آنچه اینک می آید، پاسخ به سئوالی است که راجع به قیام امام زمان(ع) و رابطه آن با قیامت مطرح شده است. اصل سئوال چنین است: سلام استاد گرانقدر مطالبی در مورد ترتیب نزول قرآن تو وبلاگتون خوندم، از سخنانتون و روشنفکریتون لذت بردم؛ ولی سئوال من در زمینه دیگه ای هست که راستش فکر کردم، جوابم رو از قرآن خوندن بگیرم؛ ولی می خواستم قرآن رو به ترتیب نزول بخونم که وبلاگ شما رو دیدم. سئوال های من اصلا ربطی به این موضوع نداره. سئوال اولم اینه: 1. مگه همه ما نمی دونیم که امام زمان ظهور می کند و سال ها راستی و درستی به زمین حاکم میشه؟ می دانیم. و مگر نمی دانیم خداوند به ما فرمود: زمان قیامت را برای شما تعیین نمی کنم تا اینکه هر آن فکر کنید، شاید فردا قیامت باشد و به گناه نپردازید؟ حال خود شما هم می دانید که وقتی امام زمان نیامده پس هنوز قیامتی در کار نیست؛ بلکه حتی بعد از مدتی که امام زمان بیاید قیامت نخواهد شد. 2. مگر خداوند نگفت هر کس می تواند به تفکر بپردازد و دینش را خود انتخاب کند؟ پس چرا خداوند در اسلام کسی را که از اسلام خارج شود و مثلا مسیحیت را به حق بداند، خارج شده از دین و مستحق اعدام می داند؟ ممنون می شم اگه به این دو سئوال جواب بدید. جویای حقیقت هستم.
من اینک پاسخ سئوال اول را عرض می کنم و پاسخ سئوال بعد را ان شاء الله در پست بعدی خواهم داد. در پاسخ نکات چندی را عرض می کنم: اولاً، چنان که از قرآن دانسته می شود، رسیدگی به گناهان و عذاب گناهکاران در سه مرحله است: دنیا، برزخ و قیامت. هر سه مرحله در آیات ذیل از سوره مؤمنون گزارش شده است: مرحله اول: دنیا: در آیات ذیل پیامبر اسلام(ص) از خداوند می خواهد، آن عذابی را که خداوند در دنیا برای مشرکان مکه وعده داده است، محقق کند و به او نشان دهد. این عذاب عبارت از شکستی بود که در جنگ بدر واقع شد و رئیس وقت مشرکان مکه یعنی ابوالحکم معروف به ابوجهل و بسیاری از سران مکه کشته شدند: قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنّی ما یُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (94) وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95) ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ (97) وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98)؛ بگو: «پروردگارا، اگر آنچه را که [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهى، * پروردگارا، پس مرا در میان قوم ستمکار قرار مده.» * و به راستى که ما تواناییم که آنچه را به آنان وعده دادهایم بر تو بنمایانیم. * بدى را به شیوهاى نیکو دفع کن. ما به آنچه وصف مىکنند داناتریم. * و بگو: «پروردگارا، از وسوسههاى شیطانها به تو پناه مىبرم. * و پروردگارا، از اینکه [آنها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه مىبرم.» مرحله دوم، برزخ: در آیات ذیل که ادامه آیات قبل است، به صراحت از دوره ای بعد از مرگ تا قیامت سخن رفته است: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (100)؛ تا آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مىگوید: «پروردگارا، مرا بازگردانید، * شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکى انجام دهم. نه چنین است، این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد. مرحه سوم، قیامت: در آیات ذیل که ادامه آیات قبل است، از مرحله ای بعد از برزخ یاد شده است: فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فیها کالِحُونَ (104) أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105) قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108)؛ پس آن گاه که در صور دمیده شود، [دیگر] آن روز میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد، و از [حال] یکدیگر نمىپرسند. * پس کسانى که کفه میزان [اعمال] آنان سنگین باشد، ایشان رستگارانند. * و کسانى که کَفِّه میزان [اعمال] شان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان زده [و] همیشه در جهنم مىمانند. * آتش چهره آنها را مىسوزاند، و آنان در آنجا ترشرویند. * آیا آیات من بر شما خوانده نمىشد و [همواره] آن را مورد تکذیب قرار نمىدادید؟ * مىگویند: «پروردگارا، شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم.» * پروردگارا، ما را از اینجا بیرون بر، پس اگر بازهم [به بدى] برگشتیم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود. * مىفرماید: « [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید.» ثانیاً، در قرآن هیچ آیه ای که صراحت بر قیام امام زمان(ع) داشته باشد، به چشم نمی خورد. این قیام به استناد روایات است. در روایات آمده است که در آخر الزمان و نزدیک وقوع قیامت، آن قیام صورت می گیرد. به این ترتیب، این معنا نیز که تا امام زمان قیام نکند، قیامت بر پا نمی شود، در قرآن ذکر نشده؛ بلکه در روایات آمده است. در قرآن به صورت کلی سخن از سنت الهی مبنی بر اندازی ستمگران و حاکمیت بخشیدن ستمدیدگان رفته است؛ چنان که در جایی آمده است: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ * وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (قصص، 4-6)؛ فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت، و مردمِ آن را طبقه طبقه ساخت طبقهاى از آنان را زبون مىداشت: پسرانشان را سر مىبرید، و زنانشان را [براى بهرهکشى] زنده بر جاى مىگذاشت، که وى از فسادکاران بود. * و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم، * و در زمین قدرتشان دهیم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم. نیز در جای دیگر آمده است: قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ * قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (اعراف، 128-129)؛ موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، که زمین از آنِ خداست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مىدهد و فرجام [نیک] براى پرهیزگاران است.» * [قوم موسى] گفتند: «پیش از آنکه تو نزد ما بیایى و [حتى] بعد از آنکه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتیم.» گفت: «امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را روى زمین جانشین [آنان] سازد آن گاه بنگرد تا چگونه عمل مىکنید.» در این آیات با اشاره به حاکمیت بنی اسرائیل ستمدیده بر فرعونیان ستمگر به پیامبر اسلام(ص) بشارت داده شده بود که بر مشرکان مکه پیروز خواهد شد و بر آنان حاکمیت پیدا خواهد کرد؛ چنان که خطاب به مسلمانان مدینه قبل از فتح مکه آمده است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (نور، 55)؛ خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند. ثالثاً، در قرآن هیچ تصریحی در خصوص این که در آخر الزمان و نزدیک قیامت، حاکمیت بر زمین متعلق به صالحان است، نشده است. تنها آمده است که در روز قیامت، حاکمیت از آن صالحان است؛ چنان که در جایی آمده است: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ (104) وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ (انبیاء، 104-106)؛ روزى که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در مىپیچیم. همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم، دوباره آن را بازمىگردانیم. وعدهاى است بر عهده ما، که ما انجام دهنده آنیم. * و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. * به راستى در این [امور] براى مردم عبادتپیشه ابلاغى [حقیقى] است. نیز در جای دیگر آمده است: وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (زمر، 73- 74)؛ و کسانى که از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رویشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، در آن درآیید [و] جاودانه [بمانید].» * و گویند: «سپاس خدایى را که وعدهاش را بر ما راست گردانید و زمین را به ما میراث داد، از هر جاى آن باغ [پهناور] که بخواهیم جاى مىگزینیم.» چه نیک است پاداش عملکنندگان. البته پنهان نیست که رویکرد عمومی بشریت به جانب صلح و عدالت و رعایت حقوق بشر است؛ همان چیزی که در روایات به آن وعده داده شده است. رابعاً، اما وقوع قیامت برای کسانی که به قرآن ایمان دارند، قابل انکار نیست. اگر هم کسی منکر امام زمان باشد، نمی تواند منکر وقوع قیامت باشد. خامساً، به فرض آن که کسی منکر قیامت باشد، نمی تواند منکر این باشد که عالمی پس از مرگ وجود دارد؛ زیرا چنین عالمی هم به لحاظ تجربی تأیید شده است و کسانی که تجربه نزدیک مرگ داشته اند، به وضوح آن عالم را درک کرده اند و هم به لحاظ عقلی قابل اثبات است؛ زیرا چنین نیست که هر کسی در این دنیا به مجازاتش برسد. بسیاری در تمام عمرشان جنایت می کنند و بعد هم با مرگ طبیعی می میرند، بدون این که مجازات اعمالشان را ببینند؛ لذا باید عالمی باشد تا به مجازات برسند. در پی نگارش این پست، سئوالی از سوی یکی از دانشجویان مطرح شد و پاسخی از سوی من به او داده شد که اینک می آید: به نام خدا باسلام وتبریک اعیاد شعبانیه جناب دکتر ،فکر میکنم جواب سئوال اول رو دقیق روشن نکردید. منظورتون از اینکه به قیام امام عصر فقط در روایات اشاره شده چیه؟ یعنی چون در قرآن ذکری به میان نیامده اصلا محلی برای بحث وبررسی نداره؟واگر داره،چرا جواب سوال اول روشن نشده؟ نکته دیگه اینکه،درقسمت(ثالثا)گفتید که روز قیامت از آن صالحان است،با اینکه ظاهر آیه حکومت دنیایی رو نشون میده. ممنون میشم اگه به سوالاتم جواب بدید. التماس دعا به نام خدا و با سلام اعیاد شعبانیه بر شما هم مبارک باشد. اولاً، البته من سئوال نویسنده را پاسخ دادم. او پاسخ سئوالش را از قرآن می خواست که من هم از قرآن پاسخ دادم و این بدان معنا نیست که همه چیز باید از طریق قرآن ثابت شود. من عرض کردم که گزارش قیام امام زمان(ع) در روایات آمده و روایات را نیز تضعیف نکردم؛ بلکه گفتم که رویکرد عمومی بشر نیز مؤید مضامین روایات است. ثانیاً، ظاهر آیه را همه قرائن همراه آیه مشخص می کند و سیاق مهم ترین قرینه فهم آیه است. اگر ملاحظه فرموده باشد، آیات استنادی در سیاق آیات قیامت است و بنابراین مراد از حاکمیت صالحان در آن آیات حاکمیت در قیامت است؛ نه در دنیا. البته من منکر این نیستم که در دنیا هم روزی حاکمیت صالحان در سراسر زمین محقق می شود؛ بلکه حتی تأکید کرده ام که رویکرد عمومی بشر به سوی آن است. موفق باشید. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(دوشنبه 89 مرداد 4 ساعت 6:25 عصر) |
فاطمه عشق خدا بود. او عاشق خدا بود؛ چرا را که نطفه اش با عشق خدا بسته شده بود؛ لذا پیامبر(ص) هم عاشق او بود. عاشق خدا عاشق خلق خدا هم هست. 1. عشق پیامبر(ص) به فاطمه این خبر خیلی مشهور است که پیامبر(ص) پیوسته فاطمه اش را می بوسید. حتی زمانی که به خانه شوهر هم رفته بود، این بوسیدن فاطمه اش ادامه داشت. چرا چنین بود؟ آیا برای این بود که فاطمه دخترش بود؟ آیا عاشق چشم و ابرویش شده بود؟ آیا فاطمه خیلی به پدر محبت می کرد و این بوسه زدن پدر پاسخ محبت او بود؟ نه هیچ یک از اینها نبود. البته فاطمه خیلی به پدر محبت می کرد تا جایی که او را «ام ابیها» نامید؛ یعنی این دختر برای پدر مادری می کرد. اما پیامبر(ص) فاطمه را برای محبت هایش نمی بوسید. بلکه برای این می بوسید که او بوی خدا می داد. او بوی بهشت می داد. او دلداده کسی بود که دل خودش را هم بُرده بود. او عاشق خدا بود. او جلوه خدا بود. پیامبر(ص) عاشق فاطمه بود؛ چون فاطمه عاشق خدا بود. عایشه می گوید: وقتی فاطمه بر پیغمبر وارد می شد، آن حضرت دستش را می گرفت و می بوسید و برجای خودش می نشانید. هرگاه رسول خدا بر فاطمه وارد می شد، به احترام پدر از جای برخاست. دست آن حضرت را می بوسید و در جای خودش می نشاند. آورده اند: روزی عایشه پیغمبر(ص) را دید که فاطمه را می بوسد. گفت: یا رسول الله آیا هنوز هم فاطمه را می بوسی با این که شوهر دارد؟ پاسخ داد: اگر می دانستی من چه قدر فاطمه را دوست دارم، محبت تو هم نسبت به او زیادتر می شد. فاطمه حوریه ای است به صورت انسان. هر وقت مشتاق بوی بهشت می شوم ،او را می بوسم. پیغمبر تا صورت فاطمه را نمی بوسید بخواب نمی رفت. پیغمبر اکرم وقتی می خواست به سفر برود، آخرین وداعش با فاطمه بود. وقتی هم از سفر برمی گشت، اول به ملاقات فاطمه(ع) می شتافت. پیغمبر (ص) می فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر کسی که او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است. عزیزترین مردم نزد من فاطمه است. 2. انعقاد نطفه فاطمه با عشق خدا نطفه فاطمه با عشق به خدا بسته شده بود. آورده اند: نطفه فاطمه پس از آنی بسته شد که پیامبر(ص) چهل شبانه روز از خدیجه کناره گیری کرده و به عبادت و تهجد مشغول بود. شب ها به نماز و عبادت می پرداخت و روزها روزه دار بود. خدیجه هم با گریه های فراقش دلش را مصفا می کرد. 3. عشق فاطمه به خدا آری راز بوسه پیامبر(ص) بر فاطمه عشق فاطمه به خدا بود. خداوند توفیقتان بهد، حج تشریف ببرید. در نقاط متعددی از مدینه، آثار عبادت عاشقانه فاطمه را می بینید. می گویند: فاطمه اینجا عبادت می کرده است. پیامبر(ص) درباره غلیان عشق به خدا فاطمه فرمود: ایمان به خدا در اعماق دل و باطن روح زهرا چنان نفوذ کرده است که برای عبادت خدا خودش را از همه چیز فارغ می سازد. نیز فرمود: فاطمه دختر بهترین زن عالم است. پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح و روان من است. حوریه ای به صورت انسان است. آنگاه که در محراب عبادت بایستد، نورش برای فرشتگان آسمان درخشندگی می کند. خدا به ملائکه خطاب می کند: بنده مرا ببینید، چطور در مقابل من به نماز ایستاده و اعضای بدنش از خوف می لرزد و غرق عبادت است! 4. عشق فاطمه به مردم کسی که عاشق خدا شد، از غیر خدا دل می برد و هر چه دارد، به پای عشقش به خدا می ریزد. در عبادت خدا به یاد مردم است و دارایی هایش را بی هیچ درنگی به خلق خدا می بخشد. فاطمه هم این گونه بود. امام حسن(ع) فرمود: فاطمه زهرا عابدترین مردم بود. در عبادت خدا آنقدر بر پا ایستاد تا پاهای مبارکش ورم نمود.نیز افزود: مادرم زهرا را در شب جمعه دیدم که تا صبح مشغول عبادت پروردگارم جهان بود. پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا سفیده صبح نمایان گشت. شنیدم که مؤمنین را یک یک نام می برد و دعا می کرد؛ اما برای خودش دعا نکرد. گفتم: مادر! چرا برای خودت دعا نمی کنی؟ پاسخ داد: اول همسایه بعد خویشتن. الجار ثم الدار. آورده اند: روزی پیرمردی خدمت رسول خدا رسید که لباس کهنه ای پوشیده بود و از شدت پیری و ناتوانی نمی توانست بر جای خودش قرار گیرد. پیغمبر (ص) متوجه او شد و از احوالش پرسید. گفت: یا رسول الله مردی هستم گرسنه، سیرم کن. برهنه ام، لباسی به من عطا کن. تهی دستم، چیزی به من بده. رسول خدا فرمود: من اکنون چیزی ندارم؛ ولی تو را به جایی راهنمایی می کنم، شاید حاجت برآورده شود. بر و به منزل شخصی که خدا و رسول را دوست دارد. خدا و رسول نیز او را دوست دارند. برو به خانه دخترم فاطمه (ع)، شاید به تو چیزی عطا کند. سپس به بلا ل فرمود: پیرمرد ناتوان را به خانه فاطمه هدایت کن. بلال همراه پیرمرد به خانه فاطمه رفتند. پیرمرد گفت: سلام بر شما. من فقیری هستم. خدمت پدرت رسیدم. مرا به شما راهنمایی کرد. ای دختر پیغمبر گرسنه ام، سیرم کنید. برهنه ام، پوششی به من بدهید. فقیرم، چیزی به من عطا کنید. فاطمه که هیچ غذایی در خانه سراغ نداشت، پوست گوسفندی را که فرش حسن و حسین (علیهما السلام) بود، به پیرمرد داد. عرض کرد: این پوست کجای زندگی مرا اصلاح می کند؟ فاطمه گردن بندی را که دختر عمویش به وی اهدا نموده بود، به او داد و فرمود: بفروش و زندگی خودت را بدان اصلاح کن. پیرمرد برگشت و جریان را خدمت پیغمبر عرض کرد: آن حضرت گریست و فرمود: گردن بند را بفروش تا خدا به برکت عطای دخترم، برای تو گشایشی فراهم سازد. عمار یاسر از رسول خدا (ص ) اجازه گرفت که آن را خریداری کند، از پیرمرد پرسید: آن را چقدر می فروشی؟ گفت به بهای آن که شکمم را از نان و گوشت سیر کنی و یک برد یمانی بر تنم، بپوشانی تا با آن نماز بخوانم و یک دینار پول بدهی تا مرا نزد اهل و عیالم برساند. عمار گفت: من این گردن بند را به بیست دینار و دویست درهم و یک برد یمانی و یک حیوان سواری و نان و گوشتی که سیرت کند، می خرم. پیرمرد گردن بند را به عمار فروخت و پولش را تحویل گرفت و خدمت رسول خدا برگشت. حضرت از او پرسید: سیر و پوشیده شدی؟ عرض کرد: آری به برکت عطای فاطمه (ع) بی نیاز شدم. خدا در عوض به فاطمه عطائی بکند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده باشد.... عمار گردن بند را گرفت و خوشبو نمود و در پارچه یمانی گذاشت و به غلامش گفت: این را ببر خدمت رسول خدا تقدیم کن. خودت را نیز به آن حضرت بخشیدم. وقتی غلام پیش رسول خدا رفت، حضرت مال را با غلام به فاطمه بخشید. فاطمه(ع) گردن بند را گرفت و غلام را آزاد کرد. (مجلسى، بحار الانوار، ج16) |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(دوشنبه 89 اردیبهشت 27 ساعت 6:47 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
50 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |