گفتمانی که اینک ملاحظه می کنید، راجع به فکر مرگ و جهنم و بهشت است. این گفتمان به این معنا نیست که فکر مرگ و جهنم و بهشت کردن بد است؛ بلکه سخن این است که برای عشق الهی کار کردن از کار برای ترس از مرگ و جهنم یا شوق به بهشت برتر است.
Y: سلام صبح جمعه شما به خیر j: سلام صبح به خیر Y: استاد شما نظرتان نسبت به مرگ چیه؟ چه عکس العملی در مقابل آن دارید؟ j: چطور؟ مگه خبری شده؟ Y: نه استاد. همین طور می پرسم. J: پس ولش کن. هر وقت آمد، آمد. حالا باید زندگی را چسبید. Y: برای چی؟ استاد من خیلی فکر می کنم بهش. مگه می شه بهش فکر نکرد؟ مگه نباید آماده بود؟ J: چرا. باید آماده مرگ بود؛ اما نباید از مرگ ترسید. Y: استاد در برابر از دست دادن عزیزانتان چی؟ آن موقع هم همین را می گویید؟ J: پس چه بگوییم؟ باید دم را غنیمت شمرد. چنین مصیبتی را هم باید لطف خفیه الی تلقی کرد. Y: یعنی این قدر راحت با مرگ کنار می آیید؟ J: حرف من این است که باید به مرگ عاشقانه نگاه کرد. ما اگر دم را غنیمت شمردیم، بعدش هم درست می شه. Y: اگه این جور باشه هر کی باید بره برای خودش خوش باشه. J: آدم که نمی آید، حالش را خراب کند که آینده چه بشود. اگر به فکر حال بودی، آینده هم درست می شه Y: آخه این فرق می کنه. آینده ابدی است. J: آره باید خوش بود. باید عشق کرد. آینده ابدی هم با عشق در حال درست می شه Y: پس استاد شما خیلی از خودتان خیالتان راحته. خوش به حالتان! J: نه این طور نیست. Y: پس چی؟ J: ما باید به فکر حالمان باشیم تا آینده امان هم درست بشود. باید از همین حالا لذت برد تا در آینده هم بتوان لذت برد. Y: استاد من که خیالم مثل شما راحت نیست. استاد مثلا اگر همین الان مرگ به سراغتان بیاد، نمی گید کاش بیشتر زنده بودم. فلان کار را انجام می دادم؟ نمی ترسید تکلیفی را انجام نداده باشید یا کوتاهی کرده باشید؟ در حق خدا یا کس دیگر؟ J: این که حرف همیشگی من است. همیشه احساس عقب بودن می کنم. Y: من به خاطر همین می پرسم. چون دوست دارم تا وقتی که مطمئن شم حداقل تکالیفم را در مقابل خدا انجام داده ام عمر کنم. خیالم راحت باشه حقی به گردنم نباشه. استاد نباشم که ساکن می مانم. تلاشی نمی کنم. J: تنها به فکر این باش که عشقت را بکنی. اگر عشقت را کردی، همه چی هم در حال و هم در آینده درست می شه. Y: خب استاد عشق است که باعث می شود دوست داشته باشم حقی به گردن نداشته باشم. J: بلی اگر ایفای حقوق از روی عشق باشد، لذت بخش است و عین عشق کردن است. به هر حال، زندگی دردناک زندگی جهنمی است. ما نباید برای خودمان جهنم درست کنیم. اگر به فکر مرگ هم هستیم که باید باشیم، باید عاشقانه باشه؛ نه این آن را مثل یک لولو و غول تصور کنیم و از آن اینگونه بترسیم. Y: نه استاد دردناک نیست. من خب الان دارم نمازهام را قضا می کنم. البته می دانم نماز قضا دارم. حالا یا یادم رفته تو دوران جاهلیتمان که بچه بودیم. یا مثلا حوصله ام نمی کشیده. یا می دانستم حواس پرت بودم. به خاطر همین دوباره می خونم وسعی می کنم این دفعه درست باشه. چون تا بچه ای که نمی دانی چی جوری می خونی. به خاطر این دوست دارم تا زمانی که خیالم راحت باشه خوب این ها را انجام دادم عمر کنم. J: این کار بسیار خوبه، اما این هم باید از روی عشق باشد تا لذت بخش بشه. Y: شما الان دوست ندارید بیشتر عمر کنید تا بیشتر به قول خودتان عشق کنید؟ البته راحتی ان دنیا است. ولی خب.... J: من دوست دارم بیش تر عشق کنم. عمر بدون عشق را نمی خواهم. حتی ترسم از مرگ و جنهم هم باید وسیله ای برای معاشقه باشد. در میزان عمر هم باید راضی به رضای خدا بود. Y: خب استاد همین اگر بدونید تا الان عشق نکرده بودید و مزه عشق را نچشیده بودید، الان دوست دارید به اندازه کافی فرصت داشته باشید. J: باید راضی به رضای خدا بود. هر قدر که عمر داد، شکر می کنیم و هر قدر که نداد، گله نمی کنیم. Y: استاد می بینید چه فکر هایی که تو سر من نیست. یکی نیست بگه بی کاری؟ زندگی ات را بکن. استاد به هر حال این فکرا خوبه یا نه؟ حداقل موتور محرک من هست. J: هر فکری که گناه نباشه، خوبه. منتها من فکر می کنم، بهترین موتور محرکه عشق است. عشق هم بدی ها را ذوب می کنه و هم به به خوبی ها می کشانه. هر که نمی تونه عاشق بشه، باید سر بگذارد و بمیرد. Y: خب این فکرا باعث می شه تا به دنبال عشق هم باشی. خب همین به خاطر همین تا به این نرسی دوست داری عمر کنی. استاد راستی راستی اگر الان دور از جان مرگ بیاد سراغتان چه می کنید؟ آماده هستید؟ J: وقتی رسید، فکرش را می کنم. باید راضی به رضای خدا بود. Y: استاد آدم باید قبلش فکر کنه. وقتی بیاد که نمی توانید کاری کنید. J: باید فقط فکر عشق کردن باشیم و بس. مرگ، بهشت، جهنم، و و ... اینها را ولش کن. اینها به موقعش درست می شه. ما اگر همیشه عاشق باشیم، همیشه آماده ایم. دغدغه ای هم از بهشت و جنهم نداریم. Y: بهشت و جهنم را که اره. مگه به خاطر بهشت و جهنم کاری می کنیم. من که دوست ندارم به خاطر اینا باشه؛ چون احساس بدی به ادم دست می ده. استاد ولی شما اصلا به مرگ فکر نمی کنید؟ استاد کسانی که خیالشان راحته این جوریند. J: آدم تا با مرگ دست و پنجه نرم نکنه، یاد مرگ نمی افته. البته باید یاد مرگ بود؛ اما یاد مرگ را این چنین تصور کرد که آن وقت ملاقات معشوق است؛ نه وقت عذاب و شکنجه. تصور عذاب و شکنجه نه که خوب نباشد، اما باید به خوب تر از آن اندیشید. باید اندیشه کرد که اگر معشوق را ملاقات کردی، در حالی که از تو ناراضی است، چقدر ناخوشایند خواهد بود. Y: نظرتون درباره مرگ را هم فهمیدیم. سعی می کنیم خیالمون مثل شما راحت باشه. J: آره برو عاشق باش. ولش کن. چه کار داری، یه لحظه دیگر چی می شه؟ عاشقی یعنی کامیابی کامل. وقتی تو کامیابی کامل پیدا کردی، چه افسوسی داری که بخوری؟ هیچ وقت افسوس نمی خوری. Y: ان که اره اولویت با زندگیه. انشاء الله به ان جا هم برسیم. آره، نباید افسوس خورد. چیزی که گذشت گذشت. چیزی هم که نیامده جای افسوس خوردن نداره. ولی برای بهتر ساختن آینده باید به فکر بود از همین الان. حال را بسازیم آینده امان هم درست می شه. استاد حرفاتون به دل می شینه. چون از دلتان است. J: شما لطف دارید. Y: استاد جدی می گم. استاد خوشحال شدم. j: همچنین.
لینک های مرتبط: مقام حضرت عشق علیه السلام؛ درآمیختگی عشق و خوف
|