آقای اکبر گنجی اینروزها مطالعات دینی خود را در اینترنت منتشر میکند و من یادداشتهایی را ذیل مطالب او نوشتهام. در این پست بخشی از آن یادداشتها را تحت عنوان آسیبهای پژوهشهای دینی با اصلاحات و تکمیلهایی جهت استفاده خوانندگان می آورم: 1. یکسونگری عمده سخن آقای گنجی ذیل عنوان «قرآن محمدی» تعلق قرآن به حضرت محمد(ص) و نه خداست؛ به این دلیل که قرآن از دهان آن حضرت بیرون آمده و یا به این دلیل که در قرآن مضامینی است که انتساب آن به خدا مشکل است، نظیر مرکز فهم بودن قلب. مشکل آقای گنجی یکسونگری و ندیدن همه اطلاعات درباره موضوع است. او عینک خاصی را به چشم زده و هر آنچه را که در دریچه آن عینک می تواند ببیند، می بیند. ما برای شناخت این که سخنانی که از دهان کسی بیرون می آید، از کیست، باید به سبک و محتوای آن توجه کنیم: از نظر سبک باید توجه کنیم که آیا سبک سخنانی که از دهان او بیرون میآید، همان سبک سخنان خود اوست یا سبکی متفاوت از آن است. نیز از نظر محتوا باید دقت کنیم که آیا محتوایی که از دهان او صادر میشود، از چنان شخصی قابل صدور است یا نه؟ باید توجه داشت که سبک آیات قرآن با سبک سخنان پیامبر تفاوت داشت. مقایسه احادیث و خطبه های منقول از پیامبر با آیات قرآن بهترین گواه است. یکی از تفاوتهای سبک قرآن با سبک سخنان پیامبر اسلام(ص) این است، خطاب قرآن از خدا به پیامبر(ص) است؛ اما خطاب سخنان او از خود پیامبر(ص) به مردم است. به لحاظ مضمون نیز شواهد فراوانی در قرآن به چشم می خورد که تعلق قرآن را به شخص پیامبر منتفی می سازد. برای مثال در آیاتی از قرآن پیامبر مورد سرزنش قرار گرفته است. به علاوه در قرآن تصریح شده است که این مطالب از سوی خدا نازل شده است. روشن است که اگر ما قرآن را به کسی غیر از پیامبر متعلق ندانیم، توجیه این موارد مشکل خواهد بود و لوازم باطلی دارد. از جمله این که باید پیامبر را دروغ گو بدانیم؛ یعنی بگوییم: او دروغ می گوید که گفته است، خدا این سخنان را به من گفته است. آیا آقای گنجی معتقد است، پیامبر دروع می گوید؟ اگر چنین باوری دارد، باید بگوید که من به دینی هم که او آورده است، ایمان ندارم. چون نتیجه طبیعی دروغ گو شمردن پیامبر عدم ایمان به آموزه هایی است که او آورده است. ما به لحاظ مضامین قرآن باید زندگی پیامبر اسلام را به دقت مطالعه کنیم که آیا او نزد کسی از اهل کتاب تعلم کرده است که آن مضامین را از آنان فراگرفته باشد؟ آیا یک فردی که در میان بت پرستان بزرگ شده است، امکان این را دارد که به طور خودجوش و تنها با تکیه بر عقل فطریاش سخنانی بر خلاف باورها و رسوم آن مردم بگوید؟ سخنانی صرف اندیشه های محض نیست و از حقایقی خبر می دهد. آیا خبر دادن از حقایقی بدون این که کسی به او خبر داده باشد، ممکن است؟
2. بیتوجهی به مخاطبان متون دینی مشکل دیگر گنجی این است که توجه ندارد، مخاطب قرآن مردم عصر نزول است و نه مردم معاصر. آقای گنجی باید توجه داشته باشد که یک مصلح بشری باید عقلائی عمل کند و به زبانی با مخاطبانش سخن بگوید که توان درک آن را داشته باشند. آیا اگر تلقی مردم عصر نزول این بوده است که قلب مرکز فهم است و آنگاه پیامبر یا خدا بفرماید، مغز مرکز فهم است، آیا با سخن پیامبر یا خدا مخالفت نمی کردند؟ این در حالی است که غرض خدا و پیامبر القای مطالب علمی به بشر نبوده است؛ بلکه غرض اتمام مکارم اخلاق و اصلاح باورهای دینی و سنن اخلاقی و اجتماعی برای نیل به سعادت و فلاح بوده است. آیا هیچ عاقلی می آید و غرض اصلی اش را فدای امور فرعی کند؟ در روایتی از ابن عباس آمده است که اگر خدا آنچه را واقع است، به مردم می گفت، آنان کافر می شدند. برای مثال اگر به آن مردم گفته می شد، زمین ثابت است و خورشید حرکت می کند، مردم چه می گفتند؟ آیا نمی گفتند که محمد عقلش از کار افتاده است و ما در حالی که می بینیم زمین ثابت است و خورشید حرکت می کند، می گوید: خورشید ثابت است و زمین حرکت می کند. باید دانست که قرآن در اوج فصاحت و بلاغت یعنی رسایی معنا و مطابقت با فهم مردم عصر نزول نازل شده است و لازمه آن این است که دانش عادی آن مردم در سخن گفتن مورد توجه قرار بگیرد. چه اشکالی دارد که بگوییم خدای عالم مطلق به جهت ضیق فهم مردم عصر نزول به گونه ای سخن گفته است که از رهگذر آن بتواند آنان را هدایت کند؟ انسان وار معرفی کردن خود خدا نیز دلیل بر این نیست که قرآن سخن خدا نیست. جناب آقای گنجی، مردم عصر نزول همین الفاظ انسان وار را برای معرفی خدا داشتند. کاملاً روشن است که اگر خدا یا پیامبر الفاظ را در غیر معانی معهود آن مردم به کار می برد، برای معرفی خدا بلاغت نداشت. خدا نه به زبان اجنه سخن گفته است و نه به زبان بشر امروزی و نه به زبانی غیر از زبان عربی. شما باید ببنید، در زبان عرب حجاز جاهلی، آیا الفاظی بوده است که انسان وار نباشد و بتوان با آن خدا را با فصاحت و بلاغت معرفی کرد؟ خلاصه یکسونگری آدمی را از شناخت واقعیات باز می دارد. جناب آقای گنجی، در خصوص هر موضوعی باید سعی کند، همه اطلاعات را اعم از مواقق و مخالف جمع و تحلیل کند و آنگاه نتیجه بگیرد. تردیدی نمی توان داشت که نتیجه متفاوت خواهد بود.
|