من زمانی حدیثی را از امام رضا(ع) یافتم، مبنی بر این که از اخلاق انبیاء کثرة الطروقة (بسیار آمیزش) است (وسائل الشیعة، 20/103)، این سئوال برایم پیش آمد که مگر انبیاء شهوت ران بودند که بسیار آمیزش می کردند. آنگاه پیش خود می گفتم، شاید چنین حدیثی جعلی باشد؛ اما وقتی دریافتم، کثرت آمیزش به تنفر از آن کشیده می شود، حکمت این حدیث را دریافتم. تصور می کنم، انبیاء مثل سایر افراد بشر بودند و از همان قوا و شهوات طبیعی که همه افراد بشر دارند، برخوردار بودند. اما در عین حال، نمی خواستند، این قوا و شهوات مانع عبادت و عشق الهی اشان بشود. اگر نیازها و شهوات دنیوی قطره قطره و در فواصل طولانی جواب داده شود، اشباع نمی شوند و همچنان آن شهوات و نیازها هست؛ اما اگر پی در پی و مکرر شود، به حد اشباع می رسد و افزون بر آن زدگی و تنفر ایجاد می کند. به همین رو، ظاهراً انبیاء برای کشتن شهوات و لذات دنیوی، آنها را به حد اشباع می رساندند که دیگر مانعی برای عبادت و عشق الهی اشان نباشد. لذات و عشق های دنیوی این گونه است که وقتی مکرر شود، از بین می رود. روزی از نزد یکی از همسایگان گذر می کردم، پرسید: می گویند: در بهشت عسل است. مگر آدم چقدر می تواند عسل بخورد؟ آدم اگر برایش یکبار و دو بار عسل بیاورند، می خورد؛ اما اگر بار سوم بخواهند برایش عسل بیاورند، خواهد گفت: مرگ را بیار و عسل را نیار. آری او تصور کرده بود، عسل های بهشتی هم مثل عسل های دنیوی است که پس از یکی دو بار خوردن زدگی به بار بیاورد. عشق و لذت عبادت خدا مثل عسل بهشتی است. هرچه هم مکرر شود، سیری و زدگی نمی آورد. بلکه میل و هوس را می افزاید. البته عبادتی منظور است که صرف خم و راست شدن و بر زبان راندن یک سری الفاظ خشک و بی روح نباشد؛ بلکه عبادتی منظور است که بسان گفتگوی یک عاشق دورمانده از معشوقش باشد که پس از هجران بسیار به معشوقش رسیده و با او سخن می گوید. سراسر وجودش عشق و تپیدن قلب و ریختن اشک است. چنین عبادتی هرچه افزون تر شود، بیش تر میل به عبادت پیدا می شود. من مکرر این عشق فزاینده را به افزایش تشنگی حاصل از نوشیدن آب شور تشبیه می کنم که هرچه بیش تر نوشیده شود، بیش تر تشنگی می آفریند. *** یکی از دوستان پس از نگارش این پست سخن ذیل را در نقد نوشته است: این استدلال غیر منطقی و عقلانی است . چرا که انبیا این نیاز رو برای برهم زدن قاعده نظام تکوینی با تکرارش از بین نمیبردند. چرا که در احادیث نبوی عشق به همسر و خوابیدن با او مورد توجه بوده است . بهتر است در استدلال هایمان کمی باندیشیم و اجتهاد نکنیم. من نیز نکات را در پاسخ بیان کرده ام:
1. این که یک استدلال آیا منطقی و عقلانی هست یا نه، معیار می خواهد و به اذواق افراد نمی تواند متکی باشد. به نظر می رسد، استدلالی منطقی و عقلانی است که هم ماده استدلال معتبر باشد و هم صورت آن. باید این دوستمان مشخص می کرد، اشکال استدلال در کجاست. آیا در صورت استدلال است یا ماده آن؟ این که هر نیاز مادی و حیوانی وقتی مکرر و پی در پی جواب داده شود، اشباع و زدگی حاصل می گردد، امری بدیهی است. نیز این که یکی از نیازهای مادی و حیوانی نیاز جنسی است، باز امری بدیهی است. این که نتیجه آن این باشد که پس نیاز جنسی با آمیزش مکرر و پی در پی زدگی و تنفر پدید می آورد، نیز کاملاً با دو مقدمه ملازمه منطقی دارد و یک قیاس منطقی را تشکیل می دهد. بنابراین استدلال منطقی است. نیز این که انبیاء نیز در چنین نیازی و نتایج مترتب بر آن با سایر بشر یکسان اند، صریح قرآن است که فرمودند: انا بشر مثلکم. نیز این که برآوردن نیاز جنسی و اشباع آن مانع از هوس رانی می شود و آدمی را برای عبادت خدا مهیا می کند، روشن و مطابق آیات و روایات است. در قرآن آمده است: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ(بقره، 187)؛ در شب روزه آمیزش با زنانتان حلال شده است. آنان لباس شما و شما لباس آنان هستید. 2. مقام بحث علمی مقام استدلال است؛ نه توصیه اخلاقی. قاطی کردن بحث علمی با احساسات و از مقام بالا به پایین امر به اندیشیدن کردن موجب تباهی بحث علمی می شود. 3. اجتهاد به معنای تلاش برای استنتاج از متون دینی هرگز مذموم نیست. نهایت این است که ممکن است، کسی در اجتهادش مصاب نباشد و به حق اصابت نکند؛ اما همچنان به تصریح روایت مأجور است. آنچه که مذموم است، تفسیر بدون شاهد و دلیل معتبر است. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(شنبه 89 آذر 27 ساعت 6:54 صبح) |
قالیباف در سایتش از مواجه خود با اسوه از عشق خالص نوشته است. من دریغم آمد، از آن به بی تفاوتی بگذرم. مناسب دیدیم آن را در اینجا هم بیاورم. خیلی هنر می خواهد که کسی مثل این شخصی باشد که گزارشش در ذیل می آید: هفته قبل مراسم افتتاح خط جدید اتوبوس های تندرو بود. بعد از مراسم افتتاح با چند نفر از دوستان شهرداری سوار یکی از اتوبوس ها شدیم تا درکنارمردم یک بار کل خط را بازدید کنیم. در یکی از ایستگاهها پیرمردی هفتاد و چند ساله سوار اتوبوس شد.اتفاقاً در کنارم نشست و در کمال تعجب دیدم برخلاف دیگر مسافران به سلامی بسنده کرد. اول احساس کردم که من را نشناخته است.خوشحال شدم. فرصت را مناسب دیدم تا بتوانم بعداز مدت ها بدون غل و غش و تعارفات و چند رنگی هایی زمانه، با او به صحبت بنشینم و از خلوص اش بهره ببرم.
سئوال کردم: پدر جان چه کاره ای؟
گفت : حمالم!
از صراحت لهجه اش جا خوردم! ادامه داد : در بازار با گاری بار جابجا می کنم.
گفتم : اوضاعت خوب است؟ راضی هستی؟
گفت : شکر خدا راضیم. روزی ده، پانزده هزار تومان درآمد دارم.
دیگر سر صحبت باز شده بود. در میان صحبت چند نفری آمدند و نامه دادند. احساس کردم به این مصاحبت نیاز دارم و دارد از دستم می رود. هرچه با پیرمرد بیشتر صحبت می کردم به اخلاصش بیشتر پی می بردم.همسرش 2، 3 ماه پیش فوت کرده بود و حالا تنهاست.
چند نفر از دوستان شهرداری که در کنارم بودند؛ با خنده گفتند: این پیرمرد حتماً نمی داند پیش چه کسی نشسته است؟ و گرنه درخواستی مطرح می کرد.
نگاهش کردم. از صحبت هایش فهمیده بودم که من را شناخته است، دیدم لبخندی از سر آرامش و رضایت و یا به طعنه به آنها زد و سرش را پایین انداخت. محترمانه گفتم اگر درخواستی دارد مطرح کند.
گفت : من از زندگیم خیلی راضیم، روزی ما هم دست خداست. تا به حال بیشتر از آنکه فکر می کردم خدا به من لطف کرده. احتیاجی هم ندارم.
واقعاً به حال او غبطه خوردم.
دوباره افرادی که متوجه صحبت های او نبودند زمزمه می کردند که این پیرمرد حواس پرتی است، نکند یادش برود که کجا پیاده شود. خیلی وقت است اینجا نشسته است.
نمی دانم! شاید وجود آن پیرمرد جلوی حرفها و کارهای آنها را گرفته بود و یا اذیتشان می کرد.
ناگهان پیرمرد گفت : نترسید من ایستگاه بعد پیاده می شوم. محو تماشای او بودم. خداحافظی کرد و پیاده شد. با نگاهم تعقیبش کردم. دیدم رفت و گاری اش را برداشت. یادم آمد اسمش را هم نپرسیده ام! ولی عجب آدمی بود. مثل گوهری بود در این زمانه ای که صداقت ، سلامت و توکل کیمیا شده است. کیمیایی که زنده کننده و حیات بخش جامعه است. «ومن یتوکل علی الله فهو حسبه» هر کس بر خدا توکّل کند، خداوندکفایت امرش را مىکند. منبع: قالیباف دات آر |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(جمعه 88 مرداد 9 ساعت 5:19 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
13 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |