برادری با تمسک به متشابهات اشعار حافظ مدعی شده است که حافظ همجنس باز و پسرباز بوده است. مطلب او چنین است: یکی از نقاط بهت آور اشعار حافظ شیرازی، تأکید بر عشق به پسربچه ها و تمایل به همآغوشی با همجنس است این نقطه عجیب، آنقدر در اشعار این شخص، تکرار شده که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذاشته و انحراف شدید جنسی او را به انحاء مختلف، اثبات می نماید. من اینک لازم دانستم، طی چند نکته ذیل سخنی هرچند کوتاه در دفاع از حافظ بگویم. 1. متشابهات در اشعار حافظ و دیگر شاعران عارف متشابهات یعنی تعابیری که ظاهرش معنای دنیوی و مادی و حسی، اما باطنش معنای اخروی و معنوی و غیر مادی میدهد، در هر کلامی که ناظر به حقایق غیبی است، وجود دارد. چنین تعابیری به اشعار شاعرانی چون حافظ منحصر نیست. در آیات قرآن و روایات معصومنی(ع) هم به چشم میخورد. من باید از این برادر بپرسم، چنین متشابهاتی که در اشعار حافظ مشاهده میکنی، در کلام الهی هم هست، پس چرا بر خدا اشکال نمی کنی که چرا در بهشت بساط شرابخواری و پسربازی و دختربازی را برای خلق راه انداخته است. به آیاتی از سوره واقعه قرآن بنگرید: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (11) فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (12) ثُلَّةٌ مِنَ اْلأَوَّلینَ (13) وَ قَلیلٌ مِنَ الْآخِرینَ (14) عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15) مُتَّکِئینَ عَلَیْها مُتَقابِلینَ (16) یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (17) بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ (18)؛ پیشیجویان مقرب درگاه خدا در باغهای نعمتاند. گروهی از پیشینیان و اندکی از پسینیان بر تختهای جواهرنشان در برابر هم تکیه داده اند و پسرانی پا به خدمت با جام ها و آبریزها و پیاله از باده به گردشان میگردند. نیز به آیه از سوره طور: وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (24)؛ به گرد آنان پسرانی چون مراورید در صدف نهفته میگردند. نیز آیاتی از سوره نبأ: إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازاً (31) حَدائِقَ وَ أَعْناباً (32) وَ کَواعِبَ أَتْراباً (33) وَ کَأْساً دِهاقاً (34)؛ برای پرواپیشگان رستگار باغها و تاکستانها و دخترانی پستانبرآمده و جامهای پر از شراب است. 2. حمل متشابهات از سوی بیماردلان بر معانی حسی وقتی بیماردلان متشابهات کلام الهی را بر معانی دنیوی و حسی حمل میکنند، انتظار نداریم که کلام حافظ را بر معانی مبتذل دنیوی و مادی حمل نکنند. به آیه سوره آل عمران بنگرید: هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ(آل عمران، 7)؛ خدا کسی است که کتاب را بر تو فرود آورد. برخی از آن آیات محکم اند. آنها مرجع دیگر آیات کتاباند و برخی آیات متشابهاند. کسانی که در دلشان کجی است، از متشابهاتش پیروی میکنند؛ به این منظور که فتنهگری کنند و آنها را بر معانی دنیوی و مادی حمل نمایند. آوردهاند که وقتی ابوجهل آیات قیامت را درباره درخت زقوم شنید، گفت: محمد ما را از زقوم میترساند. (با اشاره به چیزی که آن را از خرما و عسل درست میکردند و به آن زقوم میگفتند، گفت:) زقوم را بیاورید تا بخوریم. این در حالی بود که آیه قرآن ناظر به آخرت است، نه دنیا 3. لزوم ارجاع متشابهات به محکمات از امام رضا(ع) نقل است که اگر میخواهید، هدایت پیدا کنید، متشابهات را به محکمات ارجاع دهید؛ یعنی برای فهم صحیح معنای متشابهات که معنای روشنی ندارند، به محکمات که معانی صریح و روشنی دارند، مراجعه کنید. من به این برادر عرض میکنم، آیا شما اشعاری مانند اشعار زیر را از حافظ ندیدهاید که با بریدن قسمتهایی از اشعار او به او نسبت همجنسبازی و پسربازی میدهید؟ من از شما می پرسم، آیا کسی که انحراف شدید جنسی دارد، چنین اشعاری با این مضامین بلند دینی می سراید؟ غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب / سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین / نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتادست *** دولت فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش / زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است *** در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت / عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد *** سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است / بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی *** دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد / آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد / بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر / کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی از پای تا سرت همه نور خدا شود / در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی وجه خدا اگر شودت منظر نظر / زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی *** سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش / کو به تایید نظر حل معما میکرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست/ و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم/ گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد بی دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمیدیدش و از دور خدایا را میکرد این همه شعبده خویش که میکرد این جا / سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد فیض روح القدس ار باز مدد فرماید / دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست / گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد *** هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت آیا شاعری که حافظ قرآن است و چنین به خدا عشق می ورزد، می تواند انحراف شدید جنسی داشته باشد؟ آیا در سرگذشت حافظ نقل کرده اند که او هم جنس باز بوده است؟ آیا شما یقین دارید که حافظ هم جنس باز بوده است یا از روی حدس و گمان اتهام هم جنس بازی به او می زنید؟ اگر از روی حدس و گمان است، مرتکب گناه کبیره شده اید و باید توبه کنید و اگر یقین دارید که هم جنس باز بوده است، از روی کدام ادله بوده است؟ از روی اشعار حافظ که سراسر استعاره و مجاز است و با تکیه بر آنها نمی توان چنان اتهامی را برای او اثبات کرد؛ به خصوص آن که پارهای از اشعارش دلالت بر ایمان و تدین بالای او دارد و بسیاری از علمای بزرگ ما مثل شهید مطهری از این اشعارش تدین و تقید بالایی حافظ را استفاده کرده اند. عرفان حافظ به فرض این که از پاره ای از اشعارش ثابت شود، حافظ پسرباز بوده است، جمع این اشعار با اشعاری که حاکی از تدین و ایمان بالای او دارد، حکم می کند که گفته شود، حافظ دو دوره زندگی داشته است و آن اشعاری که آن برادر به آنها در اثبات انحراف جنسی حافظ استناد کرده است، در دوره انحرافش سروده است؛ منتها او مانند بسیاری از توابین توبه کرده است و به تعبیر روایت «التائب من الذنب کمن لا ذنب له؛ توبه کننده از گناه چون کسی است که گناه نکرده است». باید به خاطر داشت که ما موظفیم، فعل برادر دینی را حمل بر صحت کنیم و تا جایی که می توانیم، اگر سخنی از کسی می شنویم، به یک وجه صحیحی توجیه کنیم؛ نه آن که تکه هایی از سخنان او را بگیریم و سایر سخنان او را رها کنیم و با سوء ظن های خود حمل بر انحراف جنسی کنیم. سخن خود را با این دعای قرآنی پایان می برم که از زبان راسخان در علم، یعنی کسانی که به متشابهات تمسک نمیکنند، بیان شده است: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آل عمران،8)؛ پروردگارا دلهای ما را پس از آن که هدایت کردی، (همچو کسانی که برای فتنه گری به متشابهات تمسک میکنند،) منحرف مکن و از نزد خود به ما رحمت و عشقی ببخش که تو بسیار بخشندهای. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(یکشنبه 86 اسفند 12 ساعت 6:17 صبح) |
برادری چنین می اندیشد که تنها جزایی که برای اعمال آدمی هست، بهشت و جهنم است و توصیه میکند که باید عبادتمان یا از روی خوف از جهنم باشد و یا به طمع بهشت. او میاندیشد که عشق چیزی جز زنبارگی و در آغوش گرفتن او و نگاه افکندن به جمالش نیست و لذا به هر طریق حتی با فحاشی و تمسخر و سخنان زهرآگین میکوشد که عبادت از روی عشق به خدا را نوعی بدعت و انحراف معرفی کند. او میگوید: مگر خدا زن است که ما بتوانیم عاشقش شویم؟ مگر خدا جسم است که ما بتوانیم او را در آغوش بگیریم؟ مگر خدا صورت دارد که ما بتوانیم به جمالش بنگریم؟ وقتی خدا نه زن است و نه جسم دارد و نه صورت وجهی ندارد که ما عاشق او شویم. این تشبیه خدا به خلق است و کفرآمیز. خدا مثل و مانند ندارد و لذا نباید او را به خلق تشبیه کرد و هکذا از این سخنان. او بر اساس این بداندیشیها به هر طریق میکوشید، تمام آیات و روایات و ادعیهای را که سرشار از عشق و محبت خلق به خداست، یا تأویل کند یا جعلی بخواند. به نظر این بداندیش روایات حاکی از مدح عشق به خدا و ادعیه متضمن عشق به خدا مثل دعای کمیل، مناجات شعبانیه و مناجات خمسه عشر همگی ضعیف السند یا جعلی اند. به نظر او هرکه سخن از عشق به خدا رانده است، مشرک است و کافر و منحرف و بدعتگذار و مستحق لعن و فحش و شاید قتل. من برای دفع توهم این برادر و کسانی که آنان را به سوی خود می برد، پستهای متعددی نوشتهام که در این جا از طرح مجدد مطالب آنها خودداری میکنم. کارنامه یکسال عاشقی اینک تنها میخواهم این نکته را بگویم که خوف از خدا نیز خالی از عشق به او نیست و برای توضیح آن چند نکته را بیان میکنم. 1. برای تقریب به ذهن نقلی را یادآور میشوم: «اصبغ بن نباته» نقل می کند که روزی خدمت امیرالمومنین(ع) نشسته بودم و ایشان بین مردم قضاوت می کرد. ناگهان جماعتی از راه رسیدند و دست و پای یک انسان سیاه چرده را بسته بودند و با خود می آورند و به حضرت فرمودند که او دزدی کرده است. حضرت رو به او کرد و فرمود: ای غلام سیاه آیا دزدی کردی؟ گفت: بلی یا امیرالمومنین. حضرت فرمود: وای بر تو آیا می فهمی چه بگویی؟ دزدی کردی؟ غلام گفت: بلی، آقای من. در این هنگام حضرت فرمودند: دستش را قطع کنید؛ زیرا دیگر حدّ بر او ثابت شد. اصبغ می گوید: دست او را قطع کردند. وی نیز انگشتان دست راستش را به دست چپش گرفت و در حالی که خون جاری بود رفت. در بین راه ابن کوّاء (که از خوارج بود) به او رسید و گفت: ای سیاه چه کسی دست راست تو را قطع کرده است؟ غلام جواب داد: دست راست مرا آقای جانشینان پیامبران الهی، رهبر سفیدرویان در قیامت، برترین مردم نسبت به مؤمنین علیّ ابن ابیطالب، راهنمای خلق، همسر فاطمه زهرا دختر محمّد مصطفی(ص)، پدر حسن مجتبی و پدر حسین مرتضی، سبقت گیرنده به سوی باغهای بهشت، درگیر شونده با شجاعان، از انتقام گیرنده از نادانان، پرداخت کننده زکات، صاحب شخصیتی بس بزرگ از فرزندان هاشم، اقیانوس بی کران، پسر عموی پیامبر، هدایت کننده به سوی کمال، گویای حق، شجاعی از سرزمین مکه، سرپرستی با وفا، امینی از خاندان حم و یس و طه و دودمان با برکت، کسی که به دو قبله نماز گذارد، ختم اوصیاء، جانشین برترین پیامبران، شیر بیشه شجاعت، کسی که به وسیله جبرئیل امین کمک شده و به وسیله میکائیل مبین یاری گشته، وصی رسول پروردگار جهانیان، خاموش کننده آتش آتش افروزان، بهترین ثمره قریش، یاری شده به وسیله لشکر آسمانها و فرشتگان، علیّ بن ابیطالب، امیرالمومنین تا بینی دشمنان او به خاک مالیده شود، سرپرست تمام آدمیان، آری او دست راست مرا قطع کرده است. در این هنگام ابن کوّاء گفت: وای بر تو ای سیاه! دست تو را قطع کرده و چنین از او مدح و ثنا میکنی؟! غلام گفت: چگونه او را نستایم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده. به خدا قسم دست مرا جدا نکرده مگر بر پایه و اساس حقی که خدا بر من واجب ساخته است...(بحارالانوار، جلد 40، صفحه 281، حدیث 44). این قضیه چه چیزی را القا میکند؟ آیا این جز این را حکایت می کند که او عاشق علی(ع) بود و مجازاتش را نیز با دل و جان پذیرفته بود؟ آیا این حاکی از این نیست که آدمی میتواند که هم خوف از مجازات معشوق داشته باشد و هم به او عشق بورزد؟ 2. حال این قسمت از دعای کمیل علی(ع) را از نظر بگذرانید که فرمود: فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت على عذابک، فکیف اصبر على فراقک؛ ای خدایم و آقایم و صاحبم و پروردگارم! به فرض که بر عذابت شکیبایی کنم، بر فراق تو چگونه شکیبا باشم؟ این مفید چه معنایی است؟ آیا این جز این است که علی(ع) در عین حالی که خوف از عذاب خدا داشت، به او عشق هم داشت؟ فراق یعنی چه؟ آیا فراق جز احساس دوری عاشق از معشوق است؟ 3. شاید این برادر هیچگاه از خوف خدا گریه نکرده و در حال گریه لذت و عشق حاصل از آن را در وجود خود احساس نکرده است که عشق و لذت الهی را انکار میکند و هرگاه از عشق الهی سخن میرود، آن را بدعت و انحراف و مرض قلب میخواند. قطرههای اشک جرعههای عشق گویا او تصور میکند که خدا بلانسبت لولوست و مظهر وحشت که تنها باید از او ترسید و یا به جیبش چشم دوخت که چیزی به ما بدهد و لابد اگر خدا چیزی هم به ما میدهد، از روی رحمت و محبت او به خلقش نیست و ما نمیتوانیم این رحمت و محبت او را در قلب خودمان احساس کنیم و اگر چنین احساسی در ما پدید آید، نوعی مرض و تشبیه خدا به خلق است. پناه بر خدا از این بداندیشیها. این پست را با دعایی از حضرت رسول(ص) خاتمه میدهم: اللهم إنی أسألک حبک و حب من یحبک، والعمل الذی یبلغنی حبک، اللهم اجعل حبک أحب إلی من نفسی وأهلی ومن الماء البارد(میزان الحکمة - محمدی الریشهری ج 1 ص 503)؛ خدایا من از تو عشق به تو و عشق به کسانی را خواهانم که عاشق تواند و نیز عملی را که من را به عشق تو برساند. خدایا عشق به خودت را برایم از عشق به خود و همسر و آب خنک (به هنگام عطش در هوای داغ) دوستداشتنی تر بگردان. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(جمعه 86 اسفند 3 ساعت 8:42 صبح) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
36 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |