در روزنامه اعتماد مطلبی به نقل از آیت الله دکتر مصطفی محقق داماد با عنوان «تقابل کژاندیشی و آزاده گی» آورده است که من مناسب دیدیم گزیده ای از آن را با کمی ویرایش در این پست بیاورم. دین به طور کلی در طول تاریخ یک چاقوی دوبر است، اگر درست درک شود، آدمی را به اعلا علیین می رساند و اگر کج اندیشیده شود، نه تنها بی اثر نیست، بلکه آدمی را در سیر نزول به طور بسیار موثری کمک کرده و او را به اسفل سافلین می رساند. یعنی خطر دیندار کج اندیش از بی دین مطلق بسیار بیشتر است. انسان بی دین گاهی از یک نوع خصلت های انسانی برخوردار است، رادمرد است، جوانمرد است؛ تمام شوالیه ها و لوطی ها، صفت های خوبی داشته اند که از آموزش دینی سرچشمه نمی گرفته است؛ ولی دینداری کج اندیشانه خطرش این است که تمام آن صفات در قالب دین درست جای خود را به عکس خود در پوشش دین بدهد. عوامل کج اندیشی دینی چیست و چرا انسان دین را بد می فهمد؟ کج اندیشی علل مختلفی دارد؛ ولی علت عمده آن این است که مردم دین را به تعقل و تفهم انتخاب نکنند. ایمان دینی باید آگاهانه باشد، یعنی انتخاب دین با آزادی کامل و معرفت مبتنی بر تدبر عمیق. به دور از هرگونه سیطره یی حتی سیطره کاریزماتیک یا عشق. قرآن می فرماید؛ «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (غاشیه، 21-22)؛ پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده یی؛ تو بر آنان سیطره نداری؛ یعنی نباید سیطره و الزام داشته باشی». سیطره همیشه چوب و فلک نیست. اکراه در مباحث حقوقی یک معنایی دارد که واژه سیطره اعم از آن است. اکراه یعنی تهدید. کسی را با تهدید به امری وادار کنند که از ترس جانش کاری را بکند. اگر چیزی را بفروشد، غیرنافذ است و اگر حرامی را مرتکب شود، عقابی بر او نیست. اما سیطره حاوی مفهوم بسیار دقیقی است. سیطره از ریشه سطر است. تسطیر را به معنای تسلط ترجمه می کنند؛ ولی باز این کلمه دارای بار معنایی مخصوصی است. سیطره از «سطر» یعنی خط است. کسی که عقیده اش را بر دیگری تحمیل می کند، سیطره است. فکر را از او می گیرد و به او خط می دهد، گویی بر مغزش چیزی نقش می کند. بهترین معنا و ترجمه مقابل برای کلمه سیطره همان کلمه ای است که در فرنگی دیکته کردن قرار داده اند و دیکتاتور نیز از همین واژه اخذ شده است که فکر خودش را به دیگران دیکته می کند. شخصی که مطلبی را به دیگری دیکته می کند به این نحو است که مطالب خودش را سطر به سطر می گوید و او باید همان گونه که او می گوید، بنویسد. در تفسیر «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره، 256)، برخی از مفسرین گفته اند: منظور این است که نباید هیچ نوع اکراهی برای دین انجام گیرد؛ ولی نظر دیگر این است که مدلول این آیه شریفه بیان یک واقعیت است و به معنای آن است که دین یک امری است قلبی و اکراه در آن امکان ندارد، آدمی با آزادی کامل باید انتخاب کند. افزون آنکه دین انتخاب شده با آزادی کامل نقش تربیتی دارد و در غیر این صورت نه تنها موجب رشد نیست، چه بسا آفت عقب افتادگی است. دینی که تحت چنین شرایطی پذیرفته شده، عاملی است خطرناک یا بی فایده و پوچ. اینکه می بینیم دین که باید انسان را به یک فرد اخلاقی مبدل کند و جامعه دینی را یک جامعه انسانی بسازد، ولی چنین نیست، راز اصلی و علت عمده آن این است که دینداران معمولاً دین را با تحلیل و آزادانه انتخاب نکرده اند. بیشتر ما مسلمانان چنینیم که اگر در هلند متولد شده بودیم، یقیناً مسیحی بودیم، و اگر هند متولد شده بودیم هندو. این گونه دین های غیرمبتنی بر معرفت و درک صحیح موجب فلاح و رستگاری نخواهد بود.
کج اندیشی دینی در حادثه شهادت امام علی(ع) مصائبی که خوارج برای دین پدید آوردند، شواهد گویایی برای کج اندیشی دینی است. خوارج مردمی بودند کاملاً معتقد ولی اعتقاداتی کاملاً کج، منحرف و ناصحیح. چنان معتقد بودند که اجازه باز اندیشی در عقاید خود به خویشتن نمی دادند. برای همان اعتقادات به راحتی آماده بودند جان بدهند همان طور که آماده بودند به آسانی جان هزاران مردم را بگیرند، خون بدهند و خون بریزند. فاجعه شهادت و ماتم جانسوز شخصیتی مانند علی(ع) معلول به دست ابن ملجم انگیزه های دینی است و بس. او می داند دستگیر خواهد شد و به جزای اعمالش خواهد رسید؛ ولی بدون تردید به قصد کشتن و کشته شدن دست به چنین کاری زده است. مطالعه زندگی ابن ملجم و سوابق او و گفت وگویی که در آخرین لحظات زندگی حضرت مولی با او کرده است به خوبی این حقیقت را نشان می دهد. نقل است که ابن ملجم در گشودن مصر شرکت داشت. عمروبن عاص فرمانروای مصر وی را که از سواران و قاریان بود و قرائت قرآن را از معاذبن جبل آموخته بود، از مقربان و همراهان خود قرار داد. گفته اند هنگامی که عمروبن عاص از خلیفه عمر درباره مشکلات قرآن یاری خواست ، عمر طی نامه یی به وی فرمان داد که عبدالرحمان ابن ملجم را در کنار مسجد جای دهد تا او قرآن و فقه به مردم بیاموزد. عمرو خانه یی را در کنار خانه ابن عدیس به ابن ملجم اختصاص داد(لسان المیزان (ج 3، ص440). اگر این دو روایت ابن حجر درست باشد، باید پذیرفت که ابن ملجم هنگام مرگ چندان جوان نبوده است. نیز روشن می شود که وی در قرائت قرآن و معارف دینی آن روزگار چندان مهارت داشت که خلیفه مسلمانان و عمروبن عاص او را رسماً به کار تعلیم قرآن گماردند (طبقات ابن سعد، ج3، ص 43).
کج اندیشی دینی در حادثه شهادت امام حسین(ع) وقایع تاریخی این حقیقت را به خوبی به اثبات رسانید که واقعاً چنین است. همه دیدند که چگونه با حربه دین و جهاد مقدس و به امید رفتن به بهشت، ابن سعد در روز عاشورا فرمان حمله به اردوگاه سید الشهدا(ع) را با این جمله صادرکرد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری؛ ای لشگر خدا، سوار شوید و به سوی بهشت حرکت کنید». در داستان کربلا چنان جنایاتی انجام گرفته که در دوران جاهلیت هم سابقه نداشته است. مردم در دوران جاهلیت به تربیت جاهلی دارای صفاتی بودند که آنان را گاهی از ارتکاب برخی اعمال باز می داشت. جوانمردی، وفای به عهد و امثال این گونه خصائل مبتنی بر فتوت در میان شان دیده می شد. جاهلیت- دوران قبل از اسلام- قابل مطالعه است. مطالعه آن دوران می تواند نقش تربیتی خوبی داشته باشد. به گفته ایزوتسو ژاپنی جاهلیت مقابل عالمیت نیست، مقابل عاقلیت است. دورانی است که انسان ها در فضایی خاص با فرهنگی خاص زندگی می کنند. جامعه نسبتاً آزادی است، هرکس هرکاری می خواهد، می تواند بکند و هیچ چیز جلوی او را نمی گیرد. در چنین جامعه یی برخی افراد هر چند بسیار قلیل با مراجعه به عقل و هدایت عقلانی به یکسری از ارزش ها پایبند می شوند که نشانه رقاء فکری آنان است؛ ولی این دسته افراد بسیار اندک اند. البته آفات چنین جامعه یی این است که همین صفات ناخود آگاه مورد اطاعت هوا و هوس قرار می گیرد. مثل حمیت که در یک جهت ممکن است بسیار خوب باشد؛ ولی خطرش این است که گاهی به صفتی بسیار زشت و خطرناک تبدیل می شود. این جامعه را مقایسه کنید با جامعه دینی پس از بعثت پیامبر (ص). دین نعمت بسیار بزرگی است و شاید نعمتی برای بشر بزرگ تر از نعمت دین نباشد؛ ولی می تواند این باران رحمت تبدیل به مایه عذاب شود. و به قول سعدی؛ باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره زار خس. در جامعه جاهلی همه صفات زشت بد بود هر چند مرتکب می شدند؛ ولی در جامعه دینی خطر این است که دین ابزار توجیه همه زشتی ها شود، که پس از پیامبر شد. تمام دروغ ها به نام دین جایز بلکه واجب شود. تمام جنایت ها، قتل ها، خیانت ها، حتی اشاعه فحشا جایز بلکه واجب شود. در این صورت هر جنایتکاری بدون ناراحتی وجدان جنایت می کند. این بار با اعتقاد و ایمان ولی ایمان به طاغوت یعنی شیطان تمام کارهای او را توجیه می کند. شریعت نبوی در جامعه یی که دین به نحو صحیح درک نشود، می تواند وسیله ایجاد فاجعه عظیمی شود. ساده انگاری بیندیشم که جانیانی که به کربلا برای قتل سیدالشهدا(ع) آمده بودند، برای رسیدن به پول یا همه برای مقام بوده است. شواهد تاریخی به وضوح گویای آن است که انگیزه قوی که موثر ترین نقش را در بسیج علیه آن بزرگوار داشت، حربه های دینی بوده است. نباید از فتوای قضاتی مانند شریح غافل بود که به نظر می رسد با توجه به اینکه وی قاضی کوفه است افراد زیادی از قاتلان کربلا کوفی بوده اند یا لااقل در بی وفایی آنان مؤثر بوده است. علامه حلی کتابی دارد به نام «الفین» که از آثار کلامی مهم ایشان است. در کتاب الفین علامه حلی متن فتوای شریح، قاضی رسمی کوفه را به شرح زیر آورده است: ان حسین بن علی بن ابی طالب لقد شق عصا المسلمین و خالف امیر المؤمنین و خرج عن الدین. ثبت عندی و حقق عندی. قضیت و حکمت بدفعه و قتله حفظاً لشریعة سید المرسلین( الفین، ص1004)؛ به یقین حسین بن علی بن ابی طالب موجب تفرقه در اجتماع مسلمانان شده و با امیر مؤمنان (یزید) مخالفت کرده و از دین جدش خارج گشته است. این امر نزد من ثابت و محقق شده است. من به مبارزه با او و کشتن او حکم می کنم و رای می دهم به خاطر حفظ شریعت سید رسولان».
|