محمد مطهری کد خبر: 226016تاریخ انتشار: 23 بهمن 1390 - 10:09 شهید مطهری از یکی از دوستان اندیشمند خود خواسته بود، زمینهای فراهم کند تا بتواند به دیدار مهمترین متفکران مارکسیسم در کشور رفته و با آنان به بحث و گفتوگو بپردازد. این دوست استاد، در یکی از این دیدارها با منظرهای دیدنی روبهرو شده بود: شهید مطهری با آن متفکر ملحد، در حالی که سگش هم کنارش بود، ساعتها در یک پارک قدم زده و با یکدیگر بحث و گفتوگو میکردند. اگر خبری با نام «مرتضی مطهری در کنار یک ملحد معروف و سگش + عکس» در روزگار پیش از انقلاب منتشر میشد، فضای جامعه به گونهای بود که بیشتر افراد، غرض از چنین کاری را درک کرده و آن را افتخاری برای یک روحانی میدانستند؛ اما جامعه امروز چطور؟ متأسفانه کلمه «ملاقات» در ادبیات سیاست زده کنونی، معنای تأیید و وابستگی و گاهی تسلیم و دلدادگی به خود گرفته است. حتی در مجالس ختم، برخی شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسی هر لحظه رصد میکنند که مبادا فردی «مسألهدار» در کنار آنان بنشیند و انتشار عکسی از این کنار هم نشستن «مسأله ساز» شود؛ یعنی نه تنها ارتباط و گفتوگو بلکه گاهی نشستن اتفاقی چند دقیقهای در کنار یک فرد هم واژههایی نظیر «ساده اندیشی»، «تأثیر پذیری» و «همسویی» را به دنبال دارد. برخی مراکز حوزوی و غیرحوزوی افتخارشان این است که هیچ روشنفکری تا کنون نتوانسته از نگهبانی آنها گذر کند و از سوی دیگر، برخی روشنفکران و دگراندیشان نیز از ارتباط نداشتن با «جنس آخوند!» به خود میبالند. عدهای از دو طرف نیز که به فواید این گفتوگوها آگاهند، در جو سیاست زده کنونی به دلیل شلوغ بازیهای بعدی عطای آن را به لقایش میبخشند. نتیجه این میشود که افراد فرهیخته و دانش پژوه جامعه از بسیاری دیدارهای و گفتوگوهای سودمند محروم شده و هر کس خود را محدود به دیدار با همفکران خود میکند. افراطی با دوستان افراطیاش خوش است و تفریطی با دوستان تفریطی اش. کسی هم که چند مورد موضع اعتدالی داشته، خود و دوستانش را صراط مستقیم در همه امور دانسته و افراد نوعا توسط اطرافیان و دوستان خود تأیید شده و خود را معتدل میپندارند. هر وقت هم سخن از دیدار یا مواجهه با منتقد یا مخالف فکری میشود، راهکار را مناظره در جمع میبینند که هدف اصلی از آن، بیشتر اثبات خود و نفی دیگری است. در چنین شرایطی، جامعه از ثمرات بی شمار گفتوگوهای صمیمانه و رو در رو ـ که رسوا شدن اختلاف افکنان از آن جمله است ـ دور مانده و در نتیجه عرصه به دست افراد کم سواد و غوغاگر میافتد. این گونه است که بدخواهان به راحتی از یک متفکر سنتی حوزوی در ذهن برخی دانشجویان یک موجود بی منطق و خشن، و از هر روشنفکری در ذهن برخی طلاب، فردی وابسته و بی دین و بلکه ضد دین میسازند. شهید مطهری، کتاب «دو قرن سکوت» مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب را به شدت مورد انتقاد قرار داد، اما چون مرز انتقاد و نیز رسم دوستی را میشناخت، رابطه دوستانه اش با دکتر زرین کوب را چنان نگه داشته که وقتی کتاب ننگین «بیست و سه سال» منتشر شد، چنین تشخیص داد که پاسخ این کتاب را اگر افراد غیر روحانی بدهند کارسازتر است و برای همین، از سه دانشمند دانشگاهی از جمله دکتر زرین کوب خواست که نقدی بر آن بنویسند و وی نیز با طیب خاطر پذیرفت (متأسفانه بخش بیشتر دست نوشته این کتاب ناپدید شد). پرسش مهم در اینجا این است، با توجه به اینکه «تهمت نیوز»ها ـ که از گروههای گوناگون فکری هستند ـ حتی گفتوگوی علمی با منتقدان را برنمیتابند، واقعا چه راهی برای حل این معضل هست؟ در شرایطی که به محض آنکه یک مرکز متعهد حوزوی یا غیرحوزوی بخواهد جلسه گفتوگوی نقادانه با یک روشنفکر بگذارد، مدیر آن به دهها اتهام از غربزدگی و غیره مزین میشود، چاره چیست؟ در فضایی که بسیاری روحانیون حاضر نیستند، حتی برای پاسخ به پرسشهای شرعی، به کسی که بیست سال پیش زیر نامه مسأله داری را امضا کرده یا جوانی که به خاطر مسألهای سیاسی، چند شبی را در زندان گذرانده، وقت دیدار بدهند چه باید کرد؟ گویا، یک راهکار مناسب، سامان دادن حرکتی جمعی است به این نحو که همه عالمان حوزوی و دانشگاهی و مراکز علمی از سنتی و روشنفکر که درست یا نادرست، ادعای فهم درست اسلام را دارند، در یک حرکت هماهنگ، یک زمان مشترک و معین در ماه را «روز گفتوگو با منتقدان فکری» قرار دهند و دربها را به روی آنان بگشایند. تا زمانی که «کنار هم نشینی» مشکل ساز تلقی شود، زمینهای برای رشد کرسیهای آزاداندیشی فراهم نمیشود، همچنان که بی هزینه کردن ارتباط و گفتوگوهای علمی با منتقدان و مخالفان، پیش شرط هر گونه اقدام در راه وحدت حوزه و دانشگاه است. تحقق این امر با یک حرکت جمعی که زشتی خیالی ملاقات با منتقد یا مخالف را میزداید، ممکن است. البته گفتوگو با منتقد و مخالف ـ بر خلاف تصور برخی ـ ملازم با نسبی بودن حقیقت، عدم قاطعیت در برخورد با معاندان در آنجا که اسلام تجویز کرده و یا انفعال، وادادگی و عقب نشینی از مواضع فکری خود نیست. استثنا شدن موارد نادری در شرع مانند منع همنشینی با بدعتگزاران در شرایط خاص را نباید از نظر دور داشت. روشن است که مانند بسیاری امور دیگر، گفتوگو نیز در مواردی ممکن است تنها در ظاهر به شکل دیدار و گفتگو باشد، ولی اغراض دیگری را دنبال کند. در عین حال، هرگز به خاطر سوءاستفاده عدهای اندک، نباید جامعه را از چنین نعمت بزرگی محروم کرد و همه ملاقاتها را با نگاه بدبینی نگریست. این مانند آن است که چون در مواردی مأموران قلابی از لباس پلیس سوءاستفاده کرده اند، مردم به همه پلیسها به دید تردید بنگرند و یا پلیس از استفاده از یونیفورم منع شود. آیا اسلام به ما میگوید، فرد غیرمغرضی را که نسبت به اعتقادات یا عملکرد ما انتقاد داشته و متفاوت از ما میاندیشد، بایکوت کنیم تا هر روز در موضع مخالفش تندتر شود؟ تجربه نشان داده است، با برخوردهایی از این دست، فرزندان چنین افرادی که بی مهری به پدر یا مادر خود را لمس کرده اند، غالبا نه یک منتقد، که یک مخالف جدی از آب درمیآیند. این برخوردهاست که دشمنان را خوشحال میکند و برای همین، دشمن چه بسا برای رسیدن به این هدف تلاش کند با ابراز خوشحالی تصنعی از دیدار یک فرد با منتقدان، این تصور را برای ما درست کند که این گفتوگوها به نفع دشمن است، چون باعث شادی او شده است و با این ترفند ساده، رفتار ما را به دلخواه مدیریت کند و میکند. شهید مطهری با روشنفکرانی که بعضا منتقد جدی اساس روحانیت بوده و همسران برخی از آنان بی حجاب بودند، در عین حفظ صلابت و سلامت فکری، دوستی و ارتباط علمی مستمر داشت. ما چه کرده ایم؟ آیا نباید هرگز با منتقدان خود روبهرو شویم؟ آیا ملاقات کنندگان با ما تنها باید از مریدان یا همفکران ما باشند؟ آیا جز یک اراده و حرکت جمعی میتواند به این برداشتهای کودکانه که «الف» در کنار «ب» نشست، پس از نظر فکری و عقیدتی از یک طایفهاند پایان دهد؟ |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(چهارشنبه 90 اسفند 3 ساعت 10:44 صبح) |
