آنچه در این پست ملاحظه میفرمایید، اولین نامهای است که در پاسخ نویسنده نامه مندرج در پست قبلی(شروع یک گفتمان عاشقانه) نوشتم که با دخل و تصرف اندک و افزودن حاشیهای در اینجا میآورم. گفتنی است که مستندسازی این مطالب مجال موسعی میخواهد که باید در فرصت دیگری به آن پرداخت . سلام تمام تفاوت دیدگاهی که میان من و تو هست، یک چیز همه آنها را ناچیز و حل می کند و آن این است که تو به یک نیروی نادیدنی که هستی من و تو وابسته به اوست، یعنی خدا، باور داری و در عین حال منطقی و منعطف هستی و سخن مخالفت را اگر منطقی و مستدل باشد، می پذیری. [1] من همه آدم ها را کمابیش دیندار می دانم؛ چون دین یعنی دوست داشتن خوبیها و نفرت از بدیها. من تو را دیندار میدانم، ولو آن که به دین مشخصی باور نداشته باشی. [2] آنچه را هم که درباره اسلام و پیامبر اسلام گفتی، جای بحث دارد؛ ولی بیا، درباره آن بنا را بر این بگذاریم، آنچه را عقل سلیم و منطق قویم ما میپذیرم، ردّ نکنیم . من بسیاری از باورهای تو را درباره دینداری مردم و سستی و خرافهگرایی آنها قبول دارم و بنابراین ما نباید اسلام و یا هر دین دیگری را از آنچه مردم دارند، فرابگیریم. البته محصولات انسانی هر دینی هم ارزش و اهمیت و صحت آن دین را تا حدودی آشکار میکند. اما در این زمینه باید برآیند کلی آنها را مورد توجه قرار دهیم و مقایسه کنیم . آن بخشی از دین که عین عقل و منطق و وجدان آدمی است، مورد پذیرش هر عاقلی است. مثلاً کسی نیست که عدالت و احسان و امانت و دیگر خوبیها را دوست نداشته باشد و خوب نداند. لذا من بر این باورم، باید تعالیم هر دینی را تا جایی که با عقل و منطق و فطرت سالم انسانی مخالفت ندارد، بپذیریم و اختلافات آنها را به پای اختلاف فرهنگ و آداب و رسومها بگذاریم . من آنچه را که توجیه عقلی و منطقی و وجدانی ندارد، آداب و رسوم اقوام میدانم. یک بخشی از اسلام ـ همان طوری که تو گفتی ـ همان آداب و رسوم عربهاست. من نظرم این است که آداب و رسوم هر قومی تا جایی که با عقل و فطرت آدمی مخالفت نداشته باشد، پذیرفتنی است. چه عرب باشد و چه ایرانی و چه اروپایی. اما آنچه که با عقل و منطق مخالفت داشته باشد، مردود است، از هر قومی که باشد. [3] من هم مانند تو ظلم به زن و تحقیر او را از ناحیه هر آیین و رسمی که باشد، ناپسند میدانم. به نظر من زنها به خدا که اصل خوبیهاست، نزدیکترند؛ چون زنها قلب نازک و عاطفی دارند و هرکه قلب نازک و عاطفی داشته باشد، بیشتر از ظلم و خیانت و دزدی و دیگر بدیها متنفر است و بیشتر به عدالت و امانت و صداقت و احسان و نیکی به دیگران عشق میورزد. من آنچه را از تبعیضهای میان زن و مرد و تحقیرهای زن که به نام اسلام میخوانند، قبول ندارم و جزو اسلام نمیدانم. [4] خلاصه، من دین را جز عشق نمیدانم، عشق به خدا، عشق به خوبها و خوبیها . -------------------------------------------------------------------------------- [1] باید توجه داشت که تعریف کافر مطلق نیست و آن به اعتبارات گوناگون تعریفهای گوناگونی میپذیرد. کافر به معنای کسی که نزد خدای حکیم استحقاق مجازات دارد، آن است که از روی آگاهی و به عمد حقایق را انکار کند؛ اما اگر کسی حقایق برایش روشن و مبرهن نشده باشد، کافر خواندن آن نادرست خواهد بود؛ چون خداوند حکیم است و شخص حکیم هرگز شخص جاهل را به سبب جهلش مجازات نمیکند. [2] چنان که در نامه دیگر آوردهام و در پستهای بعدی خواهد آمد، به نظر من دین و از جمله دین اسلام مشتمل بر سه بخش است: الف. بخش فطریات: آموزههای فطری دین عبارت از آنهایی است که به عقل قابل درک است؛ نظیر حسن عدالت و صداقت و احسان و امانتداری و قبح ظلم و دروغگویی و خست و خیانت و مانند آنها. نیز نظیر ناظم عاقل داشتن جهان هستی و مانند آن. از جهت فطری همه انسانها دیندار هستند و نظر به این که اسلام نیز دینی فطری است، همه انسانها فی الجمله مسلماناند. ب. بخش سنتها: آموزههایی که ریشه در آداب و سنن قومی دارد، مثل نصف بودن دیه زن، صد شتر بودن میزان دیه و مانند آنها. انبیاء و از جمله پیامبر اسلام(ص) این سنتهای عربی را تا جایی که با فطرت و عقل مخالفت نداشته، با قدری دخل و تصرف پذیرفته و به اصطلاح امضاء کرده است. بنابراین هیچ کسی از سنتها و قراردادهای اجتماعی که معمولاً مورد قبول و امضای انبیاء بوده است، گریزی ندارد. ج. بخش نوآوردهها: برخی از آموزهها آنهایی بوده است که پیامبر اسلام(ص) از طریق فرو رفتن به حالتی مانند بیهوشی و خلسه به نام وحی دریافت میکرده است؛ مثل دریافت سورههای قرآن یا آن اطلاعاتی که راجع به بهشت و دوزخ از طریق عروج به آسمان روحانی به دست آورده بود. به این ترتیب هیچ کسی نمیتواند ادعا کند که بیدین است. چون هیچ کسی گریزی از فطریات و آداب و رسوم اجتماعی که نوعاً از سوی انبیاء امضا می شده است، ندارد. [3] بخشی از هر دین الهی از جمله دین اسلام عبارت از امضائیات است؛ یعنی عبارت از همان آداب و رسومی است که در میان قوم پیامبر اسلام(ص) یعنی عرب حجاز رواج داشته و پیامبر(ص) آنها را به جهت آن که با عقل و فطرت آدمی مخالفت نداشته، پذیرفته و به اصطلاح امضاء کرده است. هر بخشی از دین که مبنای عقلی و فطری ندارد، از امضائیات شمرده می شود و به ذوق و سلیقه و شرایط تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی قوم بر میگردد. نماز خواندن به صورت خاص و عربی از آن جمله است. [4] باید در این زمنیه چند نکته را از نظر دور نداشت: الف. اصل عدالت بر تمام احکام اسلام حکومت میکند و لذا هرگاه اجرای هر حکمی مستلزم ظلم به کسی باشد، آن حکم اسلامی نخواهد بود و فهم عدل و ظلم نیز به تشخیص وجدان و فطرت سلیم انسانها متکی است. ب. احکام ثابت اسلام همان احکام فطری انسانی است و احکام غیر فطری تا جایی اعتبار دارد که با احکام فطری در تعارض نباشد و هرگاه در شرایطی چنین شد، لزوماً باید تغییر پیدا کند. ج. برخی از احکام اسلام اضطراری و ناشی از شرایط تاریخی و فرهنگی عرب عصر نزول بوده و در شرایط دیگر قابلیت اجرایی ندارد که بردهداری و احکام مربوط به آن از آن جمله است. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(پنج شنبه 87 مهر 18 ساعت 1:34 عصر) |
چندی پیش یک دانشجوی دختر ایرانی که در یکی از کشورهای خارجی تحصیل میکند، با من از طریق وبلاگم به طور گذری آشنا شد و باب گفتگو را با من از طریق ایمیل گشود. من قصد دارم طی چند پست برخی از مهمترین گفتگوهایی را که میان من و او روی داده است، البته با کمی دخل و تصرف و بدون نام و نشان در وبلاگ بیاورم تا شاید برای دیگران سودمند باشد. شایان ذکر است که نامبرده از خانوادهای مسلمان، اما غیر مذهبی است و تحصیلاتش را تا لیسانس در ایران گذرانده و فوق لیسانسش را به جهت رد شدنش در گزینش سازمان سنجش ناگزیر شده است، در یکی از کشورهای غربی بگذراند. وی در یکی از نامههایش اعتقادش را نسبت به مذهب اسلام گزارش داده است که من نخست اصل آن را در این پست میآورم و پاسخهایی را که من به آن دادهام، ان شاء الله در پست های بعدی میآورم. سلام ...اگر دوست داری بدونی که نظر شخصی من راجع به دین و مذهب چیه باید بگم که من اصلا هیچ اعتقادی به دین اسلام ندارم و اون رو مایه خوشبختی نمی دونم حداقل برای خودم. البته اینو بگم که من نظرم رو به هیچ کس تحمیل نکردم و برای کسی هم نسخه نپیچیدم. من هیچ اعتقادی به منصف بودن کسی به نام پیامبر ندارم، هیچ اعتقادی به دوازده امام اصلا ندارم و قرآن از نظر من یک کتاب کاملا تحریف شده هست. من به خدا به عنوان یک نیروی برتر که حاضر بر کارها و رفتارهای انسانها هست ایمان دارم ولی چیزی که یک عرب برای ما ایرانیها به ارمغان آورده رو هیچ وقت نمی پذیرم. از نظر من محمد هیچ چیزی اضافه بر چیزی که زرتشت به ما ایرانی ها داد، نداده جز یک سری نابرابری ها، کوچک شمردن زن، حمله و کشتار برای دین آوری توسط انصار محمد و امثالهم. ایرانی هایی که قبل از ورود دین اسلام خدا رو می پرستیدند و دارای پیامبر بودند در اثر حمله یک مشت بیابانگرد مجبور به قبول یک سری جفنگیات اعراب کثیف شدند. اعرابی که حتی بعد از حمله به ایران فرق طلا و نقره رو نمی دونستند و محمد می خواست با نامه به خسرو پرویز مردمی رو که سالها خدا رو عبادت می کردند به خدا دعوت کنه تا کافر نباشند! من اصلا قبول نمی کنم که امامهای اسلام دارای علم بودند. چه علمی؟ 1400 سال پیش کدوم علمی وجود داشته که تمدنهای بزرگ دنیا مثل یونان، مصر و ایران ازش بی خبر بودند و فقط عرب های بیابانگرد از اون مطلع بودند؟ می دونی اگر از هر خونه ای توی ایران سوال کنی که چند تا امام داریم یا مثلا حسین کی بود و چی کار کرد، اکثرا می دونند ولی اگر سوال کنی که آریو برزن کی بود؟ سورنا چی کار کرد؟ یوتابه کی بود؟ اولین دریادار در ایران باستان کی بود؟ خیلی از ایرانی ها حتی اسم این افراد رو که هر کدومشون با دلاوری در مقابل دشمنان ایران جنگیدند تا ایران بمونه رو نمی دونند. مگر حسین چه کار کرد؟ آیا ارزش کارش خیلی بیشتر از آریو برزن در سپاه ایران بود؟ آیا پیوست کردن اسم دین به دنبال اسم حسین کافی هست برای بزرگ انگاری کار اون؟ من نمی پذیرم. من قبل از اینکه یک مسلمان باشم یک ایرانی هستم. یک ایرانی مقید به خدا، کردار، گفتار و پندار خوب که زرتشت صدها سال پیش از اسلام برای ایرانی ها به ارمغان آورد. در حال حاضر خیلی از روشنفکران علوم دینی معتقدند که اسلامی که فعلا در این رژیم وجود داره اسلام واقعی نیست. محمد فلان می کرد بسار می کرد. ولی من معتقدم که اسلام واقعی همینه که توی ایران هست وهمونی هست که توی عربستانه. اسلامی که حکم سنگسار داره. اسلامی که به زن به چشم یک کالای دارای مالکیت نگاه می کنه. اینکه اسلام گفته به هم خوبی کنید، بدی نکنید، خدا رو ستایش کنید و ... که چیز جدیدی نیست. زرتشت و بقیه پیامبرها هم گفتند. پس من دلیلی نمی بینم تابع دینی باشم که مردم توی اون دین درمان دردهای خودشون رو در امامزاده ها جستجو بکنند. مردمی که روز عاشورا بریزند توی خیابون و من مجبور باشم نفس سرد یک سری عزاپیشه دروغی و انسان نماهای انسانیت فروش رو تحمل کنم و چشم به بازار ریاکاری کاسبهای دین بدوزم اون هم برای کی؟ برای حسین که کارش دفاع از ارزشهای دین اسلام بوده؟ به من ایرانی چه ارتباطی داره؟ ننگ بر من که از شیردلان سرزمین خودم بی خبر باشم و به دنبال یک عرب راه بیفتم. حتما از نظر تو من یک کافرم. ولی من اینم. اگر هم کسی به اسلام ایمان داره می تونه داشته باشه به من مربوط نمی شه. زندگی خودشه و عقیده خودش. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(دوشنبه 87 مهر 15 ساعت 6:10 صبح) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
32 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |