عشق به خدا همجنس عشق به غیر خداست. عشق به خدا همان آثار جسمی و روحی را دارد که عشق به غیرخدا مانند عشق به همسر دارد. به همین رو هم در آیات قرآن و هم در روایات و ادعیه معصومین(ع) و هم در اشعار و دیگر متون برای این که عشق و حب الهی را بیان کنند، از همان تعابیری سود جسته شده است که در عشق بشری به چشم میخورد. برخی از مهمترین ادله و شواهد همجنسی و همانندی عشق الهی با عشق غیر الهی به این قرار است:
1. قیاس عشق الهی با غیر الهی در آیات قرآن وقتی که دو چیز با هم مقایسه میشود که قدر مشترکی داشته باشند. برای مثال اگر کسی علم داشته باشد، میگویند که علم او مثل علم فلانی است یا علمش از علم فلانی بیشتر است. اما اگر کسی جاهل باشد، نمیگویند که او مانند فلان عالم علم دارد یا علمش از فلان عالم کمتر یا بیشتر است. در مورد عشق و حب نیز همینگونه است. وقتی گفته میشود، فلانی به همسر یا مادرش و یا خدا حبّ و عشق دارد یا عشق و حبّاش به خدا شدیدتر از عشق و حبّاش به همسر یا مادرش است، از یک واقعیت واحدی به نام عشق و حبّ حکایت میکند. بنابراین تفاوت عشقها و حبّها مربوط به تفاوت متعلق آنهاست؛ نه اصل و جوهر عشق و حبّ. حسن و قبح عشق هم به متعلقش بستگی دارد. عشق به خدا نیکو و عشق به غیرخدا زشت است. البته عشقی که در مقابل عشق به خدا باشد، نه عشقی که در طول عشق به خداست. ما میتوانیم همسر و مادر و فرزند و حتی مال خود را دوست داشته باشیم و در عین حال عاشق خدا باشیم. به این معنا که ما آنها را دوست داریم؛ چون آنها مخلوق و نعمت و رحمت الهی اند. برخی از آیات قرآن که بر همجنسی و همانندی حب الهی و حب غیر الهی دلالت دارد، به این قرار است: * ومن الناس من یتخذ من دون الله أندادا یحبونهم کحب الله والذین آمنوا أشد حبا لله ولو یرى الذین ظلموا إذ یرون العذاب أن القوة لله جمیعا وأن الله شدید العذاب؛ برخی از مردم چیزهایی را شریک خدا گرفته اند و آنان را مانند خدا دوست دارند؛ اما مؤمنان خدا را بسیار دوست دارند. کاش این کسانی که ستم کردند، عذاب را می دیدند. می دیدند که قدرت به طور مطلق برای خداست و خدا به سختی عذاب می کند. [ بقرة 165 ] چنان که ملاحظه میفرمایید، در این آیه کلمه حب هم درباره «بتها»(أندادا یحبونهم) به کار رفته و هم درباره «الله»(یحبونهم کحب الله والذین آمنوا أشد حبا لله) و میان حب مشرکان به غیرخدا و حب مؤمنان به خدا مقایسه شده است. از این آیه دانسته میشود، بشر همانگونه که بتها را دوست دارد، خدا را دوست دارد. البته مؤمنان حبّ شدید یعنی عشق به خدا دارند؛ اما مشرکان بتها و خدا را به یک اندازه دوست دارند. * یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم وإخوانکم أولیاء إن استحبوا الکفر على الایمان ومن یتولهم منکم فأولئک هم الظالمون [ توبة 23 ] * قل إن کان آباؤکم وأبناؤکم وإخوانکم وأزواجکم وعشیرتکم وأموال اقترفتموها وتجارة تخشون کسادها ومساکن ترضونها أحب إلیکم من الله ورسوله وجهاد فی سبیله فتربصوا حتى یأتی الله بأمره والله لا یهدی القوم الفاسقین [ توبة 24 ]؛ ای مؤمنان اگر پدران و برادران و همسران و خویشان خود را چنان چه کفر را بر ایمان ترجیح داده اند و اموالی که آنها را به دست آورده اید و تجارتی که بی رونقی آن را بیم دارید و خانه هایی را که به آنها علاقه دارید، از خدا و رسولش و تلاش در راه خدا بیش تر دوست داشته باشید، پس منتظر باشید تا خدا عذاب خودش را بفرستد. خدا قوم تبهکار را راهنمایی نمی کند. در این آیه حب پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشان و اموال و تجارت و منازل با حب خدا و رسول و جهاد در راه او مقایسه شده است. چنان که گفتیم مقایسه در جایی مفهوم دارد که میان دو چیز اشتراک وجود داشته باشد. بنابراین در این جا که میان حب خدا و حب غیر خدا مقایسه صورت گرفته است، دانسته میشود که حب خدا و حب غیر خدا همجنس و همانندند.
2. احساس قلبی ما به وضوح میفهمیم، در حب و عشق خود به خدا همان احساسی را داریم که در حب به مادر و همسر و فرزند داریم. برای مثال ما همانطور که وقتی از مادر یا همسر دور میشویم، احساس دلتنگی میکنیم، وقتی نیز که از خدا دور میشویم و توفیق همسخنی با او را پیدا نمیکنیم، همین احساس را اگر عاشق خدا باشیم، داریم. منتها مؤمنان حباشان به خدا شدیدتر از حباشان به دیگری است و لذا وقتی با هم تعارض پیدا کنند، حبّ خدا را بر حبّ غیر خدا ترجیح میدهند. *آوردهاند که هرگاه امام خمینی(ره) موفق نمیشد، نماز شب بگذارد و با خدایش ملاقات و همسخنی داشته باشد، به شدت گریه میکرد؛ چنان که ما هرگاه یک محبوب و معشوق یا ملاقات با او را از دست میدهیم، همینگونه میکنیم. حضرت علی(ع) از فراق خدا سخن میگوید. *او فرمود: فهبنی یا الهی وسیدی و مولای وربی، صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک: خدا و آقا و مولا و پروردگارم! به فرض که من بر عذابت صبر کنم، فراق تو را چطور تحمل نمایم. ما همان طور که با همسخنی با همسرمان احساس آرامش میکنیم، از همسخنی با خدا نیز همین احساس را داریم: خدای تعالی فرماید: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (سوره رعد، 28)؛ هان که با یاد خدا دلها آرامش مییابد. بنابرای وصال و فراق آدمی درباره خدا و غیر خدا از یک جنس است. در هر دو ما احساس واحدی داریم.
3. دانش و تجربه بشری تجربه بشری نشان داده است که عشق الهی همان آثاری را در جسم و روان آدمی میگذارد که عشق بشری میگذارد. برای مثال عشق بشری یعنی عشق آدمی به جنس مخالف بر اثر هیجانان شدیدی که دراو به وجود میآید، موجب میشود که قلب قدری از حد طبیعی بزرگتر شود. این اثر در عشق الهی هم به چشم میخورد. آوردهاند که سید هاشم حداد به مناسبت مشکلی که برای قلبش پیش آمده بود، نزد یکی از پزشکان قلب رفته بود. آن پزشک با مشاهده تصویر قلبش از او پرسیده بود: آیا عاشق بودهای که قلبت قدری بزرگ شده است؟ منظور پزشک عشق بشری بوده است؛ حال آن که او عاشق هیچ زنی نشده بود. او عاشق خدا شده بود. ما میبینم که وقتی کسی را دوست داشته باشیم، او را خوب میدانیم و هرگاه از کسی بدمان بیاید، او را بد میدانیم. در روایت است:حب الشیء یعمی و یصم؛ دوستی چیزی آدمی را کور و کر میکند. این هم درباره عشق الهی و هم عشق غیر الهی صدق میکند. عاشق فقط معشوقش معیار حق و باطل است. هرچه را معشوقش خوب بداند، او هم خوب میداند و هرچه را که معشوقش بد بداند، او هم بد میداند. عاشق تنها رسیدن به معشوقش مهم است و هرچه مانع رسیدن به او باشد، بد است و هرچه وسیله رسیدن به او باشد، خوب است. عاشق خدا هم همینگونه است. آوردهاند که روزی سید هاشم حداد بنا بود کرایه خود و دوستانش را که در ماشینی بودند، حساب کند. تعداد آنان با سید هاشم شش نفر میشد؛ اما او کرایه پنج نفر را به راننده داد. راننده گفت: شما شش نفرید، نه پنج نفر. سید هاشم همه را جز خود شمرد و گفت: اینها که پنج نفرند. راننده گفت: پس خودت چه؟ آری سید از بس خودیت و منیت را فانی کردهبود که دیگر چشمش نمیتوانست برای امور عادی زندگیش هم خودش را ببیند و به حساب آورد. اگر آدمی عاشق باطل باشد، باطل را خوب میداند و اگر عاشق حق باشد، حق را خوب میداند. بنابراین خوشا بینایی که تنها خدا را ببیند و خوشا کوری که غیر خدا را نبیند. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(چهارشنبه 86 آبان 9 ساعت 9:14 عصر) |
عاشق دنبال عاشقی خودش است. فقط میخواهد، با معشوق باشد و با او سخن بگوید و ازآن لذت ببرد. از معشوقش چیزی نمیخواهد و اگرهم چیزی بخواهد، اجابت خواستهاش را به معشوقش واگذار میکند. به خصوص معشوقی که همه خوبیها را برای عاشقش میخواهد و نیز میداند، چه چیزی به صلاح اوست و چه چیزی به حال او مضرّ است. بهترین چیزی که بنده عاشق میتواند از خدا بخواهد کشف و کرامت است. منظور از کشف برداشتن پرده از چشم دل او و دیدن حقایقی است که با چشم سر امکان دیدن آن وجود ندارد؛ مثل دیدن چهرههای واقعی و مثالی و برزخی افراد و اعمال است. مقصود از کرامت نیز قدرت انجام برخی از کارهای خارق العاده نظیر شفای مریض و طی الارض(رفتن سریع و برقآسا از نقطهای به نقطهای دیگر بدون وسایل نقلیه) است. اما بنده عاشق همین را هم از خدا نمیخواهد. او راضی به رضای خداست. امورش را به خدا واگذار میکند. هرچه از او رسید، سپاس میگوید و هرچه نرسید، اعتراض نمیکند. او فقط خشنودی او را میخواهد و بس. عبادت کردن و ریاضت کشیدن برای به دست آوردن مقام کشف و کرامت نوعی بیادبی به خداست و از منیت و خودخواهی آدمی ریشه میگیرد و خشم الهی را درپی دارد. او با این کار دنبال هوا و هوس خودش است؛ نه کسب رضای الهی. چنین کسی هوای و خواهش دل خود را معبود و معشوق خود ساخته است؛ نه خدا را و لذا آن موجب دوری بنده از خدا میشود. آیت الله حسینی طهرانی مینویسد: سالک حق ندارد، طالب کشف و کرامات باشد؛ نظیر طی الارض، خبر دادن از غیب، اطلاع یافتن از دلها و اسرار، تصرف در موجودات. ذکر گفتن و ریاضت کشیدن برای رسیدن به این امور نارواست. چنین کسی در راه رضای محبوب قدم برنمیدارد. او به نص آیه شریفه هوس خود را خدای خود ساخته است: * أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (سوره جاثیه، آیه23)؛ پس آیا دیدی آن را که هوسش را خدای خود ساخته است و خدا او را از روی آگاهی گمراه کرده و بر گوش و دلش مهر نهاده و بر چشمش پردهای افکنده است. بعد از خدا چه کسی او را هدایت میکند؟ پس آیا پند نمیگیرید؟(همو، رساله لباب اللباب، ص50 با تصرف). سید هاشم حداد توصیه میکردند: دنبال کشف و کرامت نروید. آن سالک را از خدا دور میکند. کرامت و کشفی که خدا پیش آورد، ممدوح است؛ نه آن را که بنده دنبال کند.(همو، روح مجرد، ص525). همتی ای جان من سیر سماوات را گوی خدا و مجوی کشف و کرامات را حاجت رندانِ راه نیست به جز وصل یار تا توچه حاجت بری قبله حاجات را دار حضور و ادب و همت آنگه طلب مر این چار کن یک سره اوقات را (آیت الله حسن زاده، دیوان، ص26-27) عشق خالص به خدا آن است که آدمی هرچیزی را برای خدا بخواهد، حتی مقامات معنوی را. آوردهاند که شیخ رجبعلی خیاط گفت: روح یکی از علما را در برزخ دیدم که تأسف میخورد و میگفت: وای بر من! من به اینجا در حالی آمدم که عمل خالصی برای خدا ندارم. از او پرسیدم: چرا؟ پاسخ داد: در ایام حیات روزی با یکی از اهل معنا برخورد کردم. او مرا به برخی از خصوصیات باطنی خود متذکر ساخت. پس از آن تصمیم گرفتم، ریاضت کنم تا مانند او دیده برزخی پیدا کنم و به مکاشفات و مشاهدات غیبی دست یابم. مدت سی سال ریاضت کشیدم تا موفق شدم. در این هنگام مرگم فرا رسید. اکنون به من میگویند: تا آن هنگام که آن اهل معنا تو را متذکر ساخت، گرفتار هوای نفس بودی و پس از آن دنبال مکاشفات و رؤیت حالات برزخی. اکنون بگو: عملی که خالص برای ما انجام دادهای، کدام است؟(کیمیای محبت، ص192-193). |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(جمعه 86 آبان 4 ساعت 6:27 صبح) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
33 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |