یک برادر دوستداشتنی نمی دانم کجا مطلبی را یافته و چندان از آن برآشفته شده است که سخت به عشق و عاشقی تازیده است. ابتدا سخن او را نقل می کنم و سپس توضیحاتی را می آورم. مسخره تر اینکه یکی میگه این کار فقه نیست کار عشقه!!! ای لعنت به این فرهنگ صوفیانه و عشق و عاشقی که هرجا انحرافی می بینیم یه سرش توی آخور این صوفیه است... آخه عشق دیگه چیه؟ ما عبدیم و بنده و اوست مولا... در فرهنگ اهل بیت(ع) عشق و عاشقی و این مزخرفات جایی نداره و ضمنا هیچ چیزی نیست که بگیم کار فقه نیست! در جای دیگر فرموده است: یکی دیگه میاد با خدا عشق بازی می کنه انگار خدا رو بغل کرده (معاذالله) در زمینه این متن چند نکته را در ذیل بیان می کنم:
1. زبان عاشقی شما به تندی و تیزی نیش قلم این برادر خوبمان نگاه نکنید، به دلش نگاه کنید. او هر چند بفرماید: عشق و عاشقی مزخرف است؛ اما ته دلش می گوید: من عاشقم. دلیلم چیست؟ دلیلم همین وبلاگ نویسی اوست. مگر کسی به او پول و جاه و مقامی می دهد که برای آن بنویسد و به تعبیر خودش اعصابش خورد شود و گرفتاری چندساعته پیدا کند؟ بیان او را ملاحظه بفرمایید: چرا باید کار به جایی برسه که دیدن یک وبلاگ غیر مذهبی موجب آرامش و دیدن یک وبلاگ مذهبی موجب اعصاب خوردی و گرفتاری چند ساعته امثال حقیر بشه برای رفع شبهات و بدعات؟ در روایت است که الاعمال بالنیات: اعمال هرکسی را با تکیه به نیتش پاداش می دهند. این برادرمان نیت خوبی دارد و حتماً خدای تعالی او را مأجور خواهد گرداند. من درباره زبان عاشقی به همین اشاره بسنده می کنم و می گویم: هرچه از دوست رسد، نیکوست. ان شاء الله در پست دیگری به تفصیل سخن خواهم گفت.
2. تهی بودن تصوف از عشق من در حد آشنایی ام با تصوف در آن عشقی که دل من را کامیاب کند، نیافتم. من تا حدی سخن دوستمان را تأیید می کنم. برای نمونه یک قصه ای را که برای خودم اتفاق افتاده است، برای شما نقل می کنم. یک روزی از مسجد باب الجنه از نزد یکی از علمای اهل حال برمی گشتم و با یکی از دوستانم به نام آقای ایزدخواه در یک تاکسی سوار شدم. من به دوستم گفتم: خوشا به حال تو که ایزدخواهی. از خدا بخواه که ما هم ایزدخواه بشویم. در حین گفتگوهایی این گونه بودیم که آقای راننده که سبیل بلندی داشت، به ما رو کرد و گفت: شما هم که اهل حالید. و بعد خودش را معرفی کرد و گفت: من از دراویش گنابادی هستم. تا آنجا که گفت: ما هر عصر جمعه در حسینیه شریعت جلسه داریم و آدرس آنجا را به ما داد. من کنجکاو شدم و عصر جمعه قبل از نماز به حسینیه رفتم. دیدم: یکی یکی این آقایان سبیل کلفت ها وارد می شوند و بدون هیچ سر و صدایی در حسینیه می نشیندند. موقع نماز هرکسی به طور جدا جدا شروع کردند، یک نماز نک گنجشکی به جا آوردن. من هم یک نمازی که هرگز به دلم نچسبید و مجبور شدم، بعد اعاده کنم، به جا آوردم. بعد از نماز یک نفری با یک صدای ناخوشایند مدحی را درباره علی(ع) خواند و پس از آن یک نفری یک صفحه از کتابی صوفیانه را با اغلاط و لکنت های فراوان خواند. این کتاب شامل نامه هایی بود که صوفی ها به قطبشان ارسال کرده بودند و پاسخ هایی بود که او به آن نامه ها داده بود. این نامه ها و پاسخ ها درباره سنت های صوفیانه بود. باز یک نفر دیگری با صدای ناخوشایندی مدحی درباره علی خواند و پذیرایی کردند و بعد رفتند. من که دلم نچسبید و هیچ چیزی نخوردم و بعد بسیار پشیمان شدم که چرا وقتم را تلف کردم و به اینجا آمدم. در جلسه آنها نه قرآن و نه حدیث و نه رساله عملی مراجع و نه عشق و حال معنوی به چشم نمی خورد. من پیش خود خدا را شکر کردم که ما را با آیات نورانی قرآن و احادیث گهربار اهل بیت و ادعیه عاشقانه ائمه مثل مناجات خمسه عشر، دعای کمیل، دعای ابوحمزه و مناجات شعبانیه آشنا و محشور کرده است و عشق و حالی که به ما دست می دهد، با هیچ چیز دیگری به دست نمی آید . نمی دانم، این بندگان خدا دلشان را به چه چیزی خوش کرده اند؟ آن دلدادگی های ما در مجالس دعا و زیارت کجا و این بی حس و حالی و بی خاصیتی آنها در این مکان ها کجا. یکی از رفقا به نام دکتر احمد عابدی می گفت: اینان برای جذب افراد به هر نفری که به آنها ملحق شود، حدود پنج میلیون تومان پول می دهند. نمی دانم. خدا همه ما را از این گرفتاریها نجات بدهد.
3. ارزشی بودن لفظ عشق عشق یعنی دوست داشتن زیاد. لفظ عشق در قرآن نیامده است، ولی مفاد آن مورد ستایش قرار گرفته است: آنجا که خدای تعالی در وصف مؤمنان فرمود: «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ(سوره بقره، آیه 165)؛ مؤمنان به خدا حب شدید دارند.» علاوه بر این که در احادیث عین لفظ عشق با همین مفاد ارزشی به کاررفته است که نمونه های ذیل از آن جمله است: رسول خدا فرمود: أفضل الناس من عشق العبادة ، فعانقها وأحبها بقلبه وباشرها بجسده وتفرغ لها ، فهو لا یبالی على ما أصبح من الدنیا ، على عسر أم على یسر؛ برترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد و آن را در آغوش بکشد و با قلبش دوست داشته باشد و با بدنش با آن درآمیزد و تمام وقتش را به آن اختصاص دهد. (الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 83 )
نیز آن حضرت فرمود: یقول الله عزوجل : إذا کان الغالب على العبد الاشتغال بی جعلت بغیته ولذته فی ذکری ، فإذا جعلت بغیته ولذته فی ذکری عشقنی وعشقته ، فإذا عشقنی وعشقته رفعت الحجاب فیما بینی وبینه ، وصیرت ذلک تغالبا علیه ، لا یسهو إذا سها الناس؛ هرگاه بر بنده ام سرگرمی به من چیره شود، خواسته و لذتش را یاد کردن خودم قرار می دهم و هرگاه چنین کردم، او عاشق من می شود و منم عاشق او، و هرگاه عاشق هم شدیم، پرده میان خودم و او را برمی دارم و این حال را بر او چیره می کنم؛ طوری که وقتی مردم از من غافلند(یعنی نیمه شب)، او از من غافل نیست. (میزان الحکمة - محمدی الریشهری ج 3 ص 1988 ) . در این روایات به گونه ای سخن گفته شده است که هر که نداند، تصور می کند، خدا آدمی است و کسی او را بغل کرده است؛ اما آن که می داند، خدا جسمانی نیست، به وضوح خواهد دانست که این تعبیرها مجازی است و نه حقیقی، و لذا نمی توان بر چنین تعبیری خرده گرفت.
4. مجازی بودن لفظ عشق برخی به لحاظ این که لفظ عشق در مواردی برای عشق دنیوی و شهوانی به کار می رود، بر این باورند که نباید لفظ عشق را برای عشق الهی استفاده کرد؛ حال آن که اساساً تمام الفاظی که بشر در زبان خود وضع کرده است، برای چیزهای دنیوی خود بوده و بعد برای امور غیردنیوی به کار برده است. تردیدی نیست که تمام الفاظی که خدای تعالی آنها را برای توصیف امور غیبی مثل فرشتگان و نعمت های بهشتی به کار برده است، در اصل برای امور دنیوی بوده است. خدا حتی تعابیری را در کلام خود استفاده کرده است که اساساً برای چیزهای منفی به کار می رفته است؛ مانند «خمر؛ شراب» که بی شک چیزی ارزشی نیست؛ اما خدا آن را برای توصیف یکی از نعمت های بهشتی استعمال کرده است. آیا لفظ عشق از لفظ خمر منفی تر است؟ آیا دوستی شدید نسبت به خدا امری منفی است؟ و آیا لفظی جز لفظ عشق وجود دارد که این معنا را دربر داشته باشد؟
5. فضلیت عبادت عاشقانه هیچ عبادتی به پایه عبادت عاشقانه نمی رسد. شاید در اینجا همین اندازه کافی باشد که تنها یک روایت را علاوه بر آنچه آمد، نقل کنیم: امام صادق(ع) فرمود: [ إن ] العباد ثلاثة: قوم عبدوا الله عز وجل خوفا فتلک عبادة العبید وقوم عبدوا الله تبارک وتعالى طلب الثواب ، فتلک عبادة الاجراء ، وقوم عبدوا الله عز وجل حبا له ، فتلک عبادة الاحرار وهی أفضل العبادة؛ بندگان خدا سه گروه اند: گروهی خدا را از روی ترس عبادت می کنند. این عبادت بردگان است. گروهی خدا را برای پاداش عبادت می کنند. این عبادت مزدوران است. گروهی خدا را از روی عشق به او عبادت می کنند. این عبادت آزادگان است و این برترین عبادت است.(الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 84 ) |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(چهارشنبه 85 اسفند 16 ساعت 2:45 عصر) |
در پست قبلی سخن از این رفت که عاشق راستین کسی است که فقط عاشق یکی بشود و به یک نفر دل ببندد و تنها با او عاشقی و دلدادگی کند؛ نه این که با دروئی و دروغ گویی و حقه بازی به هرکسی که می رسد، بگوید: من عاشق و دلداده توام. این عین دروغ گویی و خیانت و آتش زدن به تمام هستی کسی است. این کار زندگی را حتی برای خود همین عاشق دروغ گو هم تلخ می کند و بعد مطلبی دیگر. خیلی روشن است که هیچ معشوقی چه زن و چه مرد نمی تواند، قبول کند کسی که ادعای عاشقی می کند، به کسی دیگری هم عشق بورزد و دلدادگی کند. هر معشوقی می خواهد، عاشقش فقط برای خودش باشد و بس. همه ما بسیار شنیده یا دیده ایم معشوقی وقتی فهمید، کسی که به ظاهر عاشق او بود، به کسی دیگری هم اظهار عشق کرده است، چه نفرت شدیدی از او پیدا می کند تا حدی که می خواهد او را بکشد. هر کسی این غیرت را در خود احساس می کند، مگر کسی که بر اثر فرهنگ فاسد، طبیعت و فطرت اولیه اش را از دست داده و بی غیرت شده باشد. زبان دل معشوق به عاشق این است: تو عاشق منی. منم عاشق توام. تو همه هستی ات بی منت برای منه. منم همه هستی ام بی منت برای تویه. تو قربون من میری. منم قربون تو میرم. تو همیشه به یاد منی. منم همیشه به یاد توام. تو همشیه می خواهی پیش من باشی. منم می خوام پیش تو باشم. تو از فراقم، در تب و تابی و تحملش را نداری. منم بی تو خراب و آشفتهام. اما وقتی بفهمد پای کس دیگری هم در میان است، به او می گوید: تو دروغ میگی که عاشق منی. اگه عاشق من بودی، با اون دیگری عاشقی و دلدادگی نمی کردی. حیف این همه محبت ها که نثار تو کردم. برو گم شو. من دیگه نمی خوام، ببینمت. حتی مرگت آرزومه و می خوام بکشمت. به این ترتیب ملاحظه می شود که هرکه همتایی برای معشوقش انتخاب کند، بسیار احساس تنهایی می کند و زندگیش جهنم است و بسیار بر او تلخ می گذرد. خوشی زندگی ما به این است که معشوق ما یگانه باشد. خدا هم چنین معشوقی است. غیرتی است. دوست ندارد، عاشقش به کس دیگری به جای او عشق بورزد. او این کار را گناهی نابخشودنی می خواند: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً (سوره نساء، آیه 116)؛ خدا کسی را که برای او همتایی قرار دهد، نمی بخشد؛ اما غیر از آن را برای هرکه بخواهد می بخشد و هرکه برای خدا همتایی قرار دهد، بسیار گمراه است. نیز درباره تیره روزی و زندگی تلخ کسی که برای خدا همتا قرار دهد، فرمود: وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ (سوره حج، آیه 31)؛ و هرکه برای خدا همتا قرار دهد، چنان است که گویا از آسمان پرت شده و پرنده او را ربوده یا باد او را به جای دور افکنده است. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(چهارشنبه 85 بهمن 18 ساعت 8:0 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
5 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |