دختر دانشجوی ایرانی که طی چند پست اخیر (شروع یک گفتمان عاشقانه اولین پاسخ به نامه دومین پاسخ به نامه دختر ایرانی مقیم خارج) سر سخن را با او آغاز کردهایم، طی ایمیلی از من خواستهاست که مطلب ذیل را برایش پست کنم. او این یادداشت را از سایتی با دخل و تصرف اندک فرستاده است. اگرچه هنوز پاسخ به تمام موضوعات مطرح شده در نامه قبلیاش داده نشده، آوردن این نامه را البته با پاسخی کوتاه مناسب میدانم. سلام ایرانیان از بن و ریشه خود آگاه نیستند، زیرا تازیان و سرسپردگانشان به ما پذیرانده اند: 1. بهترین نوشته قرآن است که همه مردم جهان نخواهند توانست حتی یک واژه مانند آن بیاورند! 2. کعبه ستایشگاه است که باید روزی هفده بار به سویش خم و راست شویم و ستایشهای خود را با آه و ناله پیشکش کنیم. 3. همچون بت پرستان سنگ سیاه چرکین را ببوسیم و بر چهره بمالیم. 4. همچون دیوانگان ریگ بیابان را پرتاب کنیم تا آنگاه نام حاجی را بیابیم و سرافراز شویم. 5. سرافرازیمان در آن است که سرمایه خود را به مکه ببریم و به خورد تازیان دهیم و در مراسم برآمده از دوران جاهلیت شرکت کنیم. 6. سروری از آن کسی است که سید باشد و از فرزندان تازیان بشمار آید. 7. جشنهایمان، زادروزهای تازیان باشد و سوگواریمان، مرگ روز تازیان باشد. 8. مبدا تاریخ کشورمان گریز محمد از گوشه ای به گوشه دیگر بیابان عربستان باشد. 9. نام تازیان را بر خود می گذاریم و با پیشوندهایی همچون غلام، عبد و... خود و فرزندانمان را سرافراز می دانیم. 10. سخن ستایش آمیزمان باید به زبان عربی باشد و از بامداد تا شامگاه بگوییم الله و اکبر، انشا الله، ماشاالله، الحمدالله. 11. در مرگ روز تازیان همچون دیوانگان بر سر و کله می کوبیم و سینه می درانیم و آه و ناله و زاری می کنیم و های های اشک می ریزیم. 12. از مردگان تازیان که در زندگی نتوانستند جلوی کشته شدن خود و خانواده و یا بیماری، بد بختی یا بیچارگی خودشان را بگیرند، برای خود تندرستی و خوشبختی درخواست می کنیم. 13. برای تازی های بیابانگرد، گنبد و بارگاه می سازیم و طلا کاری می کنیم و گل و سبزه می کاریم. 14. دیگر یادی از سرداران و دلاوران ایرانی که برای سرافرازی ایران گام برداشتند و جان داده اند نمی کنیم. 15. آرامگاه کوروش که نخستین پایه گذار آزادی بود باید در بیابانها رها شود و برای تازیان گنبد و بارگاه ساخته شود و دسته دسته به زیارت بروند و افتخار کنیم که طلبیده شدیم. 16. برای برآورده شدن آرزوها و آرمانهایمان سفره عباس میاندازیم و شبانه روز به نام تازیان سوگند یاد می کنیم و از آنها با زاری و لابه یاری می خواهیم. 17. باور کردن داستان ظهور امام زمان، تازی نادیده ای که قرار است با گردن زدن و کشتار انسانهای ناباور، دنیا را پر از عدل و داد کند. بازده این از خود بیگانگی این شد که ایرانی، میهن پرستان و جانبازان کشورش را بی ارزش بداند و آنان را نشناسد. بیایید قدری وسیع تر بیاندیشیم. آنچه به اجمال در پاسخ این یادداشت میتوان گفت، این است که: اولاً، چنان که کراراً گفته شد، ارزش نه به ایرانی بودن است و نه به عرب بودن. قومپرستی و نژادپرستی خود نوعی بتپرستی است و اگر بتپرستی بد است که بد است، قومپرستی و نژادپرستی هم بد است. آنچه ارزش دارد، حقایق هستی و فطریات انسانی و اخلاقی است. ثانیاً، باید به خوبان عالم که منادیان و تابلوی حقایق و ارزشهای اخلاقی و انسانی بودند، عشق ورزید و آنان را به طرق مختلف ستایش کرد و یادشان را زنده نگاه داشت. این اختصاص به قوم و نژاد خاصی ندارد. ساختن گنبد و نهادن نامشان بر روی فرزندان از راههای یادبود و یادکرد خوبان عالم است. منتها آراستن مقابر و گنبدهای آنان به گونهای که با زندگی اخلاقی و زاهدانه آنان ناسازگار باشد، قابل دفاع نیست. ثالثاً، احترام کردن به نمادهای ملی و مذهبی در هر قوم و ملتی هست و هر قومی آنچه را نماد ارزشهاست، احترام میگذارد. احترام به کعبه نیز از آن جمله است. هیچ مسلمانی به کعبه و دیگر نمادهای ارزشی و مذهبی به نحو استقلالی احترام نمیگذارد تا عنوان بتپرستی پیدا کند. مسلمانان از آن رو به کعبه و مانند آن احترام میگذارند که آنها منسوب به خداست. درست مثل مادری که لباس بچهاش را به چشم میکشد، به اعتبار این که به بچهاش تعلق دارد. نماز گزاردن مسلمانان به سوی کعبه برای پرستش کعبه نیست؛ بلکه نماد وحدت عبادی مسلمانان است. خم و راست شدن ما در نماز حاکی از تسلیم و سرسپردگی ما در برابر خداوند و شکرگزاری از نعمتهای او به ماست. او که مظهر همه خوبی هاست و تمام هستی ما از آن او و به دست اوست. رابعاً، ریگ پرتاب کردن به جانب شیطان، نماد طرد خواستههای پست و غیر اخلاقی و غیر انسانی از خود است و این عین عقلانیت است. نابخرد آن است که از خواستههای پست و غیر انسانی و غیر اخلاقی پیروی کند. صرف سرمایه برای پاکسازی روح و روان بهترین سرمایهگذاری آدمی است. مناسک حج هریک نماد دلدادگیهای حضرت ابراهیم و خانوادهاش به یاد خدا، مظهر خوبیهاست و هریک تمرین و ریاضت نمادینی برای تهذیب و پاکی روح انسانی است. خامساً، بیتردید گریه کردن بر افراد مقدس به این جهت که مانند هرکسی مرده است، بیارزش است؛ اما گریه کردن به لحاظ این که او مظهر ارزشهای اخلاقی و انسانی بوده و از روی ستم کشته شده است، عین ارزش و ارزشمداری است. ما با یادکرد ارزشهای او به واقع ارزشهای اخلاقی و فطری خود را زنده و تقویت میکنیم. گریه بر ارزشها حاکی از اوج تعلق خاطر به ارزشهاست و این هرگز چیز منفی نیست. ضد ارزش آن است که ما نسبت به ستمها و اعمال غیر انسانی و غیر اخلاقی افراد بیتفاوت باشیم. سادساً، بگذریم از عوام که از ائمه(ع) و بزرگان دین جز کرامات و مصایب نمیشناسند. این بزرگان تابلوی اخلاق و خیر و خدمت به بشریت بودند و احترام به آنان و اسوه قرار دادن سیره و رفتار آنان و مراجعه و تمسک به سخنان آنان ارزشمندترین کاری است که هرکسی می تواند برای احیا و بقای ارزش های اخلاقی و انسانی انجام دهد. سابعاً، تقاضا قضای حاجات از ائمه(ع) به نحو استقلالی عین شرک و بتپرستی است؛ اما تقاضای شفاعت و دعا از آنان که از خدا برای ما قضای حاجاتمان را بخواهند، عین توحید و یکتاپرستی است. حیات آدمیان به زندگی دنیا محدود نیست و روح آدمی با مرگ از میان نمیرود؛ بلکه به حیاتی برتر راه مییابد. ما میتوانیم همچنان که از زندگان تقاضا کنیم که برایمان دعا کنند، از مردگان نیز می توانیم تقاضا کنیم که برایمان دعا کنند. ثامناً، اگرچه باور پیدا کردن به امام زمان(ع) از دشوارترین باورهای مذهبی است؛ اما باید دانست که همه امور عالم به طرق عادی صورت نمیگیرد و انکار هر امر غیر عادی صحیح نیست؛ چون خوارق عادت نیز از حقایق انکارناپذیر این عالم است و عمر طولانی داشتن از آن جمله است. عمر طولانی داشتن نظایر فراوانی داشته است که عمر نوح(ع) از آن جمله است. حصول صلح و عدالت فراگیر در جهان و نبودن ظلم و جنگ در آن، خواست فطری و ذاتی همه مردم عالم است که همواره در طول تاریخ به صورت امید به ظهور منجی بشریت تبلور یافته است. کشتار بیرحمانه کافران از سوی امام زمان(ع) اتهام ناروایی است که هیچ نقلی آن را تأیید نمیکند. در اسلام مجوزی وجود ندارد که کسی به دلیل کفر کشته شود. تاسعاً، قرآن کتابی است که برای هدایت عرب حجاز عصر نزول نازل شده و سورههای قرآن به منزله نسخههایی است که برای درمان بیماریهای اعتقادی و اخلاقی آن مردم نوشته شده است و هر قومی که به آن بیماریها مبتلا باشد و بخواهد به درمان خود بپردازد، شایسته است، از این کتاب بهرهبرداری کند. اعجاز قرآن از این قرار بود که شخصی امی متون اعتقادی و اخلاقی میآورد که به کلی با نحوه سخن گفتن عادیاش متفاوت بود و سبک و سیاق آنها نشان میداد که سخن خودش نیست و دیگران نیز نمیتوانستند، مثل آن متون را بیاورند. قرآن به زبان عربی است و از واژگان و تعابیر عربی در بیان مقاصدش بهره برده است؛ بنابراین چنین نیست که نتوان لفظی مانند الفاظ قرآن را آورد. آنچه آوردن مثل آن برای عرب حجاز عصر نزول مشکل بود، یک سوره از سورههای قرآن بود که متضمن پیام اساسی و مهمی برای آنان باشد. عاشراً، اکنون واژگان زبان عربی در زبان فارسی جزء لاینفک زبان فارسی و جزو زبان فارسی شده و تهی کردن زبان فارسی از واژگان زبان عربی ممکن نیست. به علاوه زبان برای انتقال پیام است؛ نه وسیلهای برای ابراز تعصبات قومی و نژادی. اکنون هیچ زبانی سره و خالص نیست. هر زبان پیشرفته ای واژگان فراوانی را از دیگر زبان ها وام گرفته و این نشانه کمال هر زبان است؛ نه نقص آن. به هر حال، بن و اصل ما ارزشهای اخلاقی و انسانی ماست؛ نه گذشته ما به هر حال و شکل. آن بخش از گذشته ما اصل ما را می سازد که فرهنگ انسانی و اخلاقی ما را تشکیل دهد. برای مثال، کاخهای شاهان ایرانی مظهر چنین فرهنگی نیست؛ بلکه مظهر ستمهایی است که بر کثیری از ایرانیان رفته است. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(جمعه 87 مهر 26 ساعت 12:7 عصر) |
پاسخ اول را در پست قبل مطالعه کردید(اولین پاسخ به نامه). این دومین پاسخی است که به نامه آن دختر دانشجوی ایرانی مقیم خارج دادهام(شروع یک گفتمان عاشقانه). این پاسخ نیز نظیر پاسخ قبلی با دخل و تصرف اندک و افزودن حاشیه همراه است. گفتنی است که مستندسازی این مطالب نیز مجال موسعی میخواهد که باید در فرصت دیگری به آن پرداخت . سلام من باورم این است که باید برای هرکسی که برای ارزشهای انسانی و اخلاقی تلاش کردند، به خصوص آنانی که جان خود را در این راه فدا کردند، احترام بگذاریم؛ حال متعلق به هر قوم و ملتی باشد. ایرانی باشد یا عرب، و شرقی باشد یا غربی. [1] به نظر من باید به همه پیامبران و خیرخواهان بشر که تلاش کردند، مردم را از خرافهها و آداب و رسوم غیر انسانی و غیر اخلاقی دور کنند، احترام گذارد. احترام من به پیامبران اسلام و زردشت و یهود و مسیحیت و مصلحان بشری مانند امام حسین نیز در همین چارچوب است. نیز شایسته است، کار پیامبر اسلام را که به منظور ترویج ارزشهای اخلاقی و برانداختن رسوم بت پرستی و خوردن خون و گوشت مردار و غارت اموال مردم و تحقیر زنان و یتیمان و بیچارگان تلاش کرد، ستایش کنیم. همینطور کار امام حسین را به لحاظ آن که یک مصلح اجتماعی بود و تلاش کرد با مفاسد یک حکومت ستمکار مقابله کند تا آنجا که از جان خود گذشت و خانواده اش رنج اسارت را تحمل کردند، شایسته است، ستایش کنیم. البته آن دسته از باورها و رفتار توده مردم درباره امام حسین و عزداری که خرافه است، مردود است. نیز کار عمر اگر به منظور کشورگشایی و به چنگ آوردن ثروت ایرانیان به ایران حمله کردهاست، تأیید نمیشود. [2] همینطور افکار آنانی که به نام اسلام زن را تحقیر می کنند و برده میخواهند و دنبال شهوترانی های خودشان بوده و هستند، مردود و منفور است. پیامبر زردشت و پیروان نکوکار او نیز ارزشمند و در خور ستایش اند. ما شایسته است، به همه کسانی که برای حفظ جان و مال مردم ایران جان دادند و فداکاری کردند، عشق بورزیم. ما باید هم به خوبیها عشق بورزیم و هم به خوبها. حال میخواهد آن در هر قومی و در هر جایی باشد. ما باید به پیروان هر دین و آیینی مادامی که به ارزش های اخلاقی و انسانی احترام قائل اند، احترام بگذاریم. [3] لازم نیست که بر دین اسلام باشند یا زردشت. آنچه نمیتوان از آن گذشت باور پیدا کردن به حقایق و حرمت نهادن به ارزش های انسانی است. بی تردید کسانی که حقایق را از روی عمد و آگاهی انکار می کنند و به ارزشهای انسانی و اخلاقی حرمت نمینهند، قابل احترام نیستند. همان طور که پیشتر گفتم، پارهای از احکام ادیان اعم از دین اسلام و زردشت و مسیحیت و سایر ادیان همان قوانین و رسوم اقوام خودشان است. حکم سنگسار نیز چنین است. این به قوم عرب تعلق داشته است و به شرایط فرهنگ عرب جاهلی متعلق بوده است. آن چیزی نبوده است که پیامبر اسلام آن را آورده باشد. البته این حکم به خصوص عرب هم تعلق نداشته و در میان برخی از اقوام دیگر هم بوده است. آنچه که مسلم است و بر تمام احکام سایه افکن است و باید حاکم باشد، احکام فطری و انسانی و اخلاقی است. اگر در هر زمانی و در هر عصری یک رسم و قانونی پذیرش اجتماعی نداشته باشد و عواطف انسانی را بربیاشوبد، قابلیت اجرا ندارد. این گونه نیست که اگر حکمی در هزار و چهار صد سال پیش اجرا می شده و جواب می داده است، در این عصر نیز جواب بدهد. آنانی که در هر دین و آیینی بر ظاهر احکام جمود می ورزند و به عواطف انسانی بی توجه هستند، اندیشه درستی ندارند. [4] تردیدی نمیتوان داشت که باورها و رسومی که به نام دین در جامعه حاکم است و با عواطف و ارزش های انسانی و اخلاقی سازگار نیست، مردود است. تصور من این است که خدا همه ما را دوست دارد. اگر دوست نداشت که خلق نمی کرد. خدا وقتی ما را دشمن دارد که به حقایق پشت کنیم و به ارزش های اخلاقی پایبند نباشیم. [1] پیامبر اسلام(ص) با هرگونه نژادپرستی مخالف بود و پاکی از گناه و زشتی را میستود، از هر قوم و ملتی که باشد. چه عرب باشد یا عجم و می فرمود: شما همگی از آدم و آدم از خاک است و به خدا سوگند! سیاهی حبشی که خدا را اطاعت کند، بر سید قرشی که خدا را معصیت کند، بهتر است و گرامیترین شما پرهیزگارترین شماست(بحار، 7/239). [2] پنهان نیست که حکومت ایران در زمان حمله عمر مقبول ایرانیان نبود و از ستمگریهای خسرو پرویز به تنگ آمده بودند که پس از مقاومتی اندک تسلیم سپاه اسلام شدند. زرتشتیان هم به این واقعیت معترفاند((نبرد قادسیه). [3] در قرآن از اهانت کردن و دشنام دادن به بتهای بتپرستان نیز نهی شده است؛ از آن جهت که اهانت کردن و دشنام دادن به مقدسات بتپرستان موجب میشود که آنان نیز به مقدسات مسلمانان اهانت کنند و دشنام دهند(انعام، 108). [4] پیامبر اسلام(ص) رسوم عرب را تا جایی که با فطریات و اخلاقیات انسانی مخالفت نداشت، امضاء و تأیید کردند و در عین حال در صدد اصلاح رسوم مخالف فطریات و اخلاقیات برآمدند و در این زمینه نیز عواطف و شرایط روحی عرب عصر نزول را مورد توجه داشتند؛ به همین رو سیر اصلاحات نبوی تدریجی بوده است. تحریم شراب از آن جمله است. شراب یکباره تحریم نشد. در سیزده سال مکی هرگز سخنی از تحریم شراب نرفت. در دوره مدنی ابتدا در حدود سال اول گفته شد، زیان شراب بیش از سود آن است(بقره، 219)، پس از آن در حدود سوم هجرت گفته شد، به هنگامی که به مسجد میآیید و نماز میخوانید مست نباشید(نساء، 43) و سرانجام در حدود سال هفتم هجری گفته شد که به طور کلی از خوردن شراب بازایستید(مائده، 91). این شیوه نبوی باید در هر عصر و مصر پیاده شود و احکام اسلام متناسب با پذیرش عاطفی و روانی جامعه به اجرا درآید. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(سه شنبه 87 مهر 23 ساعت 8:43 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
33 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |