متنی که اینک ملاحظه می کنید، گفتگوی دوستانه ای است که درباره نحو ورود به مباحث سیاسی است. بهانه سخن طنز سیاسی ذیل است که برادری در صفحه فیسبوکش نوشته بود. A : پنج نشانه مومن معتدل: 1. پیام انتخابات24خرداد را دریافته باشد. 2. توافق ژنو را باور داشته باشد. 3. حقانیت خاطرات وخوابهای حضرت آیت الله هاشمی را قبول داشته باشد. 4. کدخدایی آمریکا را پذیرفته باشد. 5. با میل و رغبت از دریافت یارانه انصراف دهد... M: حاج آقا، نشانه مؤمن معتدل این است که نیش نزد و صفا و محبت از تمان حرکات و وجنات و سخنانش بارش کند. با صفا و عاشق باشید. A: طنزسیاسی بود نیش نبود، البته ذات طنز، نیش هست باید انتقادشونده ظرفیت شنیدن هر نقدی رو داشته باشه، M: از روحانیت فقط محبت و عشق انتظار است. طنزی هم اگر می گه باید عاشقانه باشه؛ مثل قصه خرما خوردن پیامبر و امام علی که هیچ نیشی به هم نزدند A: اگر طنز درجهت نقد منصفانه ودر راستای اصلاح باشه کاملا مورد انتظار روحانیته عزیزم، تو حوزه ویژه ای که بنده دراون پرورش یافتم یادگرفتیم نسبت به مسایل سیاسی به هیچ وجه بی تفاوت نباشیم،همیشه عشق ومحبت جواب نمیده عزیز دل برادر M: برادر خوبم، شما برای این که بازتاب به اصطلاح طنز خودتان را احساس کنید، طبق قاعده طلایی اخلاق خودتان را جای طرف بگذارید و بعد ببنید آیا اگر اینگونه با خودتان سخن گفته می شد، خوشتان می آمد؟ برادر جان، اگر یک کسی بیاید و طنزهایی را درباره آیت الله مصباح و آیت الله جنتی و مانند آیشان هم بسازد، شما خوشتان می آید. برادر خوبم، شما روحانی هستید و تبلیغ دین بر عهده شماست و دین هم فراتر از جناح بندی های سیاسی است. شما توجه بفرمایید، کسانی که طرفدار دکتر روحانی هستند، مطلب شما را می خوانند. دقت کنید، چه احساسی در آنها پدید می آید؟ توجیه نفرمایید که طرف باید ظرفیت خودش را بالا ببرد. بپذیرید که نیش نباید زد. اگر نقدی هم می کنید، خیلی جدی و دلسوزانه و عاشقانه باشد. به نظر من روحانیت باید عین چتر بر سر همه مردم باشد و خودش را داخل یک جناح سیاسی نکند. اگر یک روحانی خودش را داخل یک جناح سیاسی کند و از موضع آن جناح وارد سخن بشود، بزرگ ترین خیانت را به دیانت مردم کرده است. عاشق باشید. A: همچنین، ولی بسیار سرسخت هستید. M: من خیلی نرم و مهربان هستم. شما را دوست دارم. A: یک طنز سیاسی از جانب بنده ای که پست هام مشخصه مخالف دولت و شخصیت آقای روحانی هستم. M: مشکل این است که شما جای یک طرفدار روحانی نیستی که درک بفرمایید که او چه احساسی دارد. A: نمیدونم درک میکنی سه تا روحانی ابله (رفسنجانی و خاتمی و روحانی) که خون به دل آقا میکنن با آدم هم لباس باشن... M: اگر مخالف شما درباره آیت الله جنتی و آیت الله مصباح طنز سیاسی بنویسد، خوشحال هستید؟ A: روحانیون سیاسی، رو با غیر سیاسی،ها،قیاس،نفرمایید M: خب اگر یک کسی همین اهانت را درباره آیت الله مصباح و آیت الله جنتی بکند، شما خوشحال می شوید؟ A: هرچند آیات مصباح و جنتی، هردو سیاسی،هستند اما این کجا و آن کجا M: عنایت داشته باشید که ما به واسطه این افراطی گری ها در میان جوانان خیلی دین گریزی داشته و داریم. این روش ها خیلی مضر است. خب این نظر شماست A: کاربنده افراطی گری نیست. شما طلبه اید؟؟؟ افراط رو براتون بد معنا کردن M: اما بیایید و نظر دیگران را درباره ایشان جویا شوید. اگر دیگران را هم شما حق دادید که نیش بزنند، مسئله ای نیست. فرض کن طلبه ام. دوست من بیا مهربان باش. بیا با محبت ارزش های اسلامی را تبلیغ بفرما. ما خیلی به این رویکرد نیاز داریم. بالاتر از جناح های سیاسی باید عمل کنیم. ما باید مبلغ دیانت باشیم A: اصلا شما چه اصراری دارید که این مطلب نیش بود،اگرمن فریاد بزنم که تفکرات فرهنگی روحانی خلاف نظر امام ورهبریست افراطه؟؟؟ M: وظیفه ما این نیست که فلان جناح را طرفداری کنیم. A: بنده طرفدارهیچ جناحی نیستم M: شما می توانید بدون نیش و فقط با استدلال نقد بفرمایید. این اشکالی ندارد. از موضع گیری شما مشخص است که جناحی موضع می گیرید. A: دیانت بدون فهم سیاسی میشه لشکریان عبیدالله!!! M: ولی به نظر من موضع فرهنگی روحانی معقول است؛ اما این حق را نمی دهم به خودم که به آیت الله مصباح اهانت کنم A: هرمنتقد روحانی الزاما احمدی نژادیست؟؟؟ M: من نه به احمدی نژاد می پذیرم اهانت بشود و نه به روحانی. باید با ادب و احترام و بدون نیش نقد کرد A: مواضع روحانی را با نمیشناسید و یا معقول را خوب متوجه نشدید بنده اهانت به کسی نکردم. M: شما در همین عبارات خود با من هم توهین می کنید. A: توهین نیست بحث طلبگیست M: من هم می توانم به شما بگویم که شما متوجه نیستید. شما معقول بودن را درک نمی کنید. این طوری سخن نگوییم. حرمت همدیگر را رعایت کنیم. من بگویم تو برادر خوب من هستی. شما هم بگو تو برادر خوبم هستی A: پس چرا فرمودید ازنظر من معقول است!!! M: خب نظر خودم را گفتم. به شما که اهانت نکردم. شما هم بگو نظر من این است. بعد ادله خود را با کمال احترام بفرما A: نظرتون خلاف نظر امام و رهبری بود. M: برای من ملاک اسلام است. A: نظر وقتی نظرات امام و رهبری هست M: حتی نظر امام و رهبری را هم باید با اسلام سنجید. آیا اگر من به نظر امام یا رهبری نقد داشته باشیم گناهکارم؟ ممکن است آنچه را شما نظر اسلام می دانید، به نظر من نظر اسلام نباشد. در خصوص مواضع آقای روحانی شاید به نظرم اسلامی باشد؛ ولی به نظر شما اسلامی نباشد. بیایید ادله را بیاورید و ادله را نقد بفرمایید؛ نه این که طنز بنویسید و نیش بزنید. این خوب نیست. این موجب رنجش بچه های طرفدار دولت می شود. ما نیاز به جذب جوانان داریم. A: نظرات امام برای بنده حجته. ظاهرا شما خودتون رو فهیم تر از امام و رهبری میدانید. M: اصلا چنین ادعایی مطرح نیست M: سخن این است که باید تابع دلیل بود. نحن ابناء الدلیل نمیل حیث یمیل به هر حال دوست من مهربان باش. این طوری بهتر می توان برای اسلام تلاش کرد. طنز را بگذار کنار. با عشق حرف بزن. ببخشید فضولی می کنم. من شما را خیلی دوست دارم. الان دلم می خواهد شما را بوس کنم. A: شما لطف دارید. A: ما کم سوادا در برابر نظرات امثال امام و رهبری اجتهاد نمیکنیم اما شما با سوادها ظاهرا اجتهاد رو علمی تر و منطقی تر میدانید M: نه دوست عزیز. A: ازمن به شما نصیحت!!در مقابل نظرات صریح فرهنگی نه فقهی،امثال امام تعبد پیشه کنید نه اجتهاد M: سخنم این است که باید با دلیل و منطق و محبت پیش رفت؛ نه با طنز و تمسخر. این نتیجه منفی دارد. نمی دانم شما بچه هم دارین؟ A: سه تا بچه دارم M: خدا نگهشون داره. اگر بچه اتون را مسخره کنید دیگه روی خوش با شما نخواهد داشت. باور کن جوانان خیلی حساس اند. باید خودمان را خرد کنیم و بکشیم تا آنان را جذب اسلام و مذهب کنیم. A: جوانان رو بنده باهاشون ارتباط دارم. مذهب بدون درک سیاسی دو زار نمی ارزه. M: عنایت بفرمایید درک سیاسی دو مرتبه دارد: یک مرتبه در حد مقام معظم رهبری است که فراجناحی است. روحانیت باید سیاسی فراجناحی باشد. چرا اسم دکتر روحانی یا دیگری را ببرید؟ به طور کلی بفرمایید این موضع فرهنگی این آفات را به این دلایل دارد. این بهتره. اما هر که مطالب شما را بخواند به روشنی می یابد که جناحی سخن می گویید. A: دقیقا با حناحی بودنش موافقم؛ اما جناح رهبری نه احمدی نژادی. بنده هیچ دفاع غیرمنطقی و احساسی از احمدی نژاد و دولتش نکردم. M: رهبری فراجناحی است. A: چن سالتونه؟ کدوم شهر تشریف دارید؟ M: من پیرمردم. اهل قم A: حقیقت دید خوبی به قمی ها ندارم!!! M: خب اینم منطقی نیست. ما باید هر نظری را با استدلال اثبات یا رد کنیم A: منطقی هست چون هم زندگی کردم وهم آشنایی دارم. پای استدلالیان چوبین بود!!! M: اگر من بگوییم شاهرودی ها آدم های خوبی نیستند شما خوشتان می آید؟ شما چرا انگ چوبین می چسبانید بدون این که استدلالم را شنیده باشید؟ A: چرا عکستون نا پیداست؟ M: من خواستم به منطقم توجه شود، نه به عکس و ظاهرم. A: اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال M: بیایید مهربان باشیم. به همدیگر اتهام نزنیم A: من گفتم قمی ها آدم های خوبی نیستند؟؟؟ اتهامی هم نزدم. M: به هر تعبیر حکم کلی صادر کردن درباره قمی ها خوب نیست. این شامل خودتان هم می شود. A: حکم ندادم گفتم دید خوبی به قمی ها ندارم. M: در میان قمی ها آیت الله مؤمن هم هست. آیا ایشان هم بدند؟ و هکذا دیگران. A: من کی گفتم قمی ها بدند؟؟؟ M: خب همین که دید خوبی ندارین. شما که با این عبارت تعریف ایشان نمی کنید. دارید ایشان را هجو می کنید. A: پس، اگر ناراحت نمیشید بدون کنایه بگم. M: بازم عرض می کنم بیاید مهربان باشیم. گوشه و کنایه هم به هم نزنیم. خود را جای یکدیگر بگذاریم. و اگر خوشمان آمد به ما آن چیزی که می گوییم، گفته شود بگوییم و گرنه نه A: به نظرم بی خیال بحث بشیم!!! M: خب در پایان عرض بگنم دوستان دارم. بوس بر پیشانی مبارک می زنم A: همچنین،هرچندتطبیق گفته هاتون ... با این عکس صداقتتون رو در من با شک همراه میکنه M: پس دوست گرامی سو ظن نداشته باش. سو ظن داشتن گناه کبیره است. ما باید حمل بر احسن وجه کنیم. A: نفرمودید اصالتا کجایی هستید؟؟ M: استان ... A: کدوم شهرش؟؟؟ M: ... A: دیدی همشهری شدیم!!! M: جدی. شما آخاله هستید؟ A: خیر، خودم شاهرودیم همسرم خوانساری،از اقوام حاج آقای صالحی خوانساری و حاج آقای میرشفیعی و میرصانع و... M: خیلی خوشوقتم A: همچنین M: برایتان بهترین ها را آرزمندم. خدای بزرگ شما را مددکار باشد M: خدا وکلیلی با عشق و مبحت سخن گفتن بهتر نیست؟ A: از راهنماییتون متشکرم. M: اگر منم هم تندی می کردم، آخاله می شدیم؟ A: درسیاست گاهی خیر!!! M: دوستتان دارم خیلی زیاد A: در سیاست بنده طرفدار خشم و نعره حیدری هستم!!! در واقع ابوذر وار نه سلمان وار!!! M: رحماء بینهم کجا می ره؟ نه شما ابوذرید و نه دکتر روحانی عثمان A: من کی گفتم ابوذرم!!! M: ما همه برادر دینی و دوست هستیم. A: شما به نظر زود قضاوت میکنید آخاله!!! M: این گونه تصور داشتن نسبت به همدیگر خیلی بده. A: من کم تقوام شما به بزرگواری خودتون حلال بفرمایید M: من اگر بگویم شما دوست منید و با محبت باهاتون حرف بزنم حرفم ممکن است تأثیر داشته باشه اما اگر بگویم تو عثمانی و من ابوذر فقط نفرت ایجاد می کنه. A: من اینگونه نگفتم عزیز. من گفتم ابوذر وار!!! M: اگر اساء ادبی کردم پوزش می خواهم در پناه خدا موفق باشید A: خواهش می کنم
التماس دعا |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(سه شنبه 93 فروردین 12 ساعت 8:40 عصر) |
آنچه اینک می آید، نامه یکی از دانشجویان سابق است که در زمینه پاره ای از رسوم جدید نظیر رسوم مربوط به «نهم ربیع الاول» موسوم به «عید الزهراء» پرسش هایی را مطرح کرده است و پاسخی که من به اجمال به آن داده ام.
متن نامه بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی استاد، بسیار خوشحالم که همچنان توفیق استفاده از محضر شما، هرچند از راه دور دست می دهد و بحمدالله امکان استفاده از مطالب پربار نوشته شده توسط شما چه از طریق ایمیل یا وبلاگ ها را دارا هستم. هرچند گاهی آرزو می کنم ای کاش تسلیم شرایط نمی شدید و همچنان همانند حدود دو سال پیش مطالب و مباحثی را که برای دانشجویانتان ارسال می نمودید، ادامه می دادید. منظورم متونی است که مربوط به برخی موضوعات بحث برانگیز و به اصطلاح شبهات بود؛ همان ها که مدتی باعث تعطیلی گروه قرآن دانشجو شده بود. اما به هرحال هرطور شما تصمیم بگیرید، می پذیریم؛ چرا که به حسن درایت و عاقبت اندیشی شما اعتماد و اطمینان داریم. استاد گرامی، آنچه بهانه ای بود برای نگاشتن این نامه به شما، چنین بود که گاهی اوقات به مناسبت های مختلف به ایمیل یا سایت های شما مراجعه می کنم و امید دارم که مطالب خواندنی بیابم و موضع و نظر شما را راجع به برخی مباحث روز بدانم، در حالی که بسیاری از بزرگان دینی ما دراغلب موارد همچنان در خواب و سکوت به سر می برند، جز معدودی همچون شما. متاسفانه گاهی دست خالی می مانم که می دانم حتماً از پرکاری شما در فضای علمی ناشی می شود و یا شاید برخی مصالح دیگر. خیلی مایلم خودم ارتباط برقرار کنم و سئوالات و مشکلات فکری در زمینه های اعتقادی و قرآنی و روایات را بپرسم. اما باز هم گرفتاری های خودم فرصتی باقی نمی گذارد. موضوعی که اکنون به مناسبت زمانی باعث مشغولیت فکری بنده شده است، مجالس جشنی است که در سال های اخیر توسط برخی از شیعیان در روز نهم ربیع برگزار می شود، به مناسبت تاج گذاری امام زمان(عج)! با توجه به وظایف تبلیغی که برعهده داریم، تا کنون در حوزه مسئولیت خود چنین مراسمی برگزار نکردیم و برای شرکت در آن نیز تمایل نشان ندادیم. سال قبل بنده در جمع عده ای از خانم ها، که معمولا استعداد و آمادگی فوق العاده ای برای برگزاری و شرکت در چنین مجالسی دارند، مطالبی را که به ذهنم رسیده بود و ضروری می دیدم، بیان کردم. از آنجا که در مجامع و رسانه های علمی و مذهبی موضع گیری ندیده ام، خواستم بدانم آیا از نظر شما ایرادی در دیدگاه بنده وجود دارد و آیا خود شما نظر خاصی دارید یا نه؟ از نظر من وجود چنین مناسبتی یکی از نمونه های آشکار بدعت در دین و مذهب است و معلوم نیست از کی و چه زمانی و توسط چه کسی چنین روز متبرکی در تقویم شیعه وارد شده است و آیا نام گذاری تاج گذاری برای آخرین امام از ائمه بزرگوار به جای روز آغاز امامت و ولایت وجهه مناسبی دارد؟ در حالی که این اصطلاح برای شاهان و سلاطینی که به زور و به شکل موروثی حکومت را در دست می گرفتند، استفاده می شد؟ از اینها گذشته آیا با چنین منطقی که در این روز امامت امام مهدی علیه سلام آغاز می شود، پس باید جشن بگیریم، می توانیم برای بقیه ائمه هم فردای روز شهادت پدرشان جشن امامت برگزار کنیم. برخی که ادعای ارادت خالصانه و بیش از دیگران نسبت به ائمه دارند و خود پایه گذار بدعت ها ی فراوانی برای نشان دادن این اعتقاداتشان می باشند و می خواهند بگویند که ما بی فکر و منطق و مطالعه نیستیم، استدلال می کنند که این جشن خاص امام زمان(عج) است؛ چون ایشان امام عصر ما هستند و ولی غایب ما می باشند! در پاسخ باید گفت: اگر این استدلال صحیح است و این امر بدعت و خرافات نیست، باید دید آیا در تاریخ چنین چیزی وجود داشته که مثلاً فردای روز شهادت امام موسی کاظم(ع) شیعیان راستین و آنان که با امام رضا(ع) بیعت کرده اند. همان ها که دیشب پیکر مطهر پدرش را به خاک سپرده و به حضرتش تسلیت گفته اند و عزا گرفته اند، امروز مجلس جشنی به مناسبت آغاز امامت ایشان برپا کنند؟ و حتی سال های بعد هم تا زمان شهادت ایشان در چنین روزی، یعنی فردای روز شهادت امام هفتم و یا دیگر ائمه را روز مبارک و عید قرار دهند؟ البته من مطالعه نکرده ام و نمی دانم که برگزاری مراسمات جشن به مناسبت میلاد ائمه علیهم السلام که امروز در میان ما شیعیان حداقل ایرانی بسیاری رواج دارد در تاریخ زندگانی خود آن بزگواران نیز سابقه ای دارد یا نه؟ گرچه این موضوع مورد نظر بنده نیست، حداقل حالا. در این میان برخی عوام هم تبلیغات و زیر نویس های صداو سیما در این روز (سال های اخیر) را دلیل موجهی برای صحت چنین مناسبتی می دانند!!! می دانم که وجود چنین بدعت ها و انحرافات در جامعه شیعی و علوی ما نه تازگی دارد و نه تمامی! اما می خواهم بدانم آیا ما هم می توانیم مثل دیگران سکوت کنیم و فقط ناظر و حتی به صورت ضمنی تایید کننده باشیم؟ برخی شاید از سر دلسوزی می گویند: صحبت های شما صحیح است، اما در جمع مردم نگویید، ما هم نمی گوییم. چون اینها حتی اگر بدعت باشد، ضرری ندارد و حداقل باعث بلند کردن مردم مذهبی سنتی از پای ماهواره ها یا مجالس غیبت و گناه و حضور در اماکن مذهبی و در جمع برادران دینی و ذکر ائمه اطهار(ع) می شود. حالا بهانه هرچه می خواهد باشد! و جای تأسف است که تأثیر رواج و رونق این مراسمات در سال های آخر در شناخت اولیای دین و مذهب و سیره و روش آن بزرگواران در میان مردم و حتی خود ما، تقریبا صفر بوده است و در عمل شاهد دور شدن مسلمانان از دین واقعی در زمینه های گوناگون و حداکثر مشغول شدن به همین ظواهر هستیم. علاوه بر این در پاسخ به بزرگواران اخیر باید گفت چطور ضرری ندارد، در حالی که می توانیم از این فرصت ها برای آموزش معارف حقیقی دینی بهره بگیریم. مگر خدای نکرده ظرفیت دین اسلام و سیره پیامبر(ص) و ائمه (ع) تمام شده است و دیگر همه را از بر شده ایم که حال برای خالی نبودن عریضه به چنین چیزهایی متوسل شویم. از این گذشته آیا وهن مذهب حقه تشیع و حتی دین اسلام و فراهم کردن زمینه های مسخره کردن و ایراد گرفتن و شبهه پراکنی ها کم ضرریست؟ آن هم در حالی که در عصری قرار داریم که از همه جوانب در معرض دشمنی ها و مخالفت ها قرار داریم. بماند که در همین فضا برای ارائه مباحث علمی و دقیق و پژوهشگرانه دینی و قرآنی و فقهی و سیاسی چه موانعی که ایجاد نمی کنند! قصد نداشتم سخن را این قدر به درازا بکشانم. اما نکته ای در ذهنم مانده است و آن اینکه حدس بنده این است که تولد چنین مناسبتی و برگزاری چنین جشنی تنها بهانه ای بوده است برای برگزاری جشن دیگر در همین روز! همان جشنی که نام آن را هم اخیراً معلوم نیست به چه استدلالی به «عید الزهراء» تغییر داده اند. شاید برخی صحبت ها و موضع گیری ها هرچند اندک و کم اثر از سوی برخی از علما و مراجع مبنی بر منع شیعیان از لعن خلفا در مجامع عمومی و حفظ وحدت و... باعث شده است که آنهایی که نمی خواهند به هیچ عنوان ثواب چنین عبادتی را از دست دهند با عنوان اینکه مؤمن باید زرنگ باشد، درصدد اجتماع و برگزاری جشن و مولودی با عناوین دیگر برآیند. البته اذعان می دارند که همین علما این حرفها را در رسانه و جمع عامه گفته اند در حالی که همه علما و مراجع قم چنین مجالسی را به صورت خصوصی تأیید و یا حتی در آن شرکت می کنند! خداوندا اگر صحت ندارند و براحتی به بالاترین مقامات دینی تهمت وارد می کنند، خودت از سر تقصیراتشان بگذر و هدایتشان کن. الله اعلم. در آخر باید بگویم اگر حدس بنده درست باشد، حق دارم که بارها بسیار بیش از آنکه در شنیدن روضه و مصائب ائمه و حضرت زهرا(س) اشک بریزیم، در مشاهده مظلومیت آن بزرگواران در زمان حاضر و در میان جامعه شیعیان و حکومت علوی گریسته ام. چه راحت از نام و مقام آن بزرگواران استفاده می کنیم تا فقط بهانه ای داشته باشیم برای توجیه و تایید نظرات بی منطق و بدعت های بی اساس. چنانکه در ایام محرم امسال نیز مظلومیت امام حسین(ع) را با تمام وجود در حال حاضر و در جمع دوستدارانش درک کرده ام و از خودم خجالت کشیدم که هنوز هم نمی توانیم قدمی برای امامان معصوممان و در راه آیینی که آن حضرات جان خود را برسر آن گذاشته اند، برداریم و به راحتی ندای یا لیتنا کنا معک هم سر می دهیم! استاد، واقعا معذرت می خواهم که وقتتان را گرفتم، اما اگر لطف کنید و فقط پاسخ دهید که کدام قسمت از صحبت های بنده را تایید می کنید، مثل همیشه دعاگویتان خواهم بود.
و من الله التوفیق پاسخ نامه به نام خدا و با سلام من تمایل داشتم پاسخ نامه شما را همراه با مستندات قرآنی و حدیثی می دادم؛ اما به علت ضیق وقت به اجمال چند نکته را ذیل عناوین ذیل بیان می کنم:
1. بدعت در دین بدعت عبارت از رسمی مذهبی است که در میان رسوم منصوص مذهبی سابقه ای ندارد. به پدید آوردن چنین رسمی بدعت گذاری گویند و در روایات معصومین(ع) از آن نهی شده است. حداقل ضرر پدید آوردن چنین رسم هایی این است که بار تکالیف مذهبی و دینی را بر مکلفان سنگین می کند؛ طوری که موجب گریزان شدن مردم از دین و مذهب می شود. گاهی کثرت این رسوم چنان بر زندگی ما سایه افکن می شود که ما را از انجام وظایف واجب دینی نیز باز می دارد و امور زندگانی امان را مختل می سازد و چون کلافی سر در گم می کند. این در حالی است که ما اگر در شرایطی قدرت انجام تکالیف دینی را هم نداشته باشیم، حتی از انجام واجبات آنها معاف هستیم و انجام مستحبات آنها هم به حال و تمایل داشتن ما منوط شده است. دین اسلام دینی آسان و سهل معرفی شده و سخت گیری و سخت سازی تکالیف دینی از بدعت های ادیان سابق به شمار آمده و مورد مذمت قرار گرفته است. برخی برگزاری رسم هایی را که در دین و مذهب سابقه ندارد، اگر به عنوان دین و مذهب نباشد، بی اشکال دانسته اند؛ اما بعید بتوان رسم هایی را که ما درباره پیشوایان دینی و مذهبی برگزار می کنیم، غیر دینی نامید. به این ترتیب، باید گفت: چنین رسمی هایی که مستند شرعی ندارد، مصداق بدعت است و ضروری است، از آنها اجتناب شود.
2. لعن و توهین به خلفاء اظهار لعن و نفرت و القاب زشت درباره ظالمان یک امر فطری و طبیعی است و در قرآن شواهد فراوانی دارد. منتها نباید لعن فرستادن و توهین به ظالمان باعث آزردن افراد غافل بشود و یا موجب بشود، مفاسدی مثل قتل و تفرقه میان مسلمانان و نظایر آنها به وجود بیاید. در این صورت لعن و توهین ظالمان هم جایز نخواهد بود. در قرآن آمده است که اگر توهین به مقدسات بت پرستان موجب شود که آنان نیز به مقدسات ما توهین کنند، هرگز جایز نیست.
3. احیای اسم و رسم ائمه(ع) زنده نگه داشتن اسم و رسم اولیای الهی امری ممدوح و شایسته است. اسمشان هم که زنده نگه داشته شود، زمینه ای برای زنده شدن رسمشان خواهد بود. منتها گاهی اسم اولیاء را زنده نگه می داریم؛ اما رسمشان را به فراموشی می سپاریم و بلکه گاهی رسم خود را به اسم ایشان می بندیم. حال آن که هیچ توصیه و رهنمودی از آنان در زمینه آن رسم به ما نرسیده است؛ بلکه گاهی آن رسم با عمومات شرعی سازگاری ندارد. بی تردید چنین رسم هایی نه تنها قابل انتساب به اولیای الهی نیست؛ بلکه باید آنها را بدعت دانست و از برگزاری آنها پرهیز نمود. ارادتمند شما لینک مرتبط: نظر رهبر انقلاب درباره خرافات مربوط به 9 ربیعالاول |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(دوشنبه 91 بهمن 2 ساعت 6:57 صبح) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
29 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |