در کامنت پست قبلی شخصی با شهرت ایرانی مطالبی را نوشتند که مناسب دیدم، پاسخ آن را در این پست بدهم. نخست مطلب او را و سپس پاسخ خودم را می آورم. اما مطلب او: سلام به نظر می رسد که شما به تازگی دسترسی به منبع های اطلاع رسانی پیدا کرده اید که پس از گذشت 30 سال دیکتاتوری تازه متوجه جلای وطن فرزندان ایران شده اید. اهمیت دین فردی که شما به مسلمان بودنش در عنوان پستتان اشاره کرده اید، چیست؟ اگر کسی ایرانی باشد ولی بهایی باشد یا اصلا دینی نداشته باشد، باز هم خروجش از ایران و پناهندگی او به بیگانگان می تواند دل عاشقان به دین را درد بیاورد و باعث عبرت والدین و مسئولان شود یا خیر؟ وقتی شما به مسلمان بودن این دختر اشاره می کنید از همین جا حالت فاشیستی خود را نمایان می کنید. در ایران عده ای مسیحی، یهودی، زرتشتی و بهایی و عده ای هم بی اعتقاد به دین وجود دارند که طی این 30 سال مجبور به ترک وطن شده اند. چرا تا کنون دل شما به درد نیامده بود تا وخامت اوضاع رو به مسئولان گوشزد کنید؟ شما به چیزی به نام دین استناد می کنید که پایه آن سست هست. دروازه بهشت به یک اندازه برای احمق ترین آدم ها باز است که برای هوشمندترین آنها. نمی دانم این چه استدلالی است که شما مسلمان بودن این دختر را دستاویز قرار دادید؟ آن هم دینی که از ابتدا با زور و تحمیل به آدم ها همراه بوده است. اگر خوب بود که خودش می آمد. نه نیاز به شمشیر داشت نه لگد اندازی و نه اقتلوا و نه یقاتلون. 30 سال است که به زنها و دخترهای مردم تجاوز می کنند، می کشند، انگ می زنند، حقوقشان را مطابق شرع اسلام محترم نمی شمارند، آن وقت شما تازه متوجه یک نمونه معمولی شده اید. وای بر شما و امثال شما که کاسبهای دین در این بازار ریاکاری هستید و نمی دانم اگر چیزی تحت عنوان دین وجود نمی داشت شما از کجا ارتزاق می کردید؟ کمی وسیعتر بیاندیشید و هویت ایرانی را بر هر دین و مذهبی ارجح بدانید اگر قدری به ایران علاقه مندید. کجا رفت دانش و هوش ما / که شد مهر میهن فراموش ما نبود این چنین کشور و دین ما / کجا رفت آیین دیرین ما به یزدان که گر ما خرد داشتیم / کجا این سرانجام بد داشتیم (شعر از حکیم فردوسی) اما پاسخ من سلام علیکم من پاسخ مطالب شما را طی چند نکته عرض می کنم: 1. این که ما دین اسلام را به گونه ای عرضه کنیم که موجب تنفر باشد، حاکی از ضعف و نادرستی شیوه های رفتاری ماست؛ چه آن که متنفر می شود، مسلمان باشد یا بهایی و یا بی دین، و در هر صورت نیازمند تجدید نظر در شیوه های رفتاری ماست. از امام علی خطاب به مالک اشتر آمده است که با مردم به درستی رفتار کن. آنها یا همدین تواند و یا مانند تو انسان اند. بی عدالتی و ستم به هر انسانی با هر مرامی مورد تأیید دین اسلام نیست. اینجانب از رفتار تنفرزا چه با مسلمان و چه با غیر مسلمان هرگز جانب داری نکرده ام. 2. من از هر رفتاری که مسلمانان در تاریخ انجام داده اند، دفاع نمی کنم؛ چنان که شما از هر رفتاری که ایرانی ها در طول تاریخ انجام دادند، دفاع نمی کنید. 3. دین امری زوری نیست؛ چنان که خداوند فرمود: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها(بقره،256)؛ هیچ اجباری در دین نیست. راه درست از نادرست روشن شده است. منتها هرکه از بت پرستی برگردد و به خدا ایمان بیاورد، به دستگیره استواری چنگ زده است که هرگز نمی گسلد. 4. آیاتی از قرآن هم که در آن دستور به قتال داده شده است، ناظر به کسانی بوده است که بر ضد مسلمانان جنگ و توطئه می کردند؛ نظیر مشرکان مکه یا یهودیانی که با آنان بر ضد مسلمانان همدست شده بودند و گرنه تأکید شده است، با آنانی که سر جنگ با شما ندارند، عدالت بورزید و نیکی کنید: لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (ممتحنه، 8)؛ خدا شما را نهی نمی کند که نیکی کنید و عدالت بورزید با کسانی که با شما جنگ نکردند و شما را از شهرتان بیرون ننمودند. خدا کسانی را که با مردم از هر مرامی عدالت بورزد، دوست دارد. عشق خدا به بندگان کافر ؛ منزلت اهل کتاب در قرآن 5. تلقی من از دین چیزی جز همان احکام فطری انسانی و آنچه که سیره عقلاء آن را تأیید می کند، نیست. دین اسلام چنین است، دینی فطری است و ریشه در وجود آدمی دارد؛ چنان که آمده است: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (روم،30)؛ رویت را به جانب دینی پاک برپا دار که خدا انسان ها را بر آن آفرید. این پایدار است و دگرگونی پیدا نمی کند. عاشقانه و عاقلانه بودن دین دین چیزی جز حکم عقل و فطرت نیست. این که می گویم، عدالت بورزید، تجاوز نکنید، نیکی کنید، راست بگویید، دروغ نگویید، اینها هم سخن دین است؛ بنابراین دین امری ریشه دار در وجود آدمی است و سست نیست. 6. این که دروازه بهشت به یک اندازه برای همه باز باشد و هوش افراد سبب برتری کسی بر دیگری نباشد، عین عدالت است. خداوند برتری را در پاکی و دوری آدمی از تبهکاری دانسته است؛ نه در عقل و نژاد و ثروت؛ چنان که فرمود: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ(حجرات،13)؛ گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما از کارهای زشت است. بسا کسی با هوش کمتر پاک تر بسیاری از کسانی باشد که از هوش و عقل فراوان برخودارند و در عین حال ستمگری می کنند. 7. بی تردید هرکسی به زن ها و دخترهای مردم تجاوز کرده باشد، مجرم است و هرکه با تمسک به دین اسلام چنین کرده باشد، جرم او سنگین تر. ما در اسلام مجوزی برای تجاوز و تعدی و ستم به هیچ انسانی با هیچ مرامی نداریم. اگر شما مجوزی یافته اید، بیان فرمایید. ما به دینی افتخار می کنیم که پیشوایش وقتی شنید، سپاه معاویه خلخال از پای یک زن یهودی درآورده اند، فرمود: اگر مرد مسلمان از این درد بمیرد، او را ملامت نمی کنم! 8. هرکه هم از طریق دین ارتزاق کند و ریا کند، مورد سرزنش است. اینجانب هم از طریق دین ارتزاق نمی کنم و می کوشم، ریا نکنم. برگزیدن نام مستعار «قلبی خواهان عشق» هم برای همین جهت است. 9. عنایت دارید که این حکیم فردوسی که به شعر او استناد فرمودید، بر دین اسلام است و اقبال او به هویت ایرانی اش ناسازگار با هویت دینی اش نیست. آری باید به همه توصیه کنیم، کمی وسیع تر بیاندیشیم و لازمه آن این است که طبق سخن فردوسی خرد را بر سخن و رفتارمان حاکم کنیم. به حکم خرد نباید ایرانی بودن ارزش مطلق داشته باشد. ایرانی بودن تا جایی ارزش دارد که موافق خرد باشد. اگر دین و مذهب هم داریم، باید خردورزانه و عقلانی باشد. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(پنج شنبه 88 بهمن 29 ساعت 4:29 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
13 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |