متأسفانه وقتی از تعدد زوجات یا ازدواج موقت سخن می رود، فریاد اعتراض زنان متأهل به آسمان می رود. این در حالی است که اگر از نگاه زنان و دختران مجرد به این موضوعات می نگریستند، هرگز فریاد اعتراض بر نمی آوردند. متنی که اینک ملاحظه می کنید، نامه ای است که یک دختر مجرد راجع به ضرورت تعدد زوجات و ازدواج موقت برای انتشار نوشته است. طبق آمار در سالهایی دهه 50 و اوایل دهه 60 آمار دختران در سن ازدواج بیش از پسران در سن ازدواج بوده است. تعداد دختران مجرد در سن ازدواج به یک میلیون بیش از پسران مجرد در سن ازدواج بوده است. به این تعداد باید آماری از زنان مطلقه یا بیوه را نیز افزود. باید توجه داشت، مشاغل پر خطر برای آقایان بیش از خانم هاست و این باز آمار آقایان را نسبت به خانم ها می کاهد. به علاوه، در بین آقایان افراد غیر قابل اعتماد و شایسته تشکیل خانواده از نظر آماری بیش از این گونه افراد در بین خانم ها هستند؛ چرا که قشر بیکار و معتاد و بزهکار آمار بیشتری را در بین آقایان به خود اختصاص می دهند تا بین خانم ها. در سال 85 جمعیت زنان هرگز ازدواج نکرده 35 سال به بالا 308 هزار نفر بوده که شاید تنها 10درصد آنان تمایل به ازدواج نداشته اند؛ اما مابقی فرصت ازدواج نداشته اند. افزایش سن ازدواج بر روی دختران بیشتر تأثیر مخرب دارد تا پسران. به دلیل انتخابگر بودن مردان در جامعه ما در هر سنی که تصمیم به ازدواج بگیرند، این اقدام عملی خواهد شد؛ اما زنان هیچ گاه، حتی در سنین کم چنین فرصتی را در اختیار ندارند. برای فهم وخامت اوضاع تجرد دختران نسبت به پسران نیازی نیست که خیلی به خودمان سختی بدهیم و آمارها را جستجو کنیم. یک نگاه با دقت به اطراف از همسایه و همکلاسی ها و اقوام برای ما روشن می سازد که پسرها ممکن است، دیر ازدواج کنند؛ اما بلاخره ازدواج می کنند و نیاز آنها در جامعه به مانند نیاز دختران بی پاسخ نمی ماند. چه باید کرد؟ چرا به آثار سوء بی پاسخ گذاشتن نیاز جنسی دختران و بیوه ها و مطلقه ها توجه نمی شود؟ در آمار مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در سال 89 آمده است که جمعیت زنان هرگز ازدواجنکرده طی دهه نخست انقلاب، کمترین رقم و به میزان 32 درصد کل جمعیت زنان کشور بود. این نسبت طی دهه دوم به تدریج افزایش پیدا کرد و در سال 76 به بالاترین حدود خود یعنی 42 درصد رسید و از آن تاریخ به بعد، مجدداً این نسبت سیر کاهشی داشته است؛ به طوری که در سال 85، 35،4 درصد جمعیت زنان، هرگز ازدواج نکرده یا مجرد بودهاند. این آمار نشان می دهد که باید تعدد زوجات یا ازدواج موقت به طور جدی فرهنگ سازی می شده است. آیا با چنین شرایطی رواست که زنان متأهل که خود امکان تأمین نیاز جنسی خود را یافته اند، بگویند به ما چه که دیگران مجردند و امکان برآورده شدن نیاز جنسی اشان وجود ندارد؟ آیا منصفانه است که بگویند، شوهران ما نباید همسر دیگری اختیار کنند؟ این در حالی است که اسلام برای حل این مشکل، تعدد زوجات را گذاشته است. کسانی که دارای موقعیت مالی خوبی هستند، مستحب و بلکه در شرایطی واجب است، یک زن یا دختری را که نیاز جنسی اش بی پاسخ مانده، به همسری بگیرد. تأمین سلامت جامعه اسلامی به این است که به این سنت اسلامی به آسانی و بی دغدغه عمل شود. روشن است که اگر این نیاز طبیعی زنان و دختران سرکوب شود، بلاخره از جایی سر برخواهد آورد و مفاسد یا مشکلات روحی و روانی را در پی خواهد داشت. من بسیاری از دختران مذهبی را می شناسم که نذرها می کنند و چله ها می گیرند و خدا خدا می کنند که همسری نصیبشان بشود؛ اما هیچ فرجی نیست. این در حالی است که راه حل عملی روشنی دارد و آن را اسلام پیشنهاد کرده است؛ اما متأسفانه با آن مقابله می شود. بعد خیلی ها در این مسیر بی دین و ایمان می شوند. بسیاری دختران را در خوابگاه دیده ام که ابتدا با حجاب بودند؛ اما به تدریج به بد حجابی و کارهای دیگری مثل خودآرایی و خودنمایی روی آورده اند. اندکی توجه نشان می داد که آنان برای جذب پسران برای همسرگزینی چنین می کنند. اول با این نیت شروع به خودآرایی و خود نمایی می کنند و بعد دیگر عادت آنان می شود و آنگاه به آنجا می رسند که می گویند دین کدام است؟ خدا چیست؟ دوره دین گذشته است. اینها همه به خاطر سرکوب شدن نیاز جنسی و یا دیر پاسخ داده شدن به آن اتفاق می افتد. متأسفانه در جامعه ما چنان است که اگر مردانی حاضر شوند، تعدد زوجات داشته باشند، چندین مانع وجود دارد که همه در عرف ماست و خلاف اسلام. اول ممانعت همسر خود مرد؛ در مرحله بعد تلقی بسیار بد و یک فحش زشت دانستن زن دوم شدن از دید یک دختر؛ در مرحله بعد که آغاز هر دوی این سه مانع قبلی به آن باز می گردد، نگاه مردم است. این اتفاق در جامعه ما به قدری قبح دارد که نه زنان و دختران مجرد و نه مردان دارای شرایط ازدواج متعدد، حاضر نیستند، به این سنت که در این شرایط واقعاً حسنه و بلکه واجب است، عمل کنند. مسلما این نیازهای بی پاسخ تأثیرات بسیار مخربی بر روی جامعه اسلامی می گذارد. اگر دختران و زنان مجرد نیاز جنسی اشان پاسخ نیابد، یا خود ارضایی می کنند یا اگر نیاز خود را سرکوب کنند، به افسردگی مبتلا می شوند یا به رابطه های آزاد روی می آورند. آری، اگر می خواهید جامعه ای را به فساد بکشانید، زنان آن جامعه را این چنین به فساد دچار کنید. در آن روز دیگر خانواده ای به این شکل که الان هست، معنایی نخواهد داشت. جالب است به قدری تعدد زوجات قبیح است که در سایتی کسی نوشته بود: «من زنی هستم مطلقه با یک فرزند، یک ازدواج ناموفق داشته و یک طلاق هم به خاطر اعتیاد طرف، حالا در شرایطی جدید موقعیت ازدواجی برایم پیش آمده است. می خواهم زن دوم مردی شوم. همسر آن مرد راضی است و حتی من با او صحبت کرده ام. فقط گفته اند که نباید فامیل بدانند». باید پرسید چراااااااااااااا؟؟؟ مگر این یک کار خوب نیست؟ چرا باید پنهانی زندگی کنند؟ وقتی که هم مرد راضی است و هم همسر اولش، و هم آن زن مطلقه تنها، راضی است، همسر دوم شود، چرا مردم ما این گونه نگاه می کنند؟ چرا این همه جهل؟ ما گویا به ساختار جامعه خود هیچ نگاه واقعی نداریم! گویا هیچ قدرت فهم و درک و تحلیل نداریم که این گونه شرایطی را برای این افراد جامعه می سازیم. واقعا باید گفت، متأسفم که حلال خدا را اینگونه حرام کرده ایم و همین خود باعث تضعیف دین مردم شده است. همین باعث بیرون کشیده شدن دختران و زنان ما از حریم عفاف و حیا شده است. اگر به اسلام و جامعه اسلامی باور داریم، باید به احکام آن خالی از نگاه های غیر معقول احساسی و جاهلانه و گاه خود خواهانه عمل کنیم. ممکن است کسی بگوید که زنان و دختران عفت پیشه کنند؛ اما واقعا آیا می شود، نه برای یک یا چند سال و بلکه برای همیشه عفت پیشه کرد؟ من خودم یک دختر مجرد هستم و کسی هستم که همیشه اطرافم از خواستگار و خواهان شلوغ بوده؛ اما خب به علت یک سری افکار تن به ازدواج نداده ام و کفو خود را نتوانستم بیابم. به خوبی هم توانسته ام نسبت به جنس مخالف تاکنون خود را حفظ کنم و عزتمند باشم؛ اما اینها به خاطر آرمانی بودن اندیشه من بوده است. حتی همین من اگر کسی را بیابم که کمالات مورد نظر مرا دارد، بسا عنان از کف دهم و به گناه تن دهم. از همه که نمی شود انتظار عفاف داشت؛ چرا که افراد معمولی هر کسی می تواند محبوب آنان واقع شود. آنجاست که دیگر انتظار عفاف نمی توان داشت. اسلام برای ارتباط های سالم بین زن و مرد در جامعه راه حل های خوبی به نام تعدد زوجات و ازدواج موقت دارد که در عین تأمین نیاز جنسی شرافت اخلاقی هم تأمین می شود؛ اما متأسفانه، در جامعه ما مشکلات مختلفی در سر راه آن وجود دارد. این در حالی است که در جوامع غربی روابط بین زن و مرد به صرف تمایل دو طرف برقرار می شود و ضابطه ای جز رضایت مندی هر دو طرف وجود ندارد. به محض این که فرد در خود احساس نیاز جنسی بکند، امکان پاسخ دادن و رفع آن را می یابد؛ اما در جامعه اسلامی ما چنین امکانی وجود ندارد. ما دختران مسلمان با دختران غربی چه تفاوتی به لحاظ نیاز جنسی داریم؟ آیا این نیاز جنسی در همه افراد وجود دارد یا خیر؟ آیا اگر کسی میل جنسی نداشته باشد، دارای سلامت محسوب می شود یا خیر؟ و به گفته زنان متأهلین، آیا این بالاترین لذت ملموس حسی بین بشر هست یا خیر؟ و به قول بعضی از آنان، آیا این تنها وسیله سرزنده شدن هست یا خیر؟ زنان متأهلین می گویند: بالاترین لذت همین رابطه جنسی است که به زن و مرد انرژی دوباره و حیاتی نو می دهد و خستگی و رنج سختی های زندگی را از تنشان بیرون می کند. حال آیا مجردهایی که امکان ازدواج دائم تک همسری ندارند، هیچ دلیل موجهی وجود دارد که آنان از آن محروم باشند؟ مخصوصا دختران که در زیر بار نگاه عرف هیچ راهی هم برای ارضاء نیاز جنسی خود نمی یابند. آیا این درست است؟ آیا این شرایط، ما را به این اندیشه نمی کشاند که جامعه غربی از جامعه اسلامی بهتر است که بدون هیچ منعی برای روابط بین زن و مرد به این نیاز طبیعی پاسخ داده می شود و باعث نشاط و ایجاد امید به زندگی می گردد؟ آیا عرف ما که برای دختران محدودیتهای بسیار زیادی دامن زده است، نیاز به اصلاح ندارد؟ لینک های مرتبط: آفت تأخیر در ازدواج؛ ازدواج موقت و جاهلیت مدرن؛ عاشقی و ازدواج موقت؛ عشق چتی: ماجرای چت با یک دختر؛ یگانگی عشق و چندگانگی همسر |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(پنج شنبه 92 خرداد 23 ساعت 9:58 صبح) |
گفتگویی که اینک ملاحظه می کنید، درباره احساسی است که نوعاً جوانان دارند و آن عبارت از این است که در بسیاری از اوقات زندگی خود را تیره و تار و بیهوده و پوچ می بینند و نومید می شوند. در این گفتگو راه حلی که برای آن ارایه شده، عشق ورزی به منبع عشق و آرامش و کمال یعنی خدای بزرگ است. ملاحظه آن خالی از فایده نیست. G : سلام استاد، حال شما خوبه J : سلام. من خوبم چنان که شما خوبید. فارغ التحصیل شدید؟ G : اگه خدا بخواد. دارم فارغ التحصیل می شم. J : ازدواجم که هنوز نکردید؟ G : نه هنوز. استاد با شما که تعارف ندارم، نزدیک به یکساله که خواستگاری ندارم. J : الان چند سالتونه؟ G : می رم توی 28 سال J : خیلی سخت شده؛ اما به هر حال هیچ سخت گیری نکنید. طرف مؤمن و با اخلاق و باشعور باشه کافیه. G : من آدم سختگیری نیستم. به نظرشما اینا توقع زیادیه که طرف مقابل آدم حداقل یه کاری داشته باشه که بتونه زن و بچشو تأمین کنه؟ J : به نظر من کارش مهم نیست. بیکار هم باشه عیب نداره. نه نداشتن تحصیلات باید مانع باشه و نه نداشتن کار و نه نداشتن ثروت. فقط ایمان و اخلاق و شعور مهمه. منتها باید خودت هم سازگاری و صبوری داشته باشی. بسا یک مغازه دار با تحصیلات پایین بهتر از یک تحصیل کرده باشه. زن شوهر را برای چندتا چیز می خواد: یکی این که پشت و پناهش باشه تا مردم به چشم طعمه بهش نگاه نکنن؛ دوم این که نیاز جنسی اش را تأمین کنه؛ سوم این که صاحب بچه بشه؛ لذا نباید از شوهر تحصیلات و ثروت و چیزهای دیگر انتظار داشت. G: خب من یکی خودم زیاد تحصیلات برام مهم نیست؛ اما اطرافیان و آشنایان فکر میکنن چون خودم تحصیلاتم ارشده با هرکسی ازدواج نمی کنم. اما اینم هست که پسرای امروزه معیاراشون خیلی سخت شده. اکثراً دنبال دخترایی هستن که یا شاغل یا از خانواده های پولدار یا حالا اینا رو نداشته باشه، زیبایی رو داشته باشه. J: در ضمن به افرادی که دلسوز شما هستند، گفته شود اگر افراد مناسبی سراغ دارند، شما را بهشون معرفی کنن. نباید دختر توی خونه بنشینه که شوهر براش بیاد. باید خودش هم دنبال شوهر بگرده؛ منتها با متانت؛ یعنی پدر یا مادر یا برادر یا خواهرت به کسی دلسوز که می تواند واسطه بشه سفارش شما را بکنه. خودت هم توی جلسات زنانه شرکت داشته باشی تا تو را بشناسند. هرکسی باید جنسی که داره در معرض بگذارد تا مشتری پیدا بشه. از جنسش هم خوب تعریف کنه و توی دل طرفو خالی نکنه؛ بلکه بگه سازگار، مهربان، صبور، متدین و با اخلاقه. G: مادر من میگه اصلاً دوست ندارم از دخترام تعریف کنم. باید مردم خودشون ببیننشون؛ نه اینکه من بگم چطور دخترایین. J: مادرت یا خودت هیچ اشکالی نداره که تعریف کنین؛ به خصوص وقتی خواستگار میاد، باید به گونه ای باهاش حرف بزنین که به شما تمایل پیدا کنن؛ نه این که توی دلشو خالی کنین و از خودتون فراری بدین. البته تعریف ها از خودتون نباید جلف باشه؛ بلکه باید با متانت باشه. خیلی با ادب و متانت بگویین: برای من فقط ایمان و اخلاق طرف مهمه. برای من نداشتن خانه و تحصیل و کار مهم نیست. این جوری که گفته بشه، نشان می دهد چقدر شما سازگار و مهربان و صبورید. G: استاد یه سئوال، وقتی یه نفر احساس تنهایی شدید می کنه و احساس می کنه که کسیو نداره، برای این که این حسو نداشته باشه چیکار کنه؟ J: این احساس برای امثال شما خیلی طبیعیه. G: خب بعضی وقتا خیلی شدیده و ناامیدیم بهش اضافه می شه J: من به طور کلی می گویم، باید برای زندگی یک هدف عالی تعریف کرد. نباید زندگی را بند شوهر و کار و امثال اینها کرد. این ها نعمت های الهی و خوب اند؛ اما اگه آدم اینها را نداشت، نباید خودش را رو به قبله کند. زندگی را باید برای تقرب و عشق به خدا سامان داد. حال شوهر بود بود نبود نبود. کار بود بود نبود نبود و کذا نعمت های دیگر. برای عاشق شدن هم به قول معتادها باید هر روز زد توی رگ، تا یک بیست و چهار ساعت نشئه بشی. وقتی نشئه شدی، یک لذت و آرامش فوق العاده نصیبت می شه. اگه بتونی در شبانه روز یه زمانی را ولو کوتاه اختصاص بدی به این که با خدای خودت حرف بزنی و مشکلاتت را با او در میان بگذاری و یک قطره اشک هم بریزی، یک شعله مقدس توی قلبت برافروخته می شه و تو رو غرق لذت و آرامش می کنه. به هر طریقی می تونی، با دعا یا اشعار عرفانی یا نوحه. هر جوری که بتونی زمزمه کنی و قلبت را حال بیاری و رقت قلب حاصل کنی، فرقی نداره. این کارو بکن. در اون وقت دیگه نومیدی و اضطراب و افسردگی نداری. این عشق لذت پاک و پایداری را ایجاد می کنه؛ اما عشق به شوهر و بچه و کار موقت و زودگذر و کم ارزشه. این عشق ها اگر در طول عشق به خدا باشه عمیق و پایدار می شه و گرنه با چند تجربه اول زدگی به وجود میاد. G: خب بعضی وقتا اتفاقی میفته که اصلاً انتظارشو نداری و از تحمل و صبرت خارجه. من خودم به شخصه بعضی وقتا احساس می کنم ایمانم خیلی ضعیف می شه. J: اگه اونچه گفتم، به طور مدام باشه و ملکه بشه، صبرت هم افزون می شه. شما وقتی مزه عشق به خدا را حس کنی، ایمانت هم تقویت می شه. تو وقتی اندیشه می کنی که بدون این که ازت اجازه بگیرن، خلق شدی. یا بدون این که ازت اجازه بگیرن، مریض می شی. یا بدون اذن می میری و کسی ازت اجازه نمی گیره. یا طپش قلب و فرو رفتن نفست به اذن خودت نیست و اگر متوقف بشه، نمی تونی به جریانش بیاندازی و هر چه داری از آن خودت نیست و بسا یک لحظه دیگر همه اش رو از دست بدی و همه این ها به کس دیگری تعلق دارد که اونا خدا می گیم، احساس می کنی که چقدر به خدا وابسته ای و همه چیزهایت به او متعلق است. وقتی با او که همه وجودت به او وابسته است، حرف می زنی و این حرف زدنت با احساس هم باشه و اشکت هم جاری بشه، خیلی لذت می بری و عشق می کنی. هیچ وقت هم از او زده نمی شی. هیچ وقت هم از دستش نمی دی. اما غیر او این جوری نیست. اگه یک کمالی داره، نقص های زیادی هم داره. زود هم ازش زده می شی. یا از دستش می دی. پس اگه هر چیزی را به اعتبار این که خدا بهت داده، بهش نگاه کنی، خیلی لذت بخشه. اگه هم نداد ناراحت نمی شی. اگه هم گرفت، ناراحت نیستی؛ چون فقط عاشق خودشی. خلاصه ما هرچه نگرانی و ناراحتی و رنج داریم، به جهت این است که عشق و علاقه امان به غیر خداست. به چیزهایی علاقه و دلبستگی داریم که از دستش می دیم یا ازشون زده می شیم. G: واقعاً درست می گید هیچ وقت این جوری بهش نیگا نکرده بودم. J: آره. فقط باید عاشق خودش باشیم تا زندگی امان لذت بخش بشه. بعد اگه هم همسر گیرت نیومد، آسمان بر سرت خراب نمی شه و اگر همسر نامهربان هم نصیبت شد، بازهم ناراحت نیستی؛ بلکه از آنها پلی می سازی برای این که به عشق حقیقی برسی؛ چون همه نبودن ها و ناراحتی هایی که می بینی، موجب می شه، دلبستگی به غیر خدا پیدا نکنی. غیر خدا همه اش نقص داره. هرچه هم نقص داشته باشه، اسباب ناراحتیه. اگر مال است، دزد می بره یا آتش می گیره. اگر جسم است، مریض می شه یا آسیب می بینه. اگر دوست است، خیانت می کنه و حسادت می ورزه؛ پس نباید به این امور معیوب و نقص دار دل بست. بنابراین، این نقص ها و بیماری ها و ناملایمات نعمت و لطف اند. اینها خودشان ما را به سوی یک چیزی سوق می دهند که نقص نداره و کامله. وقتی به مال می رسیم و زده می شویم یا دزد می بره، می فهمیم که اینها مایه آرامش نیستند. این که از هرچه از غیر خداست، دلزده می شویم، موجب می شه به سمت خدا بریم. از این جهت خیلی ارزشمندند. خلاصه وقتی نگرانی و اضطراب داری و کمبودها را می بینی، از آنها پلی به سوی خدا بساز. دلت که گرفت، با خدا حرف بزن و سعی کن با او با احساس حرف بزنی، طوری که لااقل یک قطره اشکی بریزی. بعد می بینی چه آرامش و لذت پاک و ارزشمندی نصیبت شده. اگه این برنامه هر روزه ات بشه، همیشه شادی و آرامش داری. مگه زندگی ما برای چیه؟ آیا برای مال جمع کردنه؟ که چه بشود؟ که بگذاریم و بریم؟ آیا برای بچه دار شدنه؟ که چه بشود؟ که بگذاریم و بریم؟ آیا ما برای این زندگی می کنیم که یک چیزهایی جمع کنیم یا درست کنیم و بگذاریم و بریم؟ زندگی برای اینها نیست. ما این ها را تهیه می کنیم که به ما آرامش و لذت بدد؛ اما بیش از آن که به ما آرامش و لذت بدد، برای ما رنج و زحمت و نگرانی دارد. زندگی برای عشق و لذت دائم و پایداره. این هم بدون شوهر و بچه و مال و تحصیل و مقام هم قابل تأمینه. پس نگرانِ نداشته هات نباش. به داشته هات فکر کن و از آنها برای عشق ورزی هرچه بهتر استفاده کن. وقتی آدم عاشق خدا بشه، تمام کمالات در او جمع می شه؛ چنان که در خدا جمعه. با همه مهربان می شه. به همه خدمت می کنه. همه را دوست داره. خیلی عاقل می شه. چشمش باز می شه. شعورش رشد می کنه. خلاصه فانی در خدا می شه. خدا مستجمع جمیع کمالاته. او هم صاحب همه کمالات می شه. کامل بودن به ثروت داشتن و شوهر داشتن و مقام داشتن نیست؛ بلکه به اخلاق و انسانیت داشتن و عاقل و بصیر بودن و عشق و لذت وافر بردنه. ما ثروت و همسر و خلاصه هر چه را که دنبالش هستیم، برای چی می خواهیم؟ جز این است که می خواهیم لذت ببریم و عشق بکنیم؟ خب ما بدون اینها هم می توانیم لذت ببریم و عشق بکنیم؛ به علاوه آنها نقص دارند و از دست رفتنی و موقت اند؛ اما عشق به خدا بی نقصه و دائم و بی نظیره. خب آدم اگه عاقل باشه، کدام را انتخاب می کنه؟ البته سخن من به این معنا نیست که همسر و مقام و مال و دیگر امور دنیوی را رها کنیم و دنبالش نباشیم؛ بلکه به این معناست که آنها را هدف نهایی خود قرار ندیم؛ بلکه به عنوان وسیله رسیدن به عشق الهی قرار بدیم. اگه هر لذت و عشقی برای خدا باشه، هم پایدار و هم عمیق تر خواهد بود. عشق به همسر اگر برای صرف لذت جنسی باشه، وقتی اشباع شد، از بین می ره؛ اما اگر برای خدا باشه، وقتی هم اشباع شد، از بین نمی ره؛ چون ما اونا به منبع عشق یعنی خدا متصل کردیم. از معشوق هرچه که برسه، لذت بخشه. دردش هم لذت بخشه. مرگش هم لذت بخشه. می گوییم معشوقم می خواد. تو اگه معشوقت ازت چیزی بخواد ناراحت می شی؟ هرگز ناراحت نمی شی؛ بلکه لذت می بری که ازت چیزی می خواد و بهش می دی. باید این جوری اندیشید تا همیشه لذت برد. J: نظرتون چیه؟ G: شما خیلی قشنگ صحبت می کنید. با حرفاتون آدمو به فکر فرو می برید و واقعیتا رو بهتر میبینم. وقتی حرفاتونو می خونم، یه حس آرامش بهم دست می ده. هیچ وقت این جوری به چیزایی که داشتم و چیزایی که از دست دادم، فکر نکرده بودم. J: گفته اند: وصف العیش نصف العیش؛ این که شنیدنش این قدر آرامش و لذت داره، خودش چقدر لذت و آرامش داره! بگذریم. من افراد زیادی را ملاحظه کردم که این مشکل را دارند. به نظرم رسید این مطلبی را که در این چت مطرح کردم، ویرایش کنم و توی وبلاگ بزنم. G: فکر خیلی خوبیه. شاید مشکل همه ما ها اینه که نمی دونیم چی از زندگی می خوایم. من خودم از اول صبح که بیدار شده بودم، اصلا حس خوبی نسبت به زندگی نداشتم؛ اما الان با صحبتای شما یکم احساس آرامش بهم دست داده J: خدا را شکر |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(شنبه 92 خرداد 11 ساعت 5:12 صبح) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
143 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |