه به نظر ما مصداق اتمّ آن تنها در مورد خداوند امكان دارد ثالثا عشق زميني ميتواند موجب وصال به عشق الهي شود مشروط به شرائطي كه اينجا فرصت بيانش نيست.

پاسخ

سلام عليكم

ممنون از نظرتان. همين‏طور است كه مي‏فرماييد.

با سلام

مطالب زيبايي آوردين

اما به نظر من مشكل خود عشقه؟

اين روزها من نه عشق حقيقي نسبت به حضرت حق را ديده ام

ونه عشق زميني را

همه به نوعي در حال استفاده هستند؟//

پاسخ

سلام

وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (سوره سبأ، آيه13)؛ بندگان سپاسگزارم، كم‏اند.

دوست بزرگوار و برادر عزيزم سلام .

اجازه بدهيد تمام آنچه را كه مي خواهم بيان كنم با توسل به اشعار بلندي از منظومه ليلي و مجنون نظامي به عرض برسانم . چند بيت كوتاهي كه به بلنداي عشق اوج گرفته و حد فاصل ميان عشق و كالاي تقلبي اي كه امروزه به نام عشق مي فروشند را به خوبي ترسيم مي كند . حق آن است كه نه مي توان عشق پاك زميني را كه انعكاس رحمت و عشق الهي است كه ( و جعل بينكم مودة و رحمة ) يكسر آلوده و مطرود دانست و نه مي توان هر شهوت آلوده اي را عشق ناميد . چون ( المجاز قنطرة الحقيقة ) شايسته آن است كه ميان عشق و شهوت مرزي پديد آورد و آن گاه عشق پاك را مجاز و عشق به ذات اقدس خداوندي را حقيقت ناميد و كوشيد تا اسير مجاز نگشته آن را ابزار ورود به بارگاه عشق الهي ساخت ؛ و همانطور كه از فحواي كلامتان بر مي آيد آنچه غفلت زاست و چشم را نابينا و گوش را ناشنوا و قلب را باتلاق فساد مي سازد شهوت است نه عشق.

-------------------------------------------------------------

عشقي كه ز عصمتش جدايي است

آن عشق نه شهوت هوايي است

عشق آينه بلند نور است

شهوت ز نصاب عشق دور است

عشق غرضي بقا ندارد

كس عشق غرض روا ندارد

با عشق كجا غرض بود راست

عشقي كه غرض نشست برخاست

عشق اين بود آن دگر كدام است ؟

صدق اين بود آن دگر حرام است

--------------

اللهم ارزقنا حبك و حب ما تحبه و حب من يحبك و حب كل عمل يقربني الي حبك . اللهم اجعل حبك احب الاشياء اليّ .

در پناه حق

پاسخ

به نام خدا

سلام بر سرور و دلبندم

آري آن عشق زميني را مي‏توان پل رسيدن به عشق آسماني و الهي دانست كه آلوده به شهوت و گناه نباشد. در تجربه‏هاي نيز ملاحظه مي‏شود كه هرگاه عشقي زميني به شهوت و گناه آلوده نشده و عاشق عفت و پاكي پيشه كرده‏است، به عشق الهي سوق پيدا كرده‏است. عشق حافظ و شهريار از آن جمله‏اند.

ممنون از لطفتان و سپاس از قلم زيبا و غني‏اتان.

+ چله نشين ماه 

سلام !

من با شما در اين رابطه موافق نيستم ، فقط كوتاه همين بس كه با چشم خودم ديدم كه از عشق زميني به عشق الهي رسيدن و به لحاظ اخلاقي و معنوي نيز به كمال رسيدن و اين راه و روش را همچنان ادامه دادن تا به الآن و انشاالله تا ابد الدهر . ممنونم از حضور سبزتون توي وبلاگم .خوشحال مي شم اين سر زدن ها مداوم باشد .

« پرسه زن بيتوته هاي خيال »

پاسخ

به نام خدا

سلام

من نيز بر همين نظر شما هستم. وقتي عشق پاك زميني آيت و نشانه الهي باشد، وسيله كمال و وصول به عشق الهي است.

ممنون از حضور سبز شما

به نام خدا

با سلام به خوانندگان پست جاري عرض كنم كه مطلب من در نقد سخنان برخي است كه عشق را به طور مطلق كفر و زندقه مي‏خوانند و نمونه آن در ذيل آمده است:

از تعبير کفرآلود "عشق" نه در قرآن ذکري آمده و نه در روايات معتبر، مدحي شده است هرجا که در روايات، صحبتي از عشق و عاشقي است يا سند آن روايت ضعيف است (به راويان دروغگو يا مجهول الهويه) يا روايت در مقام مذمّت عشق است آيه *(و الذين امنوا اشدّ حبّا لله)* نيز هيچ ربطي به عشق ندارد بلکه ناظر به حبّ به خدا (به همان معناي توحيديه مساوق بهشت و نعمات) است و جمله قبلي آيه نيز مذمّت حبّ به خدايان ساختگي -چه حبّ عاشقانه و چه غير آن- مي باشد (بقره آيه165)

و اما رواياتي که در ذمّ عشق هستند دو دسته هستند دسته اول، بي شمار رواياتي هستند که در مدح عقلانيت و تأمل و تثبّت و دقت و فهم و... هستند که بالملازمة دلالت دارند بر ردّ هر رفتار غيرعاقلانه (من جمله رفتارهاي عاشقانه) و دسته دوم هم رواياتي که خاصاً درباره عشق وارد شده و به وضوح آن را امري مذموم برشمرده است دو نمونه رو عرض مي کنم:

روايت شده از امام صادق(ع) سؤال شد درباره عشق و حضرت(ع) فرمود: دلهايي هستند که از ياد الله -تعالي- تهي و متبرّي شده بنابراين الله -تعالي- حبّ غير خود را به آن ها چشانده است (علل الشرائع ج1 ص140) همچنين از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده فرمود: هرکس عاشق چيزي شود چشمش نابينا و دلش بيمار گردد با ديده اي ناسالم نگاه کرده و با گوشي ناشنوا مي شنود خواهش هاي نفساني عقلش را پاره مي کند و... (نهج البلاغة خطبه108)

و اما رواياتي که ادعا شده در مدح عشق است هم سه نمونه را ذکر مي کنم: گفته اند حضرت رسول(ص) فرمود: بهترين مردم کسي است که عاشق عبادت باشد و آن را در آغوش کشد و... اين حديث دو طريق روايي دارد طريق اول که در کتاب الکافي است (ج2 ص83) راوي اصلي آن فردي است به نام عمرو بن جميع که علماي رجال، او را فردي ضعيف الحديث و فاسد المذهب خوانده اند که در حکومت ظلم، صاحب منصب هم بوده است (رجال النجاشي ص288 رجال الطوسي ص251 خلاصةالاقوال علامه حلي ص377)

طريق دوم آن هم نقلي است از کتاب الجعفريات که اساساً طريق معتبري نيست شيخ حرّ عاملي با اينکه مبناي آسانگيري در رجال دارد از نقل کتاب او در کتاب وسائل الشيعة اعراض کرده و صرفاً در مستدرک الوسائل محدث نوري آمده است (مستدرک الوسائل ج1 ص120) جالب اينجاست که بعضي عرفان پرستان نادان به اين روايت ضعيف استناد کرده اند که (پس مي توان از تعابيري مثل بغل کردن خدا و درآغوش کشيدن خدا و... استفاده کرد) در حالي که بر فرض اين روايت معتبر هم باشد ناظر به درآغوش کشيدن عبادت است نه درآغوش کشيدن خدا!

روايت بعدي اين است: گفته اند خداوند فرموده وقتي بر بنده من اشتغال به من غالب شود لذتش را در ياد خودم قرار مي دهم و عاشق من شده و من هم عاشق او مي شوم و وقتي چنين شد حجاب بين خود و او را بر مي دارم... اين حديث(!) هم دو جا نقل شده که هر دو جا هم نقل مرسل (بي سند) است و اصلاً معلوم نيست از سر و کله کدام شيطان در آمده و به کتب روايي راه يافته طريق اول در کنزالعمّال است (کنزالعمّال ج1 ص433) که مؤلفش اساساً اهل تسنن و دور از فرهنگ اهل بيت(ع) بوده و طريق دوم هم در کتاب حليةالاولياء است که درباره تمايلات عرفاني و مذهب مؤلف آن، شک و شبهه فراوان است

و روايت سوم هم اين است که مي گويند: اميرالمؤمنين(ع) يک زماني که از کربلا مي گذشتند فرمودند اينجا محل افتادن شهداء عشاق است... علامه مجلسي در جايي از بحار، اين حديث را از کتاب الخرائج و الجرائح نقل مي کند (بحارالانوار ج41 ص295) در حالي که در خود کتاب الخرائج، عبارت "عشاق" موجود نيست! (الخرائج ج1 ص183) در نقل کتاب کامل الزيارات و کتاب التهذيب هم همين روايت آمده و آن جا هم خبري از تعبير "عشاق" نيست! (کامل الزيارات ص453 و التهذيب ج6 ص72) يعني فقط ذکر شده: محل افتادن شهداء (بدون کلمه عشاق)

عجيب اينکه خود علامه مجلسي در جاي ديگري از همين بحار، وقتي از التهذيب، اين روايت را مي آورد بازهم عبارت "عشاق" در آن نيست!! (ج98 ص116) حال چه شده که عبارت "عشاق" که در سه منبع اصلي اين روايت نبوده و در يک جاي بحار هم به همان شکل اصلي نقل شده در جاي ديگري به متن روايت، اضافه شده!؟ احتمالي که مي توان داد اين است که نسخه کتاب الخرائج که نزد علامه بزرگوار مجلسي بوده توسط بعضي صوفيه که در دولت صفويه صاحب قدرت هم بوده اند مخدوش گشته و در آن دخل و تصرف شده است.

پاسخ

در نقد اين مطالب چند نكته درخور ذكر است:

1. كفر تعريف روشني دارد و آن عبارت است از انكار اصول دين(توحيد و نبوت و معاد) يا انكار مسلّمات دين كه به انكار اصول دين بيانجامد. عشق به خدا نه انكار اصول دين است و نه انكار مسلّمات دين. چطور تعبير «عشق» كفرآميز است؟

2. به فرض آن كه تعبير عشق در قرآن و روايات معتبر نيامده باشد. اين دليلي بر كفرآميزي آن نمي‌شود. مگر بايد هر لفظي در قرآن و حديث آمده باشد تا ذكر آن جايز باشد؟ آيا ذكر الفاظي مثل بيمه و بانك و تكنولوژي و مانند آنها در قرآن و روايات آمده است؟ آيا الفاظي كه در قرآن و روايات آمده است، در تمام زبان‌ها مثل زبان انگليسي و چيني و روسي آمده است؟ آيا اگر آنان بخواهند، به زبان خود خدا و عشق و محبت خودشان را به خدا بيان كنند، به راه كفر رفته‌اند؟ چرا ما بايد در الفاظ جمود داشته باشيم و از معناي الفاظ اعراض كنيم؟

3. به چه دليل تعبير حبّ شديد به خدا جايز است؛ اما عشق به خدا جايز نيست و كافري است؟ اگر بفرمايند، به لحاظ لفظي حبّ شديد با عشق يكي نيست، صحيح است؛ اما آيا به لحاظ معنا هم چنين نيست؟ آيا اهل لغت كه عشق را به حبّ شديد معنا كرده‌اند، اشتباه معنا كرده‌اند و شما معناي درستي از آن در اختيار داريد؟

4. به فرض كه حتي در ميان اهل لغت هم عشق معناي منفي داشت، چه اشكالي دارد كه ما عشق را با معنايي مثبت به كارببريم؟ مهم اين است كه ما از رهگذر استعمال

عشق دنيوي عبارت است از عشق به غير خداست، طوري كه در مقابل عشق الهي قرار گيرد و مانع ياد خدا شود.
سلام
مطمئن ايد كه در همه ي موارد عشق هاي دنيوي در مقابل عشق الهي قرار مي گيرند ؟
نمي دونم شايد هم حق با شما باشه ولي من فكر مي كنم در پاره اي موارد ميشه با لمس يه عشق زميني به خدا نزديك تر شد و او را در آغوش گرفت و طعم واقعي عشق به خدا را چشيد .
پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

چنان كه در پست جاري آمده و شما هم عين عبارت مرا در اينجا نقل فرموده‏ايد، «عشق دنيوي عبارت از عشق به غير خداست، طوري كه در مقابل عشق الهي قرار گيرد و مانع ياد خدا شود.» بنابراين آن عشق زميني كه در مقابل عشق الهي نباشد و مانع ياد خدا نشود و حتي با لمس آن عشق بتوان به خدا نزديك شد و از رهگذر آن طعم عشق به خدا را چشيد، عشقي الهي است؛ نه عشقي دنيوي. گويند: «المجاز قنطرة الحقيقة؛ عشق مجازي و زميني پل رسيدن به عشق حقيقي و الهي است.» مگر جز اين است كه عشق مجازي و زميني آيت و نعمتي الهي است و آن را خداي بزرگ در دل انسان‏ها نهاده است و مگر نه اين است كه خدا راه شناخت خود را توجه به آيات و نعمت‏هاي خود معرفي كرده است. بنابراين عشق مجازي و زميني از آيات و نشانه‌هاي الهي و نعمت‌هاي ارزشمند خداوند است. در پايان در تأييد نظر شما توجه شما را به آيه‏اي از قرآن در اين زمينه جلب مي‏كنم: وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (سوره روم، آيه21)؛ و از نشانه‏هاي خدا اين است كه از جنس خودتان همسراني آفريد تا با آنان آرام گيريد، و ميان شما مودت و محبت نهاد. به راستي در آن نشانه‏هاي براي پي بردن به خداست، براي كساني كه انديشه كنند.

شما عنايت فرماييد كه خدا عشق به همسر را از آيات و نشانه‏هاي الهي و وسيله شناخت خدا برشمرده است و خالق اين عشق را نيز خودش معرفي كرده است تا با انتساب آن به خود مقام ارزشمند اين عشق را يادآور شود.

سلام

با اداي احترام به عقيده ي شما بايد عنوان كنم كه به ذره اي از اين متن اعتقاد ندارم حتي به كلمه اي .

آيا علي عاشق همسرش نبود ؟ آيا عشق نسبت به فاطمه عقل او را تباه كرده بود ؟

خواهشا نفرماييد كه آن بزرگان با ما فرق دارند . گرچه اين را قبول دارم اما مگر نگفته اند ايشان اسوه هاي ما هستند ؟ آيا مي توانيم از برخي چيز هاي اسوه هايمان فاكتور گرفته و باقي را بچسبيم .

شما به جاي آنكه روايات را قطعه قطعه نقل كنيد ، زحمت كشيده به بررسي موقعيت نقل و بيان دقيق ترجمه و تفسير آن و باز هم مي گويم به تفسير ْن توجه نموده تا متوجه شويد منظور ائمه از اين عشق عشق به معناي عشقي كه ما در زبانمان به كار مي بريم نيست . منظور اينان قطعا پرداختن به مسائل شهواني است . اينقدر سطحي نگر نباشيم .

اين مسئله اي كه شما عنوان نموديد تز كاتوليگ هاست كه ازدواج نمي كنند و غيره ،‏خود بهتر مي دانيد .

باز هم مي گويم اينقدر سطحي نگر نباشيم

پاسخ

به نام خدا

سلام عليكم

بي‌ترديد امام علي(ع) به همسرشان عشق داشتند و عشق او به همسرش عين عقل‌مندي بوده است. آنان اسوه ما هستند و ما نيز بايد به همسرمان عشق بورزيم؛ چنان كه آورده‌اند كه پيامبر(ص) يكي از مواردي را كه از اين دنيا دوست داشت، زن بوده است. حتي شهوت نيز اگر شهوت حلال باشد، از نعمت‌هاي الهي است و حتي وسيله تقوا و پاكي از گناه. عشق و شهوتي دنيوي است كه مانع ياد خدا شود.