ما ضمن پست قبلی که «عاشقی اساس وحدت امت اسلامی» نام داشت، ذیل یک عنوان فرعی به نام «منافات عاشقی با تکفیر» آوردیم که: متأسفانه در هر دو مذهب شیعه و سنی تندروانی وجود دارند که به آسانی کسانی را که برداشتی متفاوت از برداشت آنان از دین و آیات و روایات دارند، به کفر و بدعت متهم می کنند. این در حالی است که در قرآن آمده است: حتی اگر کسی یک سلام اسلامی کرد، به او نگویید، مسلمان نیستی.« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا(سوره نساء، آیه 64)؛ ای مؤمنان هرگاه به جهاد در راه خدا رفتید، بررسی کنید. همین طور بدون بررسی کسی را که به شما سلام می کند، نگویید: تو مؤمن نیستی تا به این وسیله به مطامع دنیوی خود برسید.» باید اختلاف نظرها را تا جایی که به انکار اصول دین نیانجامیده است، پذیرفت و کسی را از جرگه مسلمانی خارج نکرد. بسان مجتهدان که در عین اختلاف نظر و فتوا یکدیگر را به کفر و بدعت و خروج از دین متهم نمی کنند. در پی آن برخی با استناد به برخی از روایاتی که نوعاً از غالیان شیعه نقل شده است، تا آنجا پیش رفتند که علاوه بر این که ابوبکر و عمر را کافر به شمار آوردند، پیروان آن دو - یعنی اهل سنت - را نیز کافر به حساب آوردند و حتی شیعیانی را که آن دو را مسلمان محسوب می کنند، کافر خواندند. نمونه آن روایت ذیل است که عین متن ترجمه شده آن را به همان صورت کنایه آمیزش که در یکی از وبلاگ ها آمده، نقل می کنم:
در کافی ج1 ص374 روایت شده حضرت صادق(ع) فرمود سه نفر در قیامت مورد عنایت خدا قرار نمی گیرند و خداوند آنها را پاک نمی کند و عذاب دردناکی خواهند داشت یکی کسی که ادعای امامت و پیشوایی از جانب خدا بکند در حالی که منصوب خدا نباشد دوم کسی که امام منصوب از جانب خداوند را انکار کند و سوم کسی که معتقد باشد آن دو نفر، بهره ای از اسلام دارند! (مشابه این روایت در خصال صدوق و بحارالانوار هم هست) در کامنت ها متن کامل این گونه مطالب و برخی از مطالب مربوط دیگر آورده می شود. مراجعه فرمایید. گفتنی است که غالیان شیعه کسانی بودند که درباره ائمه(ع) گزافه گویی کردند و حتی آنان را به حد الوهیت رساندند و ادعا کردند که اصل و تمام اسلام ولایت ائمه است و با داشتن ولایت ائمه حاجتی به انجام واجبات و ترک محرمات نیست. اینان تمام آیاتی را جنبه مثبت داشت، بر ائمه(ع) تطبیق کردند و تمام آیاتی را جنبه منفی داشت، بر خلفاء نظیر ابوبکر و عمر انطباق دادند. اینان دل ائمه را خون کردند و بسیاری مشکلات را برای ائمه پدید آوردند تا آنجا که ائمه آنان را لعن کردند. بسیاری از ما در عین حالی که غالیان را لعن می کنیم و از آنان بیزاری می جوییم؛ اما باورها و رفتارهای آنان را مدح می کنیم و به آنها پایبندی نشان می دهیم. من در اینجا بیش از این سخن نمی گویم و به نقل سؤال و پاسخی که میان موسی جارالله یکی از علمای سنی و سید شرف الدین یکی از علمای شیعه صورت گرفته، بسنده می کنم: موسی جارالله: کتاب های شیعه تصریح کرده اند به این که همه فرقه های اسلامی کافر و ملعون و مخلد در آتش اند، مگر شیعه. پاسخ سید شرف الدین: من به خدا پناه می برم از تکفیر مسلمانان و از خدا کمک می خواهم بر ضد متعدی و گناهکار و مسخره گری که به سخن چینی می پردازد. چگونه بر شیعه جایز باشد، کسانی را تکفیر کند که اهل شهادتین و نماز و روزه و زکات و حج و ایمان به روز بازپسین اند؟ و پیشوایشان امام صادق(ع) طبق نقل سفیان بن سمط فرموده است: « الإسلام هو الظاهر الذی علیه الناس ، شهادة أن لا إله إلا الله ، وأن محمدا رسول الله صلى الله علیه وآله وأقام الصلاة ، وإیتاء الزکاة ، وحج البیت ، وصیام شهر رمضان؛ اسلام عبارت است از همان امور ظاهری است که مردم بر آن هستند؛ یعنی گواهی دادن به این که خدایی جز خدای یکتا نیست و این که محمد(ص) از سوی خدا فرستاده شده و نماز به پا داشتن و زکات دادن و زیارت خانه خدا به جا آوردن و روزه ماه رمضان گرفتن» و امام باقر(ع) طبق نقل سماعه فرموده است: « الإسلام شهادة أن لا إله إلا الله ، والتصدیق برسول الله صلى الله علیه وآله وبه حقنت الدماء ، وعلیه جرت المناکح والمواریث؛ اسلام گواهی دادن به این است که خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد(ص) از سوی خدا فرستاده شده است. با این خونش محفوظ می گردد و می تواند با مسلمانان ازدواج کند و از آنان ارث ببرد. و نیز فرمود:« والاسلام ما ظهر من قول أو فعل، وهو الذی علیه جماعة الناس من الفرق کلها ، وبه حقنت الدماء ، وعلیه جرت المواریث وجاز النکاح.... ؛ اسلام عبارت است از قول و فعل و آنچه که جمع مسلمانان اعم از همه فرقه ها بر آن هستند. با آن خونش محفوظ می گردد و می تواند با مسلمانان ازدواج کند و از آنان ارث ببرد.... متون انمه ما در این زمینه در حد تواتر است و اجماع شیعه بر این عقیده است و اگر در برخی از کتاب های شیعه چیزی در زمینه تکفیر مخالفان باشد، مراد از تکفیر در آنها به معنای حقیقی نیست؛ بلکه مراد بزرگ و درشت شمردن مخالفت با ائمه اهل بیت است؛ چنان که در کتاب های صحیح (اهل سنت) در زمینه کافر بودن تارک نماز و جنگ کننده با مسلمان و تهمت زدن به نسب و برده فراری و نوحه سرایی بر مردگان آمده است....(أجوبة مسائل جار الله - السید شرف الدین ص 47_48) موسی جار الله: در بسیاری از ابواب کتاب های شیعه در ذیل آیاتی آمده است که ابوبکر و عمر و پیروان آن دو کافرند و این آیات متجاوز از صد مورد است.... پاسخ سید شرف الدین: ما از این روایاتی که درباره کافر بودن ابوبکر و عمر نقل شده است، برائت می جوییم و این آفت در خصوص این روایات از سوی برخی از غالیان راه یافته است.... هرکه آیات قرآن را در زمینه منافقان تدبر کند، ملاحظه می کند که خداوند منافقان را با کافران یکی به حساب نیاورده و حتی منافقانی را که رسول خدا(ص) را آزردند و سعی در خاموش کردن نور الهی داشتند، کافر نشمرده است و حتی باب رحمتش را به روی آنان گشوده است؛ آنجا که فرمود: «ویعذب المنافقین إن شاء أو یتوب علیهم إن الله کان غفورا رحیما؛ یعنی اگر خدا خواهد منافقان را عذاب می کند یا از آنان در می گذرد؛ زیرا که خدا آمرزنده و مهربان است (أجوبة مسائل جار الله - السید شرف الدین ص 76 _87 با مختصری حذف و تلخیص) |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(جمعه 86 فروردین 24 ساعت 8:46 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
18 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